eitaa logo
بیسیم‌چی
5.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
15.5هزار ویدیو
137 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴قسمت اول #خواهر_شهید:  #بسم_الله .  _صبح روز 19 بهمن 94 روی گوشی حبیب یک پیام رسید . _ #حاج_عباس_کردانی در سوریه به فیض #شهادت نائل آمد" . _حبیب باور نکرد مثل آن دفعه شاید زخمی شده باشد، شایعه است. خبرها متواتر شد دخترها خواب بودند، آقا مرغداری بود ، محسن رفت سرکار محسن در سپاه خدمت می کرد بنابراین همه از رابطه او با عباس آگاه بودند . تسلیت ها محسن را میخکوب کرد محسن که یار و همراهش عباس بود. با پرویز تماس گرفت #آقا را آرام خبر کنید  #عباس شهید شده . پرویز قلبش یکدفعه گرفت چطور آقا را خبر کنیم!! #ادامه_دارد.... .. #شهید_عباس_کردانی #خواهرانه @bisimchi10
#بسم_الله در نوجوانی یک روز رفتم دنبال عباس تاباهم به کوهپیمایی برویم وقتی رسیدیم بالای بلندترین کوه روستا ، ازخستگی نشستیم وپائین رانگاه می کردیم و ازچیزهایی که خیلی کوچک شده بود و ازدنیا و مردن و ..‌. صحبت می کردیم عباس یهو روکرد به من گفت : من وتو ازبچگی باهمیم میخوام یه چیزی درمورد خودم بهت بگم تابدونی ولی بهم نخندی ! گفتم بگو چی هست؟ گفت : من به سن ۲۵ سالگی برسم شهید میشم من نتونستم جلوی خنده ام وبگیرم آخه اون زمان نه ازانقلاب خبری بود نه جنگی نه چیزی انتظار چنین حرفی نداشتم ، گفتم چی میگی حالت خوبه!!! گفت : جدی میگم یه جنگی درراهه من دراون جنگ شرکت می کنم وشهید میشم گفتم : جنگ؟ جنگ چی ؟ امروز حالت خوب نیست اصلا به حرفاش گوش ندادم اون فقط خندید گفت برگردیم ولی یادت بمونه چی گفتم بهت ! چندسال بعد وقتی شهید شد بالای سرش که رسیدم یاد اون حرفش افتادم که گفت من به ۲۵ سالگی برسم شهید میشم !!! حسین بعد از شهادت عباس طاقت دوریش رانداشت و بلافاصله در جنگ شرکت کرد و به دوست شهیدش ملحق شد. به قلم #شهیدحسین_زمانیان #شهید_عباس_زمانی @Bicimchi1
شال سبزی که قوت قلب شهید سالخورده بود 🔹 . . . چندماہ بعد عقدمون من وآقا محمد رفتیم بازار واسه خرید. . . من دوتا شال خریدم... یکیش بود که چند بار هـم پوشیدمش، ◇ اما یه روز محمد به من گفت: خانومی: اون شال سبزت رو میدیش به من؟ حس خوبی به من میده شما سیدی و وقتی این شال سبز شما هـمراهـمه می گیرم ... ◇ گفتم: آره که میشه... گرفتش و خودش هـم دور دوزش کرد و شد شال گردنش تو هـر ماموریتی که می‌رفت یا به می بست یا دور مینداخت ... تو ماموریت آخرش هـم هـمون شال دور گردنش بود که بعد شهـادت برام آوردن ... ◇ محمدم رو که نگاه می‌کردم بهش افتخار می‌کردم گاهی اوقات توی جمع یا مهمونی که بودیم فقط بهش نگاه می‌کردم. انگار سالها ندیده بودمش، بعدش همون لحظه بهش پیام می‌دادم و میگفتم بهت افتخار می‌کنم به خودم می بالم که تو شوهرمی.. ✍ به روایت هـمسر شهـید /10/1 🌷 کانال رهبرمون باید بزرگترین کانال ایتا باشه😍👇 @khamenei_ir @bicimchi1