خارپشتی از یک مار خواست بگذارد با او همخانه شود مار پذیرفت چون لانه مارتنگ بود خارهای تیز خارپشت به بدن مار فرو میرفت و مار را زخمی میکرد.
اما مار از سر نجابت دم بر نمی آورد سرانجام مار گفت نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده ام ،میتوانی لانه من را ترک کنی؟
خارپشت گفت من مشکلی ندارم اگر تو ناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی!!!!!!!
عادت ها ابتدا به صورت مهمان وارد میشوند اما دیری نمیگذرد که خود را صاحبخانه می کنندو کنترل ما را به دست می گیرند.
مواظب خارپشت عادتهای منفی زندگیتان باشید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴ماجرای دختر جوان در اتاق خواب یکی ازشاهان ایران در ترکیه
نقل است ک شاهی تنها یک بار به عنوان یک فرمانروا به خارج سفر کرد و آن هم سفر به ترکیه بود . . .
وقتی که شاه در این سفر شب هنگام بعد از صرف شام و پذیرائی برای استراحت به اتاق خواب خود میرود در آنجا دختر جوان و زیبا روی تُرک را میبیند که منتظر اوست . . .
شاه با ناراحتی صدا میزند که کسی بیاید و میپرسد: این خانم اینجا چه میکند؟
آن فرد میگوید: که جناب "رییس جمهور" فرمودند این خانم تا صبح پیش شاه باشند تا شما شب را به تنهائی سر نکنید . . .
شاه از آن دخترخانم تُرک میخواهد که از اتاق بیرون رود . . . !!!
هنگامی که همراهان شاه از او میپرسند که چرا این دختر را از اتاق بیرون کردید شاه جواب میدهد:
اگر امشب را تا بامداد با این دختر تُرک سر میکردم، فردا "رییس جمهور شما " که به ایران می آمد . . . من کدام دختر ایرانی را پیش او میفرستادم ؟
همه دختران و زنان ایران ناموس من هستند!
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﺷﺖ ﻭ ﺩﻣﻦ؟
ﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻤﻦ؟
ﯾﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻣﻦ
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﭘﯿﺮﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﻮﺳﺖ،
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ …
ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺟﺎﯾﮕﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺗﻮ
ﺳﺨﻨﺶ ﺭﺍﻩ ﮔﺸﺎ
⭐دلت غرق در شادی و آرامش ، شبت بخیر🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر تو ، روزت را با انرژی الهی آغاز کن🌷
خداوندا تو را ستایش میکنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی . خدایا رحمت و محبتتو دائمیاست آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد . خداوندا راه خود را به من نشان بده راستی خود را به من تعلیم بده و مرا هدایت فرما زیرا تو تنها مدد کننده من هستی و من همیشه به تو امیدوارم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚لقمان
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش فرمود:
کدام یک از شما تمام عمرش را روزه می دارد؟
سلمان فارسی عرض کرد: من یا رسول الله!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟
سلمان: من، یا رسول الله!
حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم می کند؟
سلمان: من یا رسول الله!
در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خشمگین گشته و گفت:
یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و می خواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه می دارد گفت من با اینکه بیشتر روزها را غذا می خورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها می خوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن می خواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد. در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت:
ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه می داری؟
سلمان: بلی! من گفتم.
مرد: در صورتی که من دیده ام که بیشتر روزها تو غذا می خوری.
سلمان: چنین نیست که تو گمان می کنی. من در هر ماه سه روز روزه می گیرم و خداوند متعال می فرماید:
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها.
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد.
علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه می گیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه می دارم.
مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در حالی که می دانم بسیاری از شبها را در خوابی
سلمان: چنان نیست که فکر می کنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود:
هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیاء کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو می خوابم
مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن می خوانی؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در صورتی که تو در بسیار را روزها ساکت هستی؟
سلمان: چنان نیست که تو می پنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که به علی علیه السلام فرمود:
ای ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره قل هو الله احد است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است
ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است.
سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست می داشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره قل هو الله احد را سه بار می خوانم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚پیرمرد ، الاغ و پسرش
پیرمردی بود که می خواست به روستای دیگری برود.پیرمرد یک الاغ بیشتر نداشت.می خواست پسرش را سوار الاغ بکند وخودش پیاده راه بیفتد،اما پسرش گفت:نه پدرم من جوانم ومی توانم پیاده راه بیایم بهتر است شما سوار الاغ بشوید.پیرمرد پسرش را تحسین کرد وسوار الاغ شدپسرش هم کنار او راه افتاد.هنوز مقدار زیادی راه نرفته بودند که دو نفرآشنا از راه رسیدند.سلام علیکی کردند وبا تعجب به پیرمرد نگاه کردندبعد هم خدانگهداری وبه راهشان ادامه دادند.یکی از انها با صدایی که پیرمرد هم بشنود به انها گفت:عجب پیرمرد نادانی !خودش سواره می رود وپسرش را وادار کرده پیاده دنبالش برود.پدر وپسر حرف های ان دو را شنیدند.پیرمرد از الاغ پیاده شد وبه او گفت:بیا تو سوار شو من پیاده می آیم .حو صله حرف وحدیث مردم را ندارم.پسر دلش نمی خواست که پدر پیرش پیاده باشد واو سواره اما چاره دیگری نداشت.باید به حرف پدر گوش می داد با بی میلی سوار الاغ شد.
پدرش کنار او پیاده راه می رفت.مقداری از راه را که رفتند به دو نفر دیگی رسیدند.ان دو نفر هم اشنا بودند.بعد از سلام واحوالپرسی یکی از ان دو به پسر گفت:تو خجالت نمی کشی پدر پیرت را دنبال خودت راه انداخته ای پدر و پسر هردو ناراحت شدندپیرمرد گفت:بهتر است دوتایی سوار الاغمان بشویم این جوری دیگر کسی حرف مفت نمی زند...با این حرف پدر هم پشت سر پسر نشست وبه راهشان اامه دادند.اماهنوز دوسه قدم بیشتر نرفته بودند که غریبه ای انها را دید.بدون اینکه سلام علیکی بکند رو کرد به پدر وپسر و گفت:عجب ادم های بی رحمی پیدا می شوند دو تا ادم گنده سوار این خر بیچاره شده اید که چه؟پدر وپسر نمی دانستند که چه کنند.هردو ناراحت شدند واز پشت الاغ پایین آمدندکمی که رفتند پسر گفت:کاش اصلا الاغ را نمی اوردیم تا این همه حرف بشنویم.پدر گفت:حالا ما دوتا پاده می رویم والاغمان هم جلو می رود.هردو خوشحال شدند اما خوشحالی انان دوامی نداشت این بار دونفر غریبه از کنار انان گذشتندیکی از انها به دیگری گفت می بینی یک پیرمرد نفهم ویک جوان نفهم دارند با خرشان سفر می روند دومی گفت:چرا به انها نفهم می گویی؟خدارا خوش نمی آید.اولی در جوابش گفت:آخر اگر نفهم نبودند الاغشان را ول نمی کردند بی سرنشین برودوخودشان پیاده راه بروند
!پیرمرد که خیلی عصبانی شده بود گفت:راست می گویی اگر ما نفهم نبودیم به حرف های بیهوده ویاوه این وآن گوش نمی دادیم.آن طوری عمل می کردیم که دلمان می خواست.از آن به بعد برای اینکه بی توجهی به حرف های این وان را یاد آور شوند می گویند:در دروازه را میشود بست ،اما دهان یاوه گو را نمی شود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
💡فریب زندگی اسلایسی را نخوریم
یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خوایید گاز بگیرید برید ته صف!
صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفتهاند. چند نفر نوشتهاند همین فردا میرم «شوور»! میکنم، دو_سه نفر نوشتهاند اصلاً من به عشق همین پاها میخوام بچهدار شم و ...
مردی روی نوک کوهی ایستاده و دستهایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قلهها!
زنی در اینستاگرام عکسی از #قورمهسبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش میخواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمهسبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.
دهها نفر نوشتهاند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما...حسودیم شد.... خوش به حال جفتتون... دلم برای خودم سوخت و ...
📸 مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کردهاند که خوش به حالت و مبارکه و ...
↙️ اینها همه بُرش هایی از زندگی هستند نه تمام آن. #زندگی_اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست چین میکنیم و به واسطه شبکههای مجازی به دیگران اجازه میدهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت میکنند.
↙️ بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوستداشتنی غش و ضعف میروند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار میشود، زار میزند، نمیخوابد، پوشکاش نیاز به تعویض دارد، شیر میخواهد، خواب را از آدم میگیرد و ...
بعید است هنوز #فقط به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمیخواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم میخواهد. میتوانید؟
↙️ این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمهسبزی در فضای خانه میپیچد یا مرد مینشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمیشود بسیاری از همسران احساس ناکامی میکنند که پس چرا زن من قورمهسبزی نمیپزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمیبافه پس دوستم نداره!
مردی که خسته از جدال در یک زندگی بیرحمانه به خانه میآید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بیثباتی بازار و ... است دل و دماغی برایش نمیماند که شب هنگام وقتی میرسد بنشیند به بافتن گیسو!
↙️ البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصلهاش را نداشتهباشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیدهاید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چینشده از یک زندگی است. یک اسلایس!
↙️ فتح قله ها لذتبخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوککوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. عرقریختن، زمینخوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و ... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک #اسلایس لذتبخش!
↙️ مردی که عکسی از سوئیچ ماشین اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطهخوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را میدانستیم هرگز غبطه نمیخوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن.
↙️ خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی شان که دوستدارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگیشان فرض کنیم، دست به مقایسهاش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.
زندگی اسلایسی میتواند آفت آرامش مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکسهایی که میبینیم و حرفهایی که میشنویم تنها بُرشهایی گزینش شدهاند، نه تمام آن!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚🌹نگاهی کوتاه به زندگانی حضرت علی اکبر (ع)
یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری مصادف است با سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) که در مدینه دیده به جهان گشود. این روز مبارک در تقویم جمهوری اسلامی به نام روز جوان ثبت شده است. همین عنوان بهانه ای شد تا گوشه هایی از زندگی آن بزرگوار را در این مطلب درج کنیم. به گزارش جی پلاس، مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است. لیلا برای امام حسین (ع) پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا (ص)، رویش روی رسول (ص)، گفتگویش گفتگوی رسول خدا (ص)، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر (ص) می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیه نبیک نظرنا الیه... ". حضرت علی اکبر در کربلا حدود ۲۵ سال داشت. برخی راویان سن وی را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است. وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. حضرت علی اکبر وقتی سبب این حمد را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. حضرت علی اکبر گفت: «فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین» پس باکی از مرگ در راه حق نداریم! روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت (ع) و بر امام (ع) بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می رفت، امام حسین (ع) در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزم های شجاعانه ای با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد. حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان الف - ویژگی های اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب می کرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می شود، نکته هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن تأثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سر صبر و تأمل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم. علی صفات جد خود را می دانست، از این رو، هماره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می کرد و خود را بدان صفات می آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت.
ادامه دارد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
📚🌹نگاهی کوتاه به زندگانی حضرت علی اکبر (ع) یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری مصادف است با سالروز ولادت حضرت
در زندگی آسان گیر، ملایم و خوش خو بود، نگاهش کوتاه می نمود و به روی کسی خیره نمی شد. بیشتر بر زمین چشم می دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می کرد، با آنان همسفره می شد و با دست خود در دهانشان غذا می گذارد. اصالتهای فکری و استواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچ گاه و از هیچ حاکمی هراس نداشت. هرگز عیب جویی نمی کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می دانست و از تحقیر آنان خودداری می ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می آورد، به دیگران بویژه نیازمندان انفاق می کرد. هرگاه کسی هدیه ای به او تقدیم می کرد،با گشاده رویی می پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت می کرد، می پذیرفت. به عیادت بیماران می رفت، هر چند خانه بیمار دردور افتاده ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می شد و هیچ یار از دست رفته ای را تنها نمی گذاشت. برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار می داد. امور دنیوی و اضطراب های مادی او را متزلزل نمی کرد. زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف و تبذیر اثری دیده نمی شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره مند می شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت. در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی کرد. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می شتافت و در برابر ظالمان می ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی گردانید، آرام نمی گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی خبری باز می داشت. به پاکیزگی و آراستگی علاقه ای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می شد. از این رو هماره بر تمیزی لباس و بدن اهتمام می ورزید. بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و بیشتر اهل جهنم را گردن فرازان و سرکشان می دانست. نه تنها بر انسانها بلکه بر حیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان رفتار می کرد. وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع) است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕳چاه عجیب و ترسناک برهوت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐ شب بهانه قشنگیست برای سکوت
🌺 طبیعت هم ساکت است
⭐️ و به صدای خدا گوش میدهد
🌺 سکوت کنیم تـا صدای خدا را بشنویم
🌙 شبت معطر به عطر گل و در پناه خدا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#صبح_قشنگتون_بخیر ❤️✨❤️
خونه هاتون پر بركت
شادی توی دلهاتون
آرامش توی قلبهاتون
دلتون پر امید
وجودتون سلامت
رابطه هاتون پر از عشق😍❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚شاید در بهشت بشناسمت!
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
به پایان سال نزدیک می شویم...
انتهای کوچه اسفند
بیایید برای هم دعا کنیم
دعا کنیم برای جاودانگی مهر مادر💔... همیشه سبز ماندن نگاه خسته ی پدر...
سلامتی همسر و خواهر و برادر و فرزند
برای دل دوستانمان دعای روشنی کنیم...
دعا کنیم برای قلب مهربان همسایه...
دعا کنیم برای تمام بیمارانی که چشم به خدای الشافی دوخته اند.
دعا کنیم برای تمام آنانی که سفره خالیشان را به حرمت مهربانی خدایشان شکر میگویند!
دعا کنیم برای دل کودکانی که جای خالی پدر گوشه سفره هفت سینشان به چشم میخورد اما لبخند میزنند برای دل مادر و به پاس شکر خدایشان.
دعا کنیم هیچ پدر و مادری در این شب عید شرمنده نگاه اشک آلود فرزندش نشود
و دعا کنیم برای تمام کسانی که این روزها زیر بار جنگ و بی عدالتی ها هنوز لبخند میزنند به امید لطف خدایشان
و بعد...
دعا کنیم برای دلمان تا همیشه آبی بماند و لبریز از عشق به دیگران!
یادمان نرود دنیا در گذر است جایی برای شستشوی دلمان از تمام غصه ها و کدروت ها پیدا کنیم... گاهی چه زود دیر میشود...
امیدوارم نوروزی که پیش رو دارید....
آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡ده ویروس کلامی که موجب تخریب ارتباط میشود
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
نقل است روزی علی اكبر (ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اكبر سئوال كرد نام تو چیست؟
فرمود: علی.
سئوال نمود نام برادرت؟
فرمود: علی.
آن شخص عصبانی شد و چند بار گفت: علی، علی، علی، «ما یُریدُ اَبُوك؟» پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد.
این پیغام را علی اكبر (ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد.
ایشان فرمود: والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا نماید نام همه آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اكبر (ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم (ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (1)
در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:
«یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله...» ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله (ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.
منابع:
1- منتهی الامال ، ج 1
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت
🌺 به مناسبت ولادت
حضرت علی اکبر
علیه السلام 🌺
#کثیر_بن_شاذان می گوید :
روزی #امام_حسین علیه السلام در مسجد نشسته بودند و من به حضرت نگاه می کردم .
در همین حال ، فرزندش #علی_اکبر علیه السلام نزد ایشان آمد و از پدر انگور خواست در حالی که فصل انگور نبود .
ناگهان دیدم سیدالشهداء علیه السلام با دست به دیوار پشت سرشان ضربه ای زدند و از آن دیوار انگور و موز تازه بیرون آمد و از آن انگور به علی اکبر علیه السلام خوراندند .
سپس فرمودند :
« ما عندالله لأولیائه اکثر .
آنچه نزد خداست ، برای اولیائش فراوان تر است »
🗂منبع :
مدینة المعاجز ، ج ۳ ، ص ۴۵۲
#علی_اکبرع
#معجزه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #داستان_کوتاه
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زمزمه کرد
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری.
این سوزن منبع در آمد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از آن دردی برایت آمد آن را دور می اندازی!
درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی آمد بیاد آوریم
خوبی های که از جانب آن شخص
یا فوایدی که از آن حیوان وسیله
یا درخت در طول ایام به ما رسیده,
آن وقت تحمل ان رنجش آسان تر می شود...
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞داستان زندگی حضرت علی اکبر(ع)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️خدای من چگونه ناامید باشم،
💜در حالے ڪه تو امید منی
⭐️چگونه سستے بگیرم
💜ڪه تو تڪیهگاه منی
⭐️ای آنڪه با ڪمال زیبایے و نورانیت خویش
💜آنچنان تجلے ڪردهاے ڪه
⭐️عظمتت بر تمامے ما سایه افڪنده
💜نگاه خود را از ما مگیر
⭐️الـــــــــهـــــــی آمــــــــیـــــــن🙏
💜نگاه خدا معجــزه میکنه 😇
🌙نگاه خدا را براتون آرزو میکنم 🙏
💜شبتون پراز نگاه مهربون خدا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
صبح آمده با هزار و یک عشق و نوید
بگشا تو به روی زندگی ، سطر جدید
با رقص و سرور شاخه ساران جوان
هم نغمه شویم و بر کنیم درس امید🍃
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...!
اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد.
اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست
🔹بزرگان زاده نمیشوند، ساخته میشوند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده رهگذر
#بزرگترین کانال آشپزی ایتا 😍
آموزش انواع #غذا و #دسر 👌
📌 همبرگر ، کیک ژله 🍔
📌 بستنی ، ماکارانی 🍨
📌 دونات ، شکلات 🍩
📌 کیک ، نون خامه ای 🥟
📌 سوسیس ، نودل 🌭
📌 شیرینی و .....
❌❌جهت #آموزش رایگان بر روی لینک زیر کلیک کنید . 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1957691538C9b72cc8cf9
https://eitaa.com/joinchat/1957691538C9b72cc8cf9
همه دخترا از اینجا آموزش می بینن😅
هدایت شده از تبلیغات موقت👇
.
چه جوجه کبابی پخت 🤤
با کمترین هزینه ممکن 😱
.
اینجا #رایگان آموزش می ده 😉👇
https://eitaa.com/ashpaazbashi/4386
https://eitaa.com/ashpaazbashi/4386
❌ پنج دقیقه دیگه پاک 😡
📚 داستان کوتاه
سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...!
اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد.
اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست
🔹بزرگان زاده نمیشوند، ساخته میشوند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel