فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️خانه مادربزرگ لحافای گرم و نرم
صدای رادیو پدربزرگ برنامه صبح جمعه
صبحانه مادربزرگ
یادش بخیر😍🙂
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚پسر چوپان پاک
روزى شاه عباس با لباس درويشى در شهر مىگشت. غروب شد. شب هر چه گشت جائى براى خوابيدن پيدا کند نتوانست. به او گفتند در سه فرسنگى شهر چوپانى هست که مهمان مىپذيرد. پادشاه به آنجا رفت. چوپان به درويش گفت زنم آبستن است و نمىتواند از مهمان پذيرائى کند. درويش اصرار کرد. و چوپان قبول کرد. بعد از شام، زن چوپان شروع کرد به آه و ناله. چوپان به درويش گفت: زنم در حال زائيدن است و من هم همين يک اتاق را دارم. شاهعباس گفت: يک مقدار هيزم به من بده در ايوان آتش روشن مىکنم و مىنشينم. چوپان رفت دنبال قابله. زن چوپان يک پسر به دنيا آورد. صبح رمالى آوردند. رمال رمل انداخت و گفت: اين پسر با دختر شاهعباس عروسى مىکند. شاهعباس تصميم گرفت پسر را بخرد و ببرد و به دست جلاد بسپارد.
به چوپان گفت: من بيست سال است که فرزندى ندارم. هر چه بخواهى به تو پول مىدهم، پسرت را به من بفروش. چوپان مخالفت کرد زن چوپان گفت: ما باز هم بچهدار مىشويم. بچه را بده. زن چوپان سه روز به بچه شير داد. بعد شاهعباس به اندازهٔ دو برابر وزن بچه ليره به چوپان داد و بچه را به قصر برد.
شاهعباس دو وزير داشت. يکى کافر و ديگرى مسلمان بود. شاهعباس بچه را به وزير مسلمان داد و گفت: ببر و او را بکش. وزير بچه را بود ولى دلش سوخت و او را در غارى گذاشت. بعد پيراهن بچه را با خون کلاغى که شکار کرده بود، خونين کرد و آورد پيش شاه فردا که شد چوپان گله را به بالاى آن کوه برد. به امر خدا بزى مأمور شد که به بچه شير بدهد. وقتى چوپان گله را برگرداند، صاحب بز ديد و شير ندارد و به چوپان اعتراض کرد. روز دوم هم همينطور شد. روز سوم چوپان بز را تعقيب کرد و بچه را ديد و او را با خود به خانه آورد. ده سال گذشت. در اين مدت هم چوپان صاحب فرزندى نشد. پس از پانزده سال، شاهعباس با لباس درويشى به در خانه چوپان رفت. غروب که شد از چوپان پرسيد چند فرزند داري؟ چوپان گفت: فرزندى ندارم اين پسر را هم در خرابهاى پيدا کردهام.
شاهعباس فهميد که پسر همان است که قرار بود وزير او را بکشد. نامهاى نوشت و به پسر داد که به قصر ببرد. در آن نامه نوشته شده بود که پسر را بکشند. پسر نامه را برداشت و برد نزديکىهاى قصر کنار نهرى خوابيد. دختر پادشاه که از حمام برمىگشت پسر را ديد و عاشقش شد. ديد گوشهٔ نامهاى از جيب او بيرون آمده نامه را برداشت و خواند و فهميد که پدرش دستور داده او را بکشند. آن را پاره کرد و نامهٔ ديگرى نوشت که طلاق دختر را از پسر وزير بگيرند و براى پسر حامل نامه عقد کنند و رفت. پسر بيدار شد. نامه را به دست وزير داد. وزير نامه را خواند، ملائى را خبر کرد. طلاق دختر را از پسر خود گرفت و او را به عقد پسر درآورد و بعد عروس و داماد را با صد سوار به خانهٔ چوپان بردند. پادشاه وقتى آنها را ديد مبهوت ماند و با خود گفت: آنچه خدا خواهد همان خواهد شد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
پادشاه گفت:
يكی از زيباترين الماسهای دنيا را خريدم
و ميخواهم پيامی را درحلقه پنهان كنم. پيام بايد در مواقع نااميدی به من و جانشينانم خدمت كند.
اين بايد يك جمله ي كوتاه باشد كه در زير الماس حلقه، پنهان شود.
تمام كسانيكه گوش ميكردند، بسيار زيرك بودند، همه ی آنها ميتوانستند عباراتي بنويسند اما نه جمله ای كوتاه كه ٢-٣ حرف بيشتر نبوده و بتواند در مواقع نااميدی به كسي كمك كند.
همگی فكر كردند اما نتوانستند بيابند.
پادشاه توسط يك پيش خدمت پير، بزرگ شده بود. مادر پادشاه در سنين پايين مرد و پيش خدمت از او نگهداري كرد و بنابراين مثل يكي از اعضاي خانواده با او برخورد ميشد.
پادشاه احترام زيادي براي پيش خدمت قائل بود و بنابراين با او هم مشورت كرد.
مرد پير گفت:
" من نه باهوشم، نه فاضل يا تحصيل كرده اما پيام را مي دانم.
در طول زندگي ام، در قصر انواع افراد را ملاقات كرده ام، و يكبار جادوگری را ديدم كه توسط پدرت دعوت شده بود. به منظور تشكر از من، پيامي به من داد.
خدمتكار چيزی روی تكه ای كاغذ نوشت و آن را به پادشاه داد.
او گفت:"اما آن را نخوان، آن را در حلقه مخفی نگه دار و تنها زمانيكه هيچ انتخاب ديگري نداشتي آن را باز كن"
به زودی بعد از آن، به پادشاهي حمله شد و پادشاه شروع كرد به باختن جنگ.
او درحاليكه توسط دشمنانش تعقيب ميشد، سوار بر اسب فرار كرد.
او تنها بود و دشمنانش بسيار بودند. بدون هيچ انتخاب ديگری، صخره اي در مقابلش و بدون هيچ راه برگشتي. او حلقه را به ياد آورد، آن را باز كرد و تكه ي كاغذ را بيرون آورد و پيام را خواند:" اين نيز بگذرد"
به محض اينكه پيام را خواند، احساس كرد آرامشي عظيم او را در بر گرفته است. دشمنانش در جنگل گم شدند
و اسبهايشان جايي به گوش نميرسيدند. پادشاه از پيشخدمت خود و جادوگر سپاسگزار بود. اين كلمات باورنكردني بودند. او تكه كاغذ را در زير الماس درون حلقه گذاشت.
روزيكه به قلمرو بازگشت، همگی احساس پيروزی ميكردند، از او با جشني بزرگ استقبال شد و او احساس عالي داشت
خدمتكار پير كنار او ايستاد و گفت:
" اين لحظه هم براي نگاهی ديگر به پيام مخفي مناسب است."
پادشاه پاسخ داد" اكنون كه در پيروزی هستم و مردم در حال جشن گرفتن هستند، نااميد نيستم يا در موقعيتی نيستم، چرا به پيام نگاه كنم؟"
خدمتكار گفت:" به من گوش كن، اين پيام به هر دو موقعيت نااميدی و خوشي مرتبط است."
پادشاه پيام را دوباره بازكرد.
"اين نيز بگذرد."
پادشاه دوباره آرامش دروني عظيمي كه قبلاً حس كرده بود را احساس كرد. اگرچه او درحال جشن گرفتن بود، غرور و ايگوی او ناپديد شد. پادشاه پيام را درك كرد
او روشن بين شد.
خدمتكار پير گفت:
" آيا هرچيزي كه بر تو گذشت را به ياد مي آوري؟ هيچ چيز و هيچ احساسي دائم نيست. لحظات خوب و بد هم مثل روز و شب هستند، آنها به عنوان چيزي طبيعي دريافت كن چون بخشي طبيعي از زندگي هستند"
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بهترین مدرک تحصیلی جهان چیست ؟!
دکتر ویکتور فرانکل ؛ تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان معروف به قتلگاه آدم سوزی فرار کند ، او در نامهای خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه مینویسد:
چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند، من اتاقهای گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی میشدند. من پزشكان ماهری را ديدم كه کودکـانی معصوم و بی گناه را به راحتی مسموم میكردند.
من پرستارانی کاربلد را دیدم که انسانها را با تزریق یک آمپول به قتل میرسانند.
من فارغ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که میتوانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.
و مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد.
از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانشآموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید ، تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.
پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی میتواند با چند سال تلاش به آن برسد . اما به دانشآموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها "انسانیت" است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از اخبار فوری و مهم ۲۰۲۰🔖
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال!(#قسمت_دوم)
🔹این کلیپ تنها چند مورد از صدها اقدامِ به بارنشستهی رئیسی تنها در کمتر از یک سال هست؛
#منصف باشیم
اخبار فوری و مهم👇🏻
→ https://eitaa.com/joinchat/878706719Cccb1c0eaf7
📚انواع #ملائک و #فرشته ها و کارهاشون
💡قسمت اول
تقسیم بنده فرشته ها تلاش شده بر اساس مستندات قرآنی و روایی و معتبر باشد.
#جبرئیل، #میکائیل، #اسرافیل و #عزرائیل، ملائکی می باشند که به آن ها رئوس ملائکه اطلاق شده است. در روایات و اخبار به این چهار ملک مقرب معروف، به صراحت اشاره شده است.
روایتی از رسول گرامی اسلام (ص) وارد است که فرمودند: خداود متعال از هر چیزی چهارتا را اختیار و انتخاب فرموده و از فرشتگان نیز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت (عزرائیل) را اختیار کرده است.
#جبرئیل فرشته ی #علم است و متوجه سازنده مجردات، که به فهم و تعقل ادراک می کنند. #میکائیل فرشته #رزق است. #اسرافیل فرشته #زنده گردانیدن است و #عزرائیل فرشته #میراندن و سایر فرشتگان تحت ریاست این چهار فرشته می باشند.
#راگول: این فرشته که دوست خداست وظیفه اش چیزی نیست جز ترمیم رابطه های بین آدم ها. این فرشته در روابط بین آدم ها هماهنگی ایجاد می کند و سوء تفاهم بین آدم ها را برطرف می سازد.
#هانیل فرشته ای است آبی رنگ و موافق با طبع لطیف زنانه. این فرشته، ملکی است که خداوند او را در دنیا مامور رسیدگی به امور زنان کرده است.
#جرمیل: یکی از فرشتگانی است که وظیفه اش کمک به ایجاد تغیرات مثبت در زندگی آدم هاست.
📚منابع:
1- محدث قمی. سفینة البحار، ج 2: 548.
2- مدنی شیرازی. ریاض السالکین، ج 2: 28، 21، 26، 64؛ ج 6: 29.
3- شیخ صدوق. عیون اخبارالرضا، ج 2: 136.
4- شرح صحیفه سجادیه. جزایری: 58، 63.
5- شیخ صدوق. من لا یحضره الفقیه، ج 1: 94.
6- انصاریان. دیار عاشقان، ج 3: 80.
7- مکارم. پیام قرآن، ج 6: 72.
* رجالی تهرانی. فرشتگان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستانک(رحمت و مهربانی)
مهربانی امام هادی علیه السلام نسبت به دیگران حتی دشمنان در حدیث زیر میتواند این حقیقت را اثبات کند.
متوکل در اثر دمل روی بدنش، در بستر مریضی افتاده بود. بیماری او چنان بود که هیچ کس جرأت نمیکرد، برای جراحی کارد تیز به بدن او رساند. از این رو مادرش نذر کرد اگر متوکل از این بیماری بهبود یابد مقدار فراوانی از مال خود را به امام هادی علیه السلام بدهد.
فتح بن خاقان به متوکل پیشنهاد کرد اگر کسی را نزد امام هادی علیه السلام بفرستی و از او راه چاره ای برای این بیماری بخواهی، شاید او دارویی بشناسد که با استفاده از آن بهبود یابی. متوکل گفت: کسی را نزد او بفرست. کسی را نزد امام فرستادند. وقتی او بازگشت پیغام آورد که پشکل حیوانی را که زیر پا مالیده شده، بگیرید وآن را با گلاب بخیسانید و بر محل دمل بگذارید که به اذن خدا سود بخش است. برخی از کسانی که پیش متوکل بودند، از شنیدن
این سخن به خنده افتادند. فتح بن خاقان به آنها گفت: چه زیان دارد که سخن او را نیز تجربه کنیم؟ به خدا سوگند من امیدوارم به آنچه او گفته، بهبودی خلیفه حاصل گردد. از این رو مقداری پشکل آورده، با گلاب خیساندند و بر موضع دمل نهادند. در نتیجه سر دمل باز شد و هرچه در آن بود، بیرون آمد.
مادر متوکل از بهبودی فرزند خود بسیار خوشحال شد و ده هزار دینار مختوم به مهر خود برای آن حضرت فرستاد و متوکل هم از بستر بیماری برخاست.
منبع : بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۶۸؛ سید محمد تقی مدرس، زندگانی حضرت امام علی النقی علیه السلام، ص ۳۸، ترجمه محمد صادق شریعت؛ محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ۱۲۴۲؛ علی اشرف خلخالی، راه و روش ائمه، ص ۳۶۳؛ حمیدرضا کفاش، راه سعادت، صص۳۶۲-۳۶۱.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚آشنایی خضر ع باموسی ع
روزی موسی در بین اسرائیل بپا خاست و ضمن ایراد خطبه ای آنان را از روزگار گذشته و سرگذشت بنی اسرائیل آگاه ساخت، بیانات او به حدّی بنی اسرائیل را تحت تأثیر قرار داد که اشک از دیدگان آنها جاری ساخت. آنگاه که خطبه موسی پایان یافت،
مردی دامن او را گرفت و گفت؛ ای رسول خدا! آیا در میان زمین کسی از تو داناتر پیدا می شود؟
موسی گفت؛ نباید. مگر او بزرگ انبیاء بنی اسرائیل و درهم شکننده فرعون نبود؟ او صاحب معجزاتی همچون ید بیضاء و عصا بود و به کمک آن دریا را شکافت. خداوند موسی را بوسیله نزول تورات گرامی داشت و با او علنی سخن گفت! راستی چه مقامی از این بالاتر و چه شرافتی از این برتر؟!
اما در همین هنگام خداوند به او وحی کرد؛ ای موسی! علم اعظم آن است که در انحصار یک فرد درآید و یا مخصوص پیغمبری گردد. ای موسی! در روی زمین کسی است که علمی بیش از علم تو به او داده ام.
موسی عرض کرد؛ پروردگارا او کیست و مکان این بنده شایسته کجاست؟ تا او را ملاقات کنم و از فیض دیدارش بهره مند گردم.
خداوند در پاسخ فرمود؛ این مرد در مجمع البحرین زندگی می کند و او را در آنجا می توانی ملاقات کنی. موسی نشانه دقیق آن مرد را از خداوند سؤال کرد.
خداوند فرمود؛ راهنمای تو این است که یک ماهی بردار و در زنبیلی بگذار هرکجا ماهی را از دست دادی آن مرد را پیدا می کنی.
موسی وسایل سفر خود را آماده کرد و به همراه خدمتگذار خود یوشع بن نون به راه افتادند. زنبیل را هم بر دوش او گذاشت و طبق دستور ماهی را در آن نهاد. موسی عهد کرد تا آن مرد را پیدا نکند آرام ننشیند، حتی اگر روزها و سالها طول بکشد. موسی به یوشع سفارش کرد هرگاه ماهی گم شد به من اطلاع بده تا به جستجوی آن مرد بشتابیم.
وقتی به مجمع البحرین رسیدند. خواستند کنار آب دریا قدری استراحت کنند که ناگهان موسی خوابش برد در همان حال از آسمان بارانی بارید و ماهی به قدرت خداوند تازه و زنده شد و خود را به دریا انداخت.
وقتی موسی از خواب بیدار شد. یوشع را نیز بیدار کرد و به او گفت؛ آماده شو که سفرخود را ادامه دهیم. وقتی موسی و همراه خود مقداری از راه را، پیمودند، موسی به او گفت؛ غذا را بیاور که ما در این سفر خسته شدیم.
چون یوشع خواست غذا را از داخل زنبیل بیرون بیاورد، متوجه شد که ماهی در داخل زنبیل نیست. موسی گفت؛ مگر نگفتم اگر ماهی گم شد به من اطلاع بده. خلاصه یوشع جواب داد همان موقع که در کنار دریا خوابیدی، باران بارید، ماهی زنده شد و به آب پرید ولی چون خواب بودی نخواستم بیدارت کنم، بعد هم فراموش کردم.
در این هنگام موسی طعم پیروزی و بوی مراد را احساس کرد و گفت؛ این پیشامد همان بوده است که طالب آن بودیم، آماده شو تا به همان مکانی که ماهی را از دست دادیم برگردیم که ما به هدف خود نزدیک هستیم. موسی و یوشع از راهی که آمدند، باز گشتند. و در بازگشت برای رسیدن به مقصود از جای پای خویش مسیر حرکت خود را بدست آوردند.
چون آنها به محل گم شدن ماهی رسیدند، پیرمردی لاغر اندام با چشمانی گود افتاده را دیدند که آثار رسالت در جبینش نمودار است و صورت او حکایت از بزرگواری و تقوی دارد، لباس خود را به خویش پیچیده، یک طرف آن را زیر پا و طرف دیگر را زیر سر گذاشته و دراز کشیده است. موسی به پیرمرد سلام کرد. پیرمرد روی صورت خود را باز کرد و گفت؛ آیا در سرزمین من اثری از صلح و سلام وجود دارد؟! شما کیستی؟
موسی؛ من موسی هستم.
پیرمرد؛ موسی! پیغمبر بنی اسرائیل؟
موسی؛ بلی، پیغمبر بنی اسرائیل. ولی چه کسی این موضوع را به شما اطلاع داده است؟
پیرمرد؛ آنکس که تو را نزد من فرستاده است.
موسی دریافت که این پیرمرد، همان گمشده و مراد اوست. پس در گفتار و کردار خود شرایط ادب و تواضع را منظور داشت و گفت؛ «ای بنده صالح خدا، آیا به مردی که در راه دیدار تو رنج و سختی دیده است. اجازه می دهی تا از نور علم و چراغ هدایت تو بهره مند شود و خود را پیرو و مجری امر و نهی شما گرداند؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧠 هوش مصنوعی در بازیهای ویدیویی
اما آیا ابعاد این هوش، خارج از بحث بازیها همین میزان خواهد بود؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
انتهای شب
نگرانی هایت را به خدا بسپار
آسوده بخواب خدا بیدار است
شبتون بخیر
و سرشار از آرامش آسمونی
#شبتون_عاشقانه✨❤️✨
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بیدار شو
💜گلی زیبا باش
🌸بکوش و مهربان باش
💜عشق بورز
🌸امروز دستی را بگیر
🌷صبحتون پراز حس خوب زندگی🌷
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#یک_فنجان_تفکر ☕️
تله پاتی و نشانه های ارتباطات تله پاتیک میان دو نفر
سایت راستمرد
آیا تابحال ارتباط ذهنی غیرقابل توضیح با فردی را که درکنارتان حضور ندارد را تجربه کرده اید؟ آیا تاکنون احساس کرده اید که می توانید بدون به زبان آوردن حتی یک کلمه با فرد دیگری صحبت کنید؟
یکی از شگفتی های مغز انسان “تله پاتی” است. تله پاتی مفاهیم فضا و زمان را به چالش می کشد و امکان ارتباط انسانی را بدون نیاز به کوچک ترین مواجه ی کلامی ای فراهم می کند.
هنگامی که دو نفر یک ارتباط تله پاتی عمیق را به اشتراک می گذارند، حتی اگر اقیانوس های عظیم الجثه هم بخواهند مانعی ایجاد کنند، این ارتباط برقرار خواهد شد.
اگر تاکنون با کسی تله پاتی کرده اید، مطمئن هستم که نشانه های زیر برایتان آشنا خواهند بود:
۱. هنگامی که شروع به صحبت با کسی می کنید، ارتعاشاتی ناگهانی دریافت خواهید کرد.
دیگران مجبور نیستند احساسات مثبت یا منفی خود را بیان کنند تا آنچه را که در مورد شما احساس می کنند، به شما نشان دهند. شما از قبل می دانید که آن ها چه فکری را در سر می پرورانند حتی اگر فکرشان را آشکار نکنند.
۲. هنگامی که کسی در نزدیکی شما دروغ می گوید،شما متوجه دروغ خواهید شد.
حتی اگر آنها سخت تلاش کنند تا حقیقت را از شما پنهان کنند، افکارشان به آنها خیانت می کنند و در نهایت ریاکاری آنها را نشان می دهد.
۳. اگر شما عاشق کسی شده اید، می توانید بدون اینکه حتی فرد مقابلتان آگاهی یابد در میان افکار او غوطه ور شوید.
۴. حتی اگر دیگران مشغول انجام کار در دفترشان باشند، شما می توانید مهربانی تان را با ارتعاش از راه دور تفکرتان به آن ها ابراز کنید.
۵. اگر کسی که دوستش دارید در معرض خطر قرار گرفته است شما می توانید فورا با قدرت خود متوجه این مسئله شوید.
۶. شما می توانید درد و رنج عزیزانتان را بدون اینکه آن ها را ببینید، احساس کنید.
۷. هنگامی که به کسی نزدیک می شوید، سکوت، سنگین تر و بلند تر خواهد شد. هنگامی که عاشق کسی می شوید، احساس می کنید که این سکوت با عشق و محبت پر شده است.
۸. شما با کسی که نزدیک به او هستید، احساس امنیت و سلامتی می کنید.
حتی اگر در یک وضعیت پیچیده یا خطرناک گیر کرده باشید، در کنار شریک تان، احساسی از امنیت خواهید داشت.
این احساس را می توان به تله پاتی نسبت داد. شما با هاله ی کسی که دوستتان دارد احاطه خواهید شد، به گونه ای که این هاله می تواند شما را از خطرات قریب الوقوع و دردسرها محافظت کند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel