📚قدر زر زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری
مرد جوانی به نزد "ذوالنون مصری" رفت و از صوفیان بدگوئی کرد.
ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورده به او داد و گفت:
این را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟
مرد انگشتر را به بازار دست فروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیش از یک سکه نقره برای آن بپردازد.
مرد نزد ذوالنون بازگشت و ماوقع را تعریف کرد.
ذوالنون گفت: حال انگشتری را به بازار جواهر فروشان ببر و مظنه آن را بپرس.
در بازار جواهر فروشان انگشتر را به هزار سکه طلا می خریدند. مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و ذوالنون به او گفت:
علم و معرفت تو از صوفیان و طریقت ایشان به اندازه علم دست فروشان از این انگشتریست.
قدر زر زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری...
نقاشی زرگر بغدادی کار استاد کمال الملک
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان زیبا
امام رضا (ع) به ساده برگزار کردن مهمانی تاکید داشتند؛برای همین،روزی به یاران خود روایتی گفتند:روزی مردی،امام علی (ع) را به خانهاش دعوت کرد؛امام (ع) فرمودند:اگر سه چیز را به من قول بدهی،دعوتت را میپذیرم
گفت:چه چیز آقاجان؟امیرالمومنین (ع) فرمودند:برای من چیزی از بیرون خانه تهیه نکنی همانی را بیاوری که در خانه داری خانوادهات را هم به زحمت نیندازی! مرد،شرطها رو قبول کرد،امام (ع) دعوتش را پذیرفت
📚بحارالانوار.ج ۷۲.ص ۴۵۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خدای تو و یوسف یکیه!
#درس_اخلاق
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴اول نماز یا افطار؟ کدام رو انجام میدید؟؟؟
امام باقر عليه السلام : در ماه رمضان ابتدا نماز بخوان، سپس افطار کن؛ مگر این که همراه عده ای بودی که منتظر افطار بودند. اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی، با ایشان مخالفت نکن و ابتدا افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان.
راوی پرسید: چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم؟! فرمودند: چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است: افطار و نماز؛ پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است.
سپس فرمودند: و تو روزه داری؛ پس اگر نمازت را با حالت روزه به جا آوری و روز را پایان دهی، برای من دوست داشتنی تر است.
وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۵۰، ح ۲
#افطار
#نماز
#رمضان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چهارمـیـن افـطـار🌹
در لحظات افطار برای تمام گرفتاران و
مریض داران و حاجت داران ڪه محتاج
دعای من و تو هستند دعا ڪنیم
خدا در این لحظات به گوش است
💚 اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا
💛 فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ
❤در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود
💙یاد ما باش که محتـاج دعائیـم هنـوز
تنتون سلامت طاعات و عباداتتون
قبول حق باشه ... التماس دعا 🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح شد
این صبحگاه روشن و زیبا بخیر 🌸🍃
بامداد دلکش🍀
و دلچسب و روح افزا بخیر🌸🍃
صد سلام 🍀
از من به دستان پر از مهر شما 🌸🍃
صبح من صبح شما 🍀
صبح همه دنیا بخیر 🌸🍃
#سلام_روزتون_شاد_و_پرامید 😇🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚غیبت در حال روزه
روایت شده دو زن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و اله) روزهدار بودند، در آخر روز حالشان از شدت گرسنگی و تشنگی وخیم شد و نزدیک بود که تلف گردند، پس فرستادند کسی را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و اله) که تا از آن حضرت اذن افطار بگیرند، پیامبر (صلی الله علیه و اله) ظرفی را فرستاد برای آن زنان، فرمود: به ایشان بگو که در داخل این ظرف قی کنید آنچه که خوردید، پس یکی از آن دو قی کرد نیمی از آن ظرف را از لختههای خون و گوشت خالص پر کرد، و آن دیگری نیز با قی و استفراق خویش بقیه ظرف را پر نمود، مردم از این ماجرا به شگفت در آمدند و تعجب کردند.
پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرمود: این دو زن از آنچه که بر آنها حلال بود امساک نمودند، و بر آنچه که بر آنان حرام بود روزه خویش را باطل نمودند، به این صورت که نشستند در کنار هم دیگر، از مردم غیبت کردند، و این است آنچه که پشت سر مردم گفتند که در این ظرف است، از گوشتهای آنان.
📚 روزه از ديدگاه قرآن و عترت، صفحه ۷۰
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🌺دوســــــت خــــــوبـــــــم
🌼 آرزویـــم ایـــن اســـت ؛
🌸 ڪہ دلت خوش باشد ...
🌺نــرود لـــحــظــہاے از ...
🌼 صورتِ ماهت لبـخنـد ...
🌸نــشــــود غـــــصّــــــہ ...
🌺 ڪــمی نـزدیـڪـــــت ...
🌼 لـــحــظہهـــــایـــــت ...
🌸همہ زیبــا و قـشـــنــگ ...
🌺 از خــ❤ـــدا مےخـواه...
🌼ڪـــــــــــہ تــــــــــو را ...
🌸 ســـــــــــالـــــــــــم و ...
🌺 خوشبخت بــــــدارد ...
🌼 هـــمــہ عــــــمـــــــــر ...
🌸و نبـــاشی دلـتـــنـــگ ...
🌺 و بــــدانــــــی ڪــــہ ...
🌼ڪسی هست هـنــوز ...
.🌸 ڪہ تو را یاد ڪند ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡درس بزرگ
توصیه تجربهگر مرگ موقت به کسانی که دست به خودکشی میزنند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖جملات زندگی ساز از امیرالمومنین علی علیهالسلام
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
قورباغه به کانگورو گفت:
من و تو میتوانیم بپریم.
پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان می تواند از روی کوه ها یک فرسنگ بپرد، و ما می توانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.
کانگورو گفت:
"عزیزم" چه فکر جالبی!
من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره ی قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم «کانباغه».
هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
آخرش قورباغه گفت:
برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه».
اصلا من دلم نمی خواهد با تو ازدواج کنم.
کانگورو گفت:
بهتر.
قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم جست زد و رفت.
آنها هیچوقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بجهد و تا یک فرسنگ بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند.
این قصه زیبا از شل سیلور اشتاین مفهوم جالبی دارد.
«پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانی اختلاف نظرهای کوچک می شود.»
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد پر می شود.
این کوزه اگر روزی پر شود یاد گرفتنِ آدمی تمام می شود نه که نتواند، دیگر نمیخواهد چیز بیشتری یاد بگیرد. پس تفکر را کنار می گذارد و با تعصب از کوزه باورهایش دفاع می کند و حتی برای آن می میرد اما آدم غیرمتعصب تا لحظه مرگ در حال پر کردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر می دهد.
آنچه ما را ویران می کند باورهای غلط و تعصباتی است که به خودمان اجازه دگربینی و دگرگونی آنها را نمی دهیم.
#دکتر_سعید_شهبازی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
▫️پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار میكشیدند.
▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میڪردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خستهام و خوابم مياد.
▫️برادرش گفت: الان پرندهات را از قفس رها میڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
▫️پرندهات را آزاد ڪن!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel