فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
نیایش صبحگاهی ❄️
💓 خدایا!
ما بنده توئیم و بنده را جز اطاعت نشاید!
به ما الفبای بندگی بیاموز.
❄️ خدایا!
بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد!
نگاهت را از ما دریغ نکن.
💓 خدایا!
عنانمان را از دست نفسمان بستان
و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان
که تو از چشممان ببینی
و از گوشمان بشنوی
و از زبانمان بگویی.
❄️ خدایا!
نگاهمان را از غیر خودت بگردان...
الهی آمین🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
⚫️داستانهایی از انبیا و اولیاءالله
🌹امام باقر(علیه السلام)می فرماید :
مردی در میان بنی اسراییل دودختر داشت که یکی از آنها را به ازدواج کشاورزی در آورده بود و دیگری را به کوزه گری داد ه بود . روزی برای دیدن دختربزرگتر به خانه او رفت و احوالش را جویا شد او گفت : پدر جان شوهرم امسال زمین های زیادی را زیر کشت برده و اگر خدا با ما باشد و از آسمان باران زیادی ببارد از جهت معیشتی بهترین وضعیت را در میان بنی اسراییل خواهیم داشت .
آن گاه پدر به خانه دختر بعدی رفت و از او نیز جویای احوال شد . او گفت : شوهرم امسال کوزه های زیادی ساخته و منتظر مانده تاخشک شوند آگر خدا با ما با شد و باران نبارد در میان بنی اسراییل وضعیت خیلی خوبی خواهیم داشت . پدر وقتی از دخترش جداشد روبه آسمان کرد و گفت :خدایا ! با هر دو باش و به هر دو کمک نما.
(📚برگرفته از کتاب قصص الانبیا، آیت الله سید نعمت الله جزائری)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴برنامههای شیطان
شیخ جعفر ناصری: گاهی مومنین یک ارتباطی پیدا میکنند که برای ایمانشان مفید است. یک برنامههایی و یک نظمی را شروع میکنند و یک خط معنوی را دنبال میکنند که برای زندگی دنیای و آخرتی آنها مفید است. از آن طرف شیاطین گروهی دارند که فقط آدم دزد هستند. ولی نه آدم به این معنی بلکه آدم به معنی اینکه در وجود انسان حیات مثل یک آدم است.
قلب مثل یک آدم است که چشم و گوش دارد. تشبیهات روائی زیادی هم در این زمینه داریم (رک: الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج2؛ ص267 و التوحید (للصدوق)؛ ص366) که حیات دل یا باطن انسان مثل یک آدم است که چشم و گوش دارد. شیاطین آن آدم را میدزدند؛ یعنی حیات را میدزدند. بیخ گوش شما میآید و میگوید که: نه! مثل اینکه فایده ندارد. برو شما! این کار را رها کن یا میگوید: ای بابا! شما از این مسائل چه خیری دیدی؟!
بیا برو. کجا برو؟! شیطان راهی هم نمیتواند ارائه کند ولی دوست دارد که مؤمنین انسجام فکری نداشته باشند و هر چه آنها را به حیات ابدی و خدا نزدیک میکند را از بین ببرد. این گروه در شیاطین آدم دزد هستند. میخواهند انسجامهای فکری را از ایشان بگیرند و راههای رشد را برایشان میبندند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینهای کم در راه خدا، با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و ازدیاد نعمت است.
«و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴نتیجه مهربانی به یک سگ
روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خوشحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم.
امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد.
يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند.
📚مناقب آل ابی طالب ج۴ ص۷۵
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴ده ويژگی باعث ده بلا !
🌹حضرت پيامبر خدا (ص) فرمود:
هنگامی که ده ویژگی در امّت من پیدا شود، خداوند آنها را دهگونه عذاب میکند: گفتند: ای رسول خدا، آن ده ویژگی چیست؟ فرمودند:
هنگامی که کم دعا کنند (نسبت به دعا بی اهتمام شوند) بلا نازل میشود، و هنگامی که صدقه دادن را ترک کنند، مریضیها زیاد میشود، و هنگامی که زکات را ترک کنند، مرگ و مير چهارپایان زیاد میشود، و هنگامی که حکومت ستم کند، آسمان از باران دریغ میکند، و هنگامی که در ميان آنها زنا زیاد شود، در ميان آنها مرگ ناگهانی زیاد میشود، و هنگامی که ربا زیاد شود، زلزله زیاد میشود، و هنگامی که بر خلاف حکم خدا، حکم کنند، دشمنانشان بر آنها مسلط میشوند، و هنگامی که پیمان خدا را بشکنند، خداوند آنها را به کشتار مبتلا میکند، و هنگامی که کمفروشی کنند، خدا آنها را با قحطی مؤاخذه میکند.
سپس رسول خدا (ص) این آیه را خواندند:
بواسطه اعمال و کردار خود مردم، فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت، تا بعضی از آنچه را انجام دادهاند به آنها بچشاند، شاید که از راه خلاف بازگردند. (الروم: آیه 41)
📚 جامع الأخبار ، ص ۵۰۹ ، ح۱۴۲۰
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
زمانی که شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، عاشق دختر صاحبخانه می شود.
صحبتی بین مادران آنها مطرح می شود و یک حالت نامزدی بوجود می آید. قرار بر این می شود دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند.
بعد از دوره پزشکی متوجه میشود پدر دختر او را به یک سرهنگ داده و با هم ازدواج کرده اند.
شهریار دچار ناراحتی روحی شدیدی می شود و حتی مدتی هم بستری می شود و در این دوران غزل های خوب شهریار سروده می شوند.
بهجت آباد سابق بر این تفرجگاه تهران بود و مثل امروز آپارتمان سازی نشده بود. این محل، جایی بود که بیشتر اوقات شهریار با دختر برای گردش به آنجا می رفت. بعد از اینکه دختر ازدواج می کند، شهریار یک روز سیزده بدر برای زنده کردن خاطرات آنجا می رود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا می آیند. شهریار با دختر روبرو می شود و این غزل را آنجا می سراید:
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚دیدار #امام_زمان(عج) با آهنگر
شخصی که مسلط به علوم غریبه بود، توانست در زمان خاصی، مکان حضور امام زمان(عج) را در بازار آهنگران شناسایی کند، و پس از آن به سرعت برای دیدار ایشان راهی محل شد و مشاهده کرد که حضرت در کنار دکانی نشسته است که صاحب آن بیتوجه به ایشان مشغول نرم کردن آهن است، اما پس از مدتی مشاهده کرد که پیرمرد صاحب دکان به امام زمان(عج) گفت: «یابن رسول الله، اینجا مکان گرمی است اجازه دهید برای شما آب خنک بیاورم».
اینگونه بود که استنباط شخص سوم، مبنی بر اینکه فقط خودش متوجه حضور حضرت است، غلط از آب درآمد.
پس از مدتی پیرزنی به دکان مرد آهنگر مراجعه کرد و گفت: «فرزندم بیمار است و خرج مداوای او هفت درهم است، تنها دارایی من هم همین قفل است که هیچ کس در این بازار بیش از شش درهم برای آن نمیپردازد، به خاطر خدا آن را به قیمت هفت درهم از من بخر»، مرد آهنگر با دیدن قفل بدون کلید، به پیرزن گفت: «که متاع او با این شرایط 10 درهم ارزش دارد و در صورت ساخته شدن کلید برای آن دوازده درهم در بازار به فروش میرسد، حال هر یک از این دو کار را که بخواهی، برای تو انجام میدهم»، سپس در برابر دیدگان متعجب پیرزن، 10درهم در ازای خرید قفل به او پرداخت کرد، آنگاه بقیةالله(عج) رو به شاهد کرد و فرمود: «برای پیدا کردن ما رمل نیندازید، اگر همه مثل این مرد، مسلمان باشید، ما به سراغ شما میآییم».
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
حکایت می کنند که روزی، هارون الرشید طعامی برای بهلول فرستاد . خادم طعام را نزد بهلول برد و پیش او گذاشت و گفت؛ این طعام را خلیفه مخصوص تو فرستاده است. بهلول طعام را برداشته و جلوی سگی که کنار کوچه بود، گذاشت. خادم فریاد کشید؛ چرا طعام خلیفه را پیش سگ میگذاری؟! بهلول پاسخ داد؛ دم مزن، اگر سگ نیز بشنود این طعام خلیفه است، هرگز لقمهای از آن نخواهد خورد؟!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲خدا کنه که خوشبختی و شادی همیشه
🎈با تو باشه ُ خدا کنه که زنگ ها همیشه
🌲به افتخارت به صدا در بیاد
🎈خدا کنه که بابا نوئل همیشه
🌲برات محبت و خوبی بیاره
🎈کریسمس مبارک باد 🎉 🎊 🎉
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت ✏️
مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند پس کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه...
دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد .
گفتند: پس ، امتحانش کنیم کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگه بیدار باشد با این کار معلوم می شود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد دیگر هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم ..."
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهاش را بدزدند!!
#نتیجه یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel