فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق
خدایخوبم🙏در این شب زیبا
درهای رحمتت را به روی تک تک ما بگشای
بهترین احوال و روحیه و بهترین
موفقیت ها و بهترین لبخندها و بهترین
نعمت ها و بهترین فرصت ها و بهترین
عاقبت را نصیبمان بگردان🙏
خير و بركات خودت را در زندگی
من و مردم سرزمینم جاری بفرما🙏
و آرامش را در ذكر خودت بر ما ارزانی بدار
و دل ما را به نور خودت روشن و گرم كن🙏
🌿شبتــون پــر از عــطــر خــــدا🌿🌸
🌿در آغوش پر از مهر خدا باشی🌿🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️به رسم ادب روزمونو با سلام
🖤بـر سرور و سـالار شهیدان
♥️آقا اباعبدالله شروع میکنیم
🖤اَلسلامُ علی الحُسین
♥️وعلی علی بن الحُسین
🖤وَعلی اُولاد الـحسین
♥️وعَلی اصحاب الحسین
🖤اربعین حسینی را به شما
♥️عزیزان تسلیت عرض میکنیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
ســـلام🕊🍃
صبـح بـخیر
روزی بی نظیر
صبحـی دلنشین 🕊🍃
آرامشی عمیق
لطف همیشگی خـدا
لبخندی از سرخوشبختی🕊🍃
آرزوی همیشگی ام برای شما
شنبه تابستونیتون بخیر ونیکی🕊🍃
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
چله زمستان به شهري رسيد كه همه اهالي آن از زور سرما مثل بيد مي لرزيدند و آه و ناله مي كردند و هر كس
قباد يك وشگون قايم از پشت دست دختر گرفت. دختر كه انتظار چنين كاري را نداشت هول شد پنير را ول كرد و دستش را از كوزه درآورد.
مردم از شادي به هلهله افتادند. قباد را سردست بلند كردند و از او خواستند به جاي داناي شهرشان بنشيند و مشكلاتشان را حل و فصل كند. اما قباد زير بار نرفت. فكر كرد ماندن عاقل در شهر ديوانه ها صلاح نيست و از آنجا راه افتاد رفت به يك شهر ديگر.
هنوز از دروازه شهر تو نرفته بود كه ديد عده زيادي دور كپه خاكي جمع شده اند و خيلي نگران و دلواپس اند. رفت جلو پرسيد «چي شده؟»
گفتند «مگر نمي بيني! زمين دمل درآورده؛ مي ترسيم حالا حالاها دملش سر وا نكند و آزارش بدهد.» قباد گفت «حكيم بياريد تا درمانش كند.»
گفتند «حكيم نداريم.» قباد گفت «صد اشرفي به من بدهيد تا درمانش كنم.»
گفتند «حرفي نداريم! اما به شرطي كه نصفش را بعد از درمان بگيري.»
قباد گفت «قبول است.»
و پنجاه اشرفي گرفت و بيل برداشت كپه خاك را تو صحرا پخش كرد.
همه خوشحال شدند و بقيه مزدش را دادند و به او اصرار كردند كه پيش آن ها بماند؛ اما قباد راضي نشد. با خود گفت «به هر شهري كه مي روم مردمش از همشهري ها و كس و كار خودم ديوانه ترند. بهتر است بروم به يك شهر ديگر؛ اگر مردمش عاقل بودند همان جا بمانم و گرنه دست از جست و جو بردارم و برگردم به شهر خودم.»
و پيش از آن كه وارد شهر بشود, راهش را كج كرد به طرف يك شهر ديگر.
بعد از هفت شبانه روز رسيد به شهري و ديد بزرگان شهر از فرماندار گرفته تا ملا و كلانتر, جمع شده اند در برابر قسمتي از باروي ترك برداشته شهر و آه و ناله مي كنند كه اگر خداي نكرده يك دفعه شكم بارو بتركد و همه مردم بريزند بيرون, آن ها چه خاكي به سرشان بكنند.
قباد رفت جلو پرسيد «اينجا چه خبر است؟»
گفتند «چشم حسود كور! گوش شيطان كر! شكم باروي شهر شكاف برداشته. مي ترسيم خداي نكرده جرواجر بخورد و مردم به كلي سر به نيست شوند.»
قبادگفت «من مي توانم شكم بارو را بخيه بزنم.»
گفتند «اگر اين كار را بكني هر چه بخواهي به تو مي دهيم.»
قباد گل درست كرد و ترك بارو را گرفت.
اهالي شهر خوشحال شدند و با خواهش و تمنا از قباد خواستند نزدشان بماند تا اگر باز هم شكم باروي شهر شكاف برداشت آن را بخيه بزند؛ اما قباد قبول نكرد. گفت «دلم براي كس و كار و شهر و ديارم تنگ شده. هر چه زودتر بايد برگردم.»
گفتند «مزدت را چه بدهيم؟»
گفت «يك اسب تندرو.» رفتند يك اسب راهوار با زين و برگ طلا آوردند براش.
قباد با خود گفت «در اين ديوانه خانه دنيا باز هم شهر خودم از شهرهاي ديگر بهتر است.» و اسب را رو به شهر و ديارش به تاخت درآورد.
پایان.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
✍اگر مقصد عرض ارادت به ابا عبدالله علیهالسلام است در راهتان شک نکنید
یک نفر میگفت اربعین قیامت است،ازدحام است،نمیشود زیارت بکنی...
و من با خود فکر می کردم کسانی که قیامت به سمت حسین(علیهالسلام) می روند بی گمان اهل بهشتند
اگر قیامت هم به ما اجازه دهند به سمت حسین(علیهالسلام)حرکت کنیم بهشت را حسینیه می کنیم.
کاش قیامتمان اربعین باشد و اربعینمان قیامت.
یک نفر میگفت اربعین را به یک پیاده روی زنانه تبدیل نکنید، شکوه اربعین به یک حرکت مردانه است.
و من با خود فکر میکردم حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند
اربعین حرکت انسان به سمت انسان است فارغ از جنسیت و سن و رنگ و...
یک نفر میگفت اربعین همین جاست اربعین در خانه های فقراست بروید خانه فقرا موکب بزنید.
و من با خود فکر می کردم فقرا خانههایشان را به عشق حسین رها میکنند و می روند کربلا، تا پرچم اربعین را به پا کنند چگونه اربعین درخانه های فقراست؟
یک نفر میگفت اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند پیاده نروید ، عصر تکنولوژی ست!
و من با خود فکر می کردم یا از کربلا پیاده می روی تا حسین (علیهالسلام) را در کوفه و شام زنده کنی یا باید پیاده به کربلا برگردی تا حسین (علیهالسلام) را درقلبت زنده کنی ،با این پیاده رفتن هاست که گستره حسین(علیهالسلام) قدم قدم عالم را فرامی گیرد
برای ما که سوار دنیا شده ایم و از حسین (علیهالسلام) فاصله گرفته ایم لازم است تا پیاده شویم و قدم به قدم به اصل خویش باز گردیم
عشق حسین قلب هارا آرام فتح می کند
یک نفر میگفت عراق یک روز دشمن ما بود، نروید خون شهیدان پایمال نشود.
و من با خود فکر می کنم خون کدام شهید پایمال می شود؟ همان که پشت لباسش می نوشت اللهم ارزقنا کربلا؟
جنگ ما با بعثی ها و صدام بود نه با محبین حسین علیهالسلام. ما در این خاک یک عزیز دردانه گذاشته ایم و به عشق او پا و دست و سر می دهیم و می رویم تا جگر گوشه مان را ببینیم.
یک نفر بود می گفت عراق یک کشور در حال جنگ است و ضعیف و این هزینه ها برای یک کشور جنگ زده روا نیست...
من با خود فکر می کنم چه کسی این کشور جنگ زده را مجبور میکند هزینه کند؟
عراق از اربعین قدرت می گیرد عراق با نیروی حسین است که هرسال قوی تر میدرخشد عراقیها فهمیده اند حسین(علیهالسلام) یک قدمشان را هزار قدم جبران می کند
حسین(علیهالسلام)زیر دِین هیچ کس نمی ماند...
یک نفر میگفت پیاده روی اربعین را حکومتی ها ساختند...
و من با خود فکر می کنم زینب(سلاماللهعلیها)به کدام حکومت متصل بود که از شام تا کربلا را پیاده آمد
جابر بن عبدالله انصاری اهل کدام حکومت بود که پیرمرد مجبور بود پیاده به سمت حسین بشتابد.
علمای بزرگ شیعه،مردانی که اسمشان کافیست برای استناد، وابسته به کدام حکومت بودند که راه میافتادند پیاده، شبانه، از نخلستان ها پنهانی خود را به حسین (علیهالسلام) میرساندند.
راست می گویند اربعین یک حرکت حکومتیست و آن هم حکومت حسین (علیهالسلام)است که زن و مرد و پیر و جوان را از سرتاسر دنیا جمع می کند و به کربلا میرساند.
خیلی ها خیلی چیز ها می گویند ...
بگذار بگویند این ها یا نمک گیر نشده اند یا اهل نمک خوردن و نمکدان شکستن هستند ...
تا مقصدتان اباعبدالله است در راهتان شک نکنید
التماس دعا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞داستان پیرمردی که میخواست به شهری که هفت تا دروازه داشت بره
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⎖•یگانہِمـنتقمخـونڪَربلابـرگـرد💚'
•قَسمبہعِصمتزهراکِہتازمـٰانظھور
•عَزاۍغُربتِمَھـدۍکمازمُحرمنیست
اَلسَّلامُعَلَیڪَیابَقیَّهاللھ🕊'
❍°أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❍°
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت ✏️
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند.
در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد نگهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
نگهبان گفت: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
رهگذر گفت: «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.»
نگهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بنوشید.»
رهگذر گفت: «اسب و سگم هم تشنهاند.»
نگهبان: «واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.»
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مرد رهگذر گفت: «روز به خیر.»
مرد با سرش جواب داد.
رهگذر گفت: «ما خیلی تشنهایم؛ من، اسبم و سگم.»
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: «میان آن سنگها چشمهای است. هر قدر که میخواهید بنوشید.»
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند. رهگذر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت: «هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.»رهگذر پرسید: «فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟»
مرد گفت: «بهشت.»
رهگذر پرسید: «بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!»
مرد گفت: «آنجا بهشت نیست، دوزخ است.»
رهگذر در حالی که حیران مانده بود گفت: «باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود!»
مرد گفت: «کاملاً برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
... در حالی که پرستار مشغول تزریق بود. ورونیکا دوباره پرسید : "چقدر وقت دارم؟"
"بیست و چهار ساعت، شاید کمتر"
ورونیکا سرش را پایین انداخت و لبش را گزید. اما توانست بر خودش غلبه کند.
" میخواهم دو خواهش بکنم. اول، دارویی به من بدهید تزریقی یا هر طور دیگر تا بتوانم بیدار بمانم واز هر لحظه باقی مانده زندگیام لذت ببرم. من خیلی خستهام اما نمیخواهم بخوابم. کارهای زیادی دارم کارهایی که همیشه در روزهایی که فکر میکردم زندگی تا ابد ادامه دارد به آینده موکول کردهام. کارهایی که وقتی به این فکر افتادم که زندگی ارزش زیستن ندارد، علاقهام را به آنها از دست دادم. " "و خواهش دوم چیست؟"
میخواهم اینجا را ترک کنم تا خارج از اینجا بمیرم. میخواهم قلعه لیوبلینا را ببینم. همیشه همان جا بوده و من هیچوقت کنجکاو نبودهام که بروم و از نزدیک ببینمش. میخواهم با زنی که در زمستان شاه بلوط و در تابستان گل میفروشد، صحبت کنم. بارها از کنار هم رد شدهایم، و هیچ وقت از او نپرسیدهام حالش چطور است. و میخواهم بدون بالاپوش بیرون بروم و در برف قدم بزنم میخواهم بفهمم سرمای بیش از حد یعنی چه؟!! من که همیشه گرم میپوشیدم، همیشه آنقدر از سرما خوردگی میترسیدم.
خلاصه دکتر، میخواهم باران را روی صورتم احساس کنم، به هر مردی که خوشم میآید لبخند بزنم، تمام قهوههایی را که ممکن است مردها برایم بخرند بپذیرم.
میخواهم مادرم را ببوسم بگویم دوستش دارم در دامنش گریه کنم بدون اینکه از نشان دادن احساسم خجالت بکشم. احساسات من همیشه بودهاند، فقط پنهانشان میکردم.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#یک_فنجان_تفکر ☕️
اگر بیماری مزمن دارید به تغذیه سالم بیشتر توجه کنید
نداشتن تغذیه سالم مهمترین علت بروز و وخامت شدت بسیاری از بیماریهای مزمن است. این در حالی است که پزشکان به ندرت در مورد بیماریهای مزمنی مانند روماتوئید آرتریت به بیماران درباره رعایت تغذیه سالم توصیه میکنند.
متاسفانه کسانی که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند خودشان هم برای تغذیه بهتر به کارشناس تغذیه مراجعه نمیکنند. پژوهشگران علت این امر را اتکای مردم به حرفهای غیرمعتبر افراد غیرمتخصص در اینستاگرام میدانند.
آنها میگویند اگر کسی یک بیماری مزمن دارد در کنار درمان دارویی دوکار مهم باید انجام دهد:
۱- پایین آوردن وزن در حدی که شاخص توده بدن یا BMI به ۲۵ برسد
۲- کنترل قند خون و رساندن هموگلوبین A1c به کمتر از ۶ درصد
چنین کارهایی کنترل علائم بیماریهای مزمن را بسیار ساده تر میسازد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــدایا مرا مسبب شکستن دلی قرار نده
الــــهـــی آمـــیـــن🙏❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐در این شب زیبا دعا میکنم خدا به همتون
⭐یه قلب زیبا و مهربون بده
⭐قلبی که فقط و فقط برای✨
⭐رضایت و خشنودی خدا بتپه
⭐و جز یاد خدا یادی توش نباشه✨
⭐با قلبهای مهربونتون ما رو هم دعا کنید✨
⭐شبتون در پناه خداوند یکتا و مهربان🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel