eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
134 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
یـــازهـــــــراء . فرمــودن: این قلم و صــدایی کـه پخــش میـشود خیلی زیباست ... متن ها را چه کسی مینویسد؟؟ همــه سکــوت کـردن... چندباری سوال کردن کسی جـواب نـداد! آخــه به همـــه ی دوستـاش سفـارش کرده بـود: نگـید کاره منـه ! . . همشــون همینطـور بـودن... میکندن کـه بمـونن... کار خیــر رو پنهانی انجام میدادن کـه کسی نبینه... . فــرق ما با امثال اینـه که اونا میخواستـن پیش دیـده بشـن و ما میخوایم پیش دیده بشیـم... اونا از شـهرت میکردن و ما شهرتیـم... . تو‌ کانال هامون بینِ نویسندگـانِ رمان ها سرِ نامِ نویسنده دعـواست! رو عکسامــون هزارتا لوگو طراحی میکنیم تا بفهمـن ما بودیم! . تا پیج میزنـیم اولـش مینویسیم! که مبادا نامِ نویسنده گُم بشه ! دومـاه میریم و یه ذره کار انجام میدیم سریع تو بیو مینویسیم! ! . دوجز حفظ میکنیم تو بیو مینویسیم ! ده روز خادم هیات میشیم ، با پَر عکـس میگیریم میذاریـم رو پروفایلمـون! . و امــا از فضـای حقیقی.... . . پ.ن آوینی "آوینی" بـود و دَم نــزد... کـم شخصـی نیست... کــاش لااقل آوینـــی بـودیم و داشتیــم... : اگــر کار بـرای خداست جــار زدن بــرای چــه .....؟؟ مخاطب : @bicimchi1
هر روز كار خودمان را با توسل به یكی از چهارده معصوم شروع می‌كردیم. آن روز دل‌ها به سمت رفت. همه خود را پشت آقا حس می‌كردند. بعد از ذكر توسل حركت بچه‌ها شروع شد. شرهانی در آن روز گوشه‌ای از خاك خراسان شده بود. روی همه لب‌ها ذكر مقدس هشتم بود. پس از ساعتی تلاش، اولین خودش را نشان داد. با جستجوی بسیار تمام از خاك خارج شد. اما هر چه گشتیم از خبری نبود. بچه‌ها می‌گفتند: ، رمز حركت امروز نام مقدّس شما بود. خودتان كمك كنید. یك دفعه كاغذی از داخل جیب این گمنام پیدا شد. بعد از گذشت سال‌ها قابل خواندن بود. روی آن فقط یك بیت شعر نوشته شده بود: هركس شود بیمار رضا(ع) والله شود دلدار خدا یك بار دیگر رمز حركت ما نام مقدّس انتخاب شد. از صبح تا عصر جستجو كردیم هفت پیدا شد. گفتیم حتماً باید دیگری پیدا شود. رمز حركت امروز ما نام مقدّس هشتم بوده. اما هر چه گشتیم دیگری پیدا نشد. خسته بودیم و دلشكسته. لحظات غروب بود. گفتند: امام جماعت یكی از مساجد شیعیان عراق در نزدیكی مرز با شما كار دارد! به نقطه مرزی رفتیم. ایشان را پیدا كرده و برای تحویل آورده بود. لباس بسیجی بر تن بود. با آمدن او هشت روز توسّل به امام هشتم كامل شد. اما عجیب‌تر جمله‌ای بود كه بر لباس نوشته شده بود. همه با دیدن لباس او اشك می‌ریختند. بر پشت پیراهنش نوشته شده بود : @bicimchi1
سينه ام غرق درد آلام است زندگی وای پر ز اوهام است باز خاک و #پلاک و يک تابوت روی قبرش نوشته #گمنام است... @bicimchi1
سالگرد عمليات كربلاي چهار و باز هم #غواص #غربت اروند #دستان بسته #عشق وطن #اسارت #گمنامي #استخوان #پلاك و #شهادت چه واژه های پرافتخار و غريبی مارا به دعا كاش فراموش نسازند #رندان سحر خيز كه صاحب نفسانند #صبح_بخیر @bicimchi1
توی قطعه آرام قدم میزدم و گاه گاهی هم عکس میگرفتم. - از پسر من هم عکس میگیری مادر‌جان؟ دنبالِ صاحبِ صدا بودم که مادری را بالای قبری دیدم. - جانم حاج خانم؟ دوباره سوالش را تکرار کرد - چشم مادرجان! حتما... خودم را رساندم به خلوتِ‌شان، خلوتِ مادر و پسر... عکس که گرفتم، شروع کرد برایم حرف زدن، از پسرش میگفت و من غرق تماشا شده بودم‌. - حاج خانم تو زندگیت چی از خدا خواستی؟ - من؟ چیزی نخواستم، معامله کردم! - معامله‌ی چی؟ - یه پسرِ خوش قد و بالا دادیم یه #پلاک گرفتیم ... با پارچه‌ی سفیدی که از زیر چادرش درآورده بود اشکهایش را پاک کرد - منصفانه بود مادرجان نه؟ - نه! من پلاک هم نمیخواستم ... چشم از من بر میدارد و به پسرِ توی قابش نگاه میکند اشک میریزد و دعا میخواند... مادرا همشون لنگه همند... #مادران_شهیدپرور @bicimchi1
تو به قولت عمل کردی و برگشتی دوباره به این خونه ولی چیزی که ازت برگشته یه و چند تا استخونه... قهرمونای جامونده مون در سوریه در راهند مهمونای عزیزی داریم.... @bicimchi1
شاید پدر در زمان خداحافظی، فرزندش را در آغوشش گرفته باشد و شاید کودک هم میخواست پدر را بلند کند ولی نتوانست و شاید دختر در آن سن کم با خود گفت حتما چند سال بعد می توانم.... و اما حالا بعد از سی و چهار سال دختر توانست پدر را بلند کند، آنهم به سبکی یک #پلاک و چند تکه استخوان..... دیدار فرزند و پدر پس از ۱۲۲۱۷ روز جدایی از هم؛ در معراج الشهدا در مرداد ۱۳۹۶ #روحانی_شهید_جمشید_آقاجانی، متولد شهر تاکستان و ساکن قزوین شهادت: عملیات خیبر، جزیره مجنون عراق دختر شهید: خاطرات من از همه بیشتر است چون من در رویاهایم خیلی با پدرم بودم خیلی به خوابم می‌آمد به خصوص وقتی بچه بودم شب‌هایی که فردایش روز پدر بود و من بغض می‌کردم به خوابم می‌آمد حتی مراسم معراج شهدا را قبلا در خواب دیده بودم #فرزند_شهید #دلتنگی #وداع_عاشقانه @bicimchi1
از تو یک تکه و استخوان آورده است  باد تابوتی پر از رنگین کمان آورده است  چشم هایت کو؟ دل تو که برایم می تپید  آن دو تا دستی که هر شب، خانه، نان آورده است  مادرم هر صبح بعد از تو سر سفره، گلی  جای خالی همان یک استکان آورده است  خواب می بینم که می گویی خدا ما را فقط  توی این دنیا برای امتحان آورده است  خوش به حال دست هایی که برای بال تو  لحظه سرخ آسمان آورده است  نیستی و بی تو من امروز می دانم که جنگ  چون تویی تعدادی مرد قهرمان آورده است @bicimchi1
.... مادر می‌گفت: وقتی بندهای پوتینش رو می‌بست گفت: " مادر باز شرمندم کردی پوتینها رو واکس زدی " گفتم: دشمنت شرمنده کاری نکردم گفت: آخه اونجا همش خاکه زود کثیف میشه گفتم: مادر دورت بگرده تنت سالم باشه پوتین رو میخوای چه کار....پسر خوشگلم خداحافظی کرد و رفت... بعد از چند سال که جسدش رو برام آوردند از بدنش خبری نبود فقط پوتینش سالم بود و یه .... @bicimchi1
پا به پای تلی از ها خط به خط رفتی آن وقت که ات بوی می داد دعای جدیدی در کودکت پرسه می زد ات طواف شده ی مادرت بود تسبیح کربلا،بلاگردان همسرت تو که چشمانت رستنگاه هاست روی کدام سیم خاردار پلاک بندی شدی ؟ تیر خلاص را بزن گوری دسته جمعی برای هایم بکن ... 📞بیسیم چی👣 @bicimchi1
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مثل کوه استوار ✏️ رهبر انقلاب: در شرح حال یکی از همین شهدای [مدافع] حرم خواندم که به همسرش میگوید شما راضی نبودی من شهید بشوم، شما نمیگذاری من شهید بشوم؛ التماس میکند به همسرش که تو راضی بشو تا من شهید بشوم. دنیای مادّی معنای این حرفها را نمیفهمد، درک نمیکند. این روحیه و این اعتقاد است که جوانِ مؤمنِ انقلابیِ ما را در مقابل حوادث، مثل کوه استوار نگه میدارد. ۱۳۹۷/۰۹/۲۱ 🌷 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 | شهید حسین املاکی در بیانات رهبر انقلاب ✏️ شهید املاکىِ شما - جانشین فرمانده لشکر گیلان - وقتی در میدان جنگ در معرض بمباران شیمیایی بود و بسیجىِ بغل دستش ماسک نداشت؛ او ماسک خودش را برداشت و به صورت بسیجىِ همراهش بست! یعنی این. 💻 Farsi.Khamenei.ir