.
⚘ فرض ڪنید دختر یڪ خانواده یِ ثروتمنــد هستید در تبریز🤔
با یڪ طلبهِ ساده ازدواج میڪنیـــــــــد😳
و بخاطـر ادامه تحصیل همیـن طلبه یِ ساده راهے نجف مے شوید. 😱
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیریــد
.
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میڪنــد.
علامـه در جایے فرموده بودند : ایشان وقتے در #قم رو به #حضرت_معصومه سلام میدادنــد
من جواب خانــوم را میشنیــدم!
و همچیــن هنگامے ڪه #زیارت_عاشورا میخواندند من جواب #سلام #امام_حسین (ع) را میشنیــدم!
.
#همیشه_به_جایگاه_او_حسرت_میخورم_با_خود_فکر_میکنم
#وقتی_که_داشته_خانه_را_جارو_میزده
#میدانسته_در_آسمان_ها_انقدر_معروف_است؟
#میدانسته_در_پرورش_یک_مرد_بزرگ_انقدر_موثر_است؟
#کاش_کتابی_از_زندگی_نامه_اش_چاپ_شده_بود.
#علامه_طباطبایی
🌸🍃🌸🍃🌸
@blackchador
7⃣1⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠شهیدی که با حضرت زینب(س) در جبهـه دیـــدار داشت
✍همسر بزرگوار شهید برونسی:
یکبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میکرد
میگفت:
🌷کنار یکی از زاغه های #مهمات سخت مشغول بودیم.
تو جعبه های مخصوص مهمّات میگذاشتیم و درشان را می بستیم.
گرم ڪار یکدفعه چشمم افتاد به یک خـانـم #محجبـه که چادری مشکی داشت،
پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها.
🌷با خودم گفتم حتما از این خانمـهاییه که میان جبهه
اصلا حواسم به این نبود که #هیچ زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود.
به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند، انگار آن خانم را نمیدیدند.
🌷قضیه عجیب برام سؤال شده بود
موضوع عــادی بنظر نمیرسید.
#کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست
رفتم نزدیکتر تا رعایت #ادب شده باشد،
سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم:
🌷خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید #زحمت بکشین.
رویش طرف من نبود.
به تمام قد ایستاد و فرمود:
مگر شما در راه #برادر من زحمت نمی کشید
یک آن یاد #امـام_حسیـن علیـه السلام
افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد.
خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست .
🌷بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم
خانم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند:
هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میکنیم.
📚کتاب خاکهای نرم کوشک ص۱۶۶
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
شادی روحش صلوات
🍃🌹🍃🌹
@blackchador
-جانࢪابگیر،اماصفاےروضہرانه!
آخرچہخاڪۍ
بایدازاینغم
بہسرڪند...
#امام_حسین .•!
#روضه
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador