سه برادر با هم هماهنگ بودند
داخل خونه بیرون از خونه
با هم سر کار می رفتند،
بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسی،
آخر هم جبهه و #شـهــــادت...
#ابراهیم شهید شد
#عبدالله مفقود الاثر شد
#حبیب رو هم پس از نه سال تکه ای از استخونهاشو به همراه پلاک برای خانواده اش آوردند...
#برادران_شهید_جعفرزاده
Http://eitaa.com/bisimchi1
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ
خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. #زير_لب فقط مےگفتم:
يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی
هوا تاريڪ شده بود.
#جوانے خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم.
مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.
من دردے حس نمےڪردم!
آن #آقا ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. #او_دوست_ماست!
لحظاتے بعد #ابـراهيـم آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن #جمال_نورانی، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...
#شهید_ابراهیم_هادی
#خاطره
@bicimchi1
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد #ابراهیم اسیر نشده و شهید شده؛ مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته...
به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر؛
دکتر گفت: مادر شما هیچ مشکلی ندارند.
بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
گفتم: یکی از پسرهاشش دو سه ماهی است #مفقود شده...
دکتر گفت: این یخ و برفک یخچال میخوره چون جیگرش داره میسوزه....
دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه...
همینطور هم شد....
#هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
@bisimchi10
@bicimchi1