💠 سوار بر مرکب خویش از میان آتش و خون گذشت و آمد، ولى چه آمدنى!
شهید صمد جاهد الوار جانشین فرمانده گردان بعثت در عملیات رمضان...
✍️ انگار دیر کرده بود، عجله داشت براى سفرى ابدى. لباسى سبز بر تن، پوتین ها بسته و کتر کرده، از همه جا بریده و آزاد، همچون عقاب شجاع و تیزپرواز سلامى کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم.
صمد، از جا کنده شد، همچون کبوترى سبکبال، به سمت تیربارى در آن نزدیکى خزید، آن را برداشت و در آغوش فشرد، آنگاه چشمانش را در خط گرداند و مشهد خویش را یافت.
و موضع گرفت و شروع به شلیک کرد
گذرم از مقابل سنگر و محراب او افتاد، دیدم رو به آسمان دراز کشیده، آسوده و راحت، انگار که اینجا میدان جنگ و نبرد نیست،
انگار که اینجا از آسمان توپ و گلوله نمى بارد و او در خوابى مستانه فرو رفته بود. چشمها به آسمان و غرق تماشاى هستى عشق. فکر کردم حالش به هم خورده یا نیاز به استراحت پیدا کرده است.
نزدیکش رفتم، دیدم تک ستاره اى بر وسط پیشانى و پیشانى بندش نشسته و او را از خاک تا افلاک برده است.
چهره اش باز و درخشان بود و خندان.
📚 راوی از همرزمان شهید
#شهید_صمد_جاهد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء🌹🌷
https://eitaa.com/bisimchi10