eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
15.2هزار ویدیو
136 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
باید غبار صحن تو را توتیا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند «هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند از آن حریم قدسی‌ات آقای مهربان! «آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند» میلاد شمس‌الشموس، سلطان خراسان، حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) مبارک باد @bicimchi1
در مأموریتی که به جنوب رفته بودیم باید منطقه‌ای را شناسایی میکردیم؛ آن منطقه کوهستانی بود. پر بود از کوه و صخره ... در راه بازگشت چشمم به یک خانواده کوچک افتاد. ‌ یک آهوی نر، یک آهوی ماده و یک بچه آهو در فاصله ۲۰ متری ما ایستاده بودند؛ و به ما نگاه می‌کردند. هوس شکار به ذهنم افتاد. اسلحه را برداشتم تا يكیشان را شکار کنم... تا اسلحه را برداشتم، محمود جلویم را گرفت! ‌ گفت: دلت می آید اینها را شکار کنی!؟ قدرت خدا را ببین، از ما نترسیدند! کدام را می خواهی بزنی؟ مادر را جلوی پدر و بچه یا پدر را جلوی مادر و بچه، یا بچه را جلوی چشم پدر و مادر؟! مگر نمیدانی ضامن آهو شد؟! ‌ با جملات مو به تنم سیخ شد! نگاهی به محمود انداختم و دوباره به خانواده آهوها نگاه کردم. جالب بود و عجیب! آهوها همچنان به ما نگاه می کردند. محمود نفسی تازه کرد و گفت: «ما که به گوشتشان نیازی نداریم، سازمان دارد غذای ما را می دهد. اگر شکارشان میکردی قید رفاقت چندین ساله ام با تو را می زدم!» ‌‌ منبع: کتاب شهید عزیز @bicimchi1
هميشه می گفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه... پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامه‌ای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." برگی از خاطرات سردار رشید اسلام به نقل از همکاران ایشان @bicimchi1
مهدی با تاخیر سر پست نگهبانی آمد. به دنبال کاری رفته بود، وقتی آمد از ساعت شروع پُست نگهبانی‌اش ربع ساعت گذشته بود. ذبیح‌الله با خنده جلو رفت گوشش را گرفت پیچاند و گفت: «برادر شفازند! یادت باشه انسان باید به عهدی که می‌بندد وفادار باشد، کار خوبی نکردی، بدقولی کار درستی نیست، سعی کن همیشه کاری که به تو محول می‌شود، به موقع انجام بدهی این از صفات مؤمن است همین چند دقیقه‌ای که شما دیر آمدی حقی از کسی دیگر ضایع شد، سعی کن به موقع سر پُست حاضر شوی.» #حق_الناس #شهید_ذبیح_الله_قریه_میرزایی @bicimchi1
بیسیم‌چی
‍ گوشه ای از زندگی سراسر افتخار در دی ماه سال ۱۳۷۲ در کارچان پسری خوش سیرت متولد شد ،مادرش او را با نذر به درگاه حضرت امام رضا علیه السلام از خداوند گرفت. او را مرتضی نامیدند مادری پاک دامن زیر سایه ی پدری زحمتکش همراه با مجتبی و زهرا ،سعادت تربیت وتعالی و رساندن او به اوج پرواز یک انسان کامل ولقا الله را نصیب خود کرد ،که ضمانتی شد برای بهشتش ایشان تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش آغاز نمود و مقاطع بعدی تحصیلش را در مدارس نمونه شهر اراک ادامه داد سپس علی رغم قبولی در سایر دانشگاههای کشور، با شور و علاقمندی خود دانشگاه علوم انتظامی را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. این شور فوق العاده ی همرا باشعور ،انگیزه های الهی ، تلاش علمی، اجتماعی،فرهنگی و... که ریشه در آموزه های او در مسجد و منبر و رهنمودهای اهل بیت (علیهم السلام)داشت، سبب بقا این انقلاب و نشاط این انقلاب و سرافرازی خود شد. او پس از فارغ التحصیلی جهت ادای تکلیف راهی مناطق مرزی استان سیستان و بلوچستان شد و مدت بیش از یک سال و نیم به مبارزه جانانه با سوداگران مرگ پرداخت، ویژگی های شخصیتی ممتاز و رشادت های او سبب شد که در سن 24 سالگی به عنوان رییس پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان سیب و سوران استان سیستان و بلوچستان منصوب گردد. حضور در اين جایگاه و عملیات های موفقیت آمیز متعدد سبب محبوبیت وی در بین مردم و کینه توزی سوداگران گشته بود و در نهایت پس از تشرف به محضر امام رضا علیه السلام و زیارت قبر مطهر آن حضرت تیر کینه خصم در آخرین روزهای ماه عزای مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ، علي اصغر وار گلویش را درید و به آرزوی دیرینه اش شهادت در راه خدا رسانید... روحش شاد و راهش پر رهرو باد... @bicimchi1
... روح الله برای من هدیہ امام رضا بود . همسری ڪه امام هشتم بہ آدم هدیہ بدهد و امام حسین (ع) او را بگیرد وصف نشدنی است . من عروس چنین مردی بودم . با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد ، اونجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا ڪردم گفتم : یا امام رضا اگر مردی متدین و اهل تقوا بہ خواستگاری ام بیاد قبول می ڪنم . یڪ ماه بعد از اینڪه از مشهد برگشتم روح الله اومد خواستگاری ام ... و شدم عروس امام رضا (ع) . @Bicimchi1
دختر شیخ زکزاکی: 🔹الگوی پدرم (ره) است. 🔹امام خمینی (ره) به پدرم قرآنی هدیه می‌دهند و تشویقش می‌کنند که برای تبلیغ در نیجریه حرکت کند. 🔹سازش با استعمارگران در مرام شیخ نیست. 🔹دولت ما الان بدتر از دولت شاه است و زیر نظر اسرائیل و آمریکاست. مشروح گزارش را اینجا بخوانید.👇 👉 fna.ir/dar2yw @bicimchi1
مسئول‌ستاد لشکر۲۷ حضرت‌رسولﷺ می گفـت: ما از چنان فهميديم که اگر امام بفرمايند ما نفس نکشيم دستمان را جلو دهـان‌مان می‌گذاريم و نفـس نمی‌ ڪشيم .... @bicimchi1
بیسیم‌چی
‍ ‍ نوروز آن سال با شب ولادت آقا امام رضا(ع) مصادف شده بود. در سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند. آخر مراسم، نوبت من شد که بخوانم. نمی دانم چرا دلم دامن گیر آقا قمر بنی هاشم (ع) شد. عرض کردم:«ارباب! شما مزه ی شرمندگی رو چشیدید، نگذارید ما شرمنده ی خانواده شهدا شویم.» فردا صبح از بچه ها پرسیدم: «رمز امروز به نام کی باشد؟» فکر می کردم چون روز ولادت امام رضا(ع) بود، همه می گویند «امام رضا(ع)». اما حاج آقا گنجی گفت: «یا اباالفضل». گفتم: «امروز روز ولادت امام رضا(ع) است». گفت: «دیشب به آقا اباالفضل(ع) متوسل شدیم. امروز هم به نام ایشان می رویم، عیدی را از دست آقا بگیریم.» نخستین شهید پس از چند دقیقه پیدا شد. بسیار خوشحال شدیم. نام شهید هم روی کارت شناسایی و هم روی وصیت نامه ای که شب عملیات نوشته بود، حک شده بود: «شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام محمد باقر، گروهان حبیب، از کاشان.» بچه ها گفتند: توسل دیشب، رمز حرکت امروز و نام این شهید، با هم یکی شده است. نمی دانم چرا به زبانم جاری شد که اگر نام شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقا است. ....... داشتم زمین را می کندم که دیدم حاج آقا گنجی و یکی دیگر از بچه های سرباز، داخل گودال پریدند. از بیل مکانیکی پیاده شدم. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده بود. آبی زلال هم از حفره ی خاکریز بیرون می ریخت. گفتم حتماً آب از قمقمه شهید است؛ اما قمقمه ی شهید که کنارش پیکرش بود خشک خشک بود. نفهمیدم آب از کجا بود که با پیدا شدن پیکر، قطع شد. وقتی پلاک شهید را دیدیم، دیگر دنبال آب نبودیم «شهید ابوالفضل ابوالفضلی،گردان امام محمد باقر(ع)،گروهان حبیب، از کاشان..... هر کجا نام تو آید به زبان ها حرم است.    منبع: کتاب تفحص، صفحه:35   @Bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا