🌕هدایت نمودن زن فاسد
در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!
آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیستاو را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید،
آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش درمی آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین (ع) است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا!
مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عجیب ترین مکان های دنیا که حیرت انگیز است
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا_می_دانستید 💡
عبارت" بوقش را زدن " ، مراد از این است که فلانی روی در نقاب کشید و از دار دنیا رفت.
در گذشته اگر مرد یا زن بیماری به هنگام شب از دار دنیا می رفت با آهنگ مخصوصی که
میتوان آن را به آهنگ عزا تعبیر کرد بوق
میزدند تا سکنه آن آبادی آگاه شوند و صبحگاهان در تشییع جنازه متوفی شرکت کنند.
مدتی پس از انجام این مراسم اگر احیانا افراد بی خبر از جریان مرگ آن شخص، از حال و احوالش می پرسیدند مخاطب از باب طنز یا کنایه جواب می داد "بوقش را زدند" یعنی ازاین دنیا رفت و روی در نقاب خاک کشید.
این عبارت رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد و اکنون نه تنها در مورد اموات و مردگان به کار می رود بلکه درباره افرادی که از مشاغل حساس برکنار شده باشند نیز مورد استفاده قرار می گرفت ، فی المثل می گفتند :" فلانی بوقش را زدند"، یعنی دیگر کاره ای نیست و از گردونه خارج شده است .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#یک_فنجان_تفکر ☕️
دانشجویی بین ادامه دادن رشته کامپیوتر یا ادبیات مردد است او هر دوی آن ها را دوست دارد به همین خاطر در کلاس های هر دو شرکت می کند و وقتش را بین هر دو تقسیم می کند.او احساس می کند اینطوری هر دو گزینه را خواهد داشت و اینطور برایش بهتر است.
مادری فرزندش را به کلاس شنا، پیانو، نقاشی و زبان می فرستند. حتی خود مادر هم می داند که امکان ندارد فرزندش در همه موفق شود اما فکر می کند شاید روزی به کارش آمد.
همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه ها را باز باقی بگذاریم. اما متاسفانه معمولا هیچ کدام را به نتیجه نمی رسانیم و مقدار زیادی وقت و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
روانشناسان نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره می خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد.
کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس.
به بیان دیگر تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخي چیز ها را کلا نادیده بگیری.
یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دمی با بزرگان دین
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
حدیث داریم قلب هایمان به ده دلیل مردهح است و باعث شده دعاهایمان مستجاب نشود:
① خداوند متعال را شناختیم ولیکن
حقش را ادا نکردیم.
② قرأن او را قرائت کردیم ولی
به آن عمل نکردیم.
③ گمان بردیم پیامبر خدا رو دوست
داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.
④ نعمت خداوند را خوردیم ولی
شکرش را بجا نیاوردیم.
⑤ گفتیم شیطان دشمن ماست ولی
با او در امور توافق کردیم.
⑥ گفتیم بهشت حق است ولی برای
رسیدن به آن کوشش نکردیم
⑦ گفتیم که جهنم حق است ولی از
آن نگریختیم.
⑧ دانستیم مرگ حق است اما برای
آن آماده نشدیم.
⑨ به عیب مردم مشغول گشتیم و
عیب خویش را فراموش کردیم
⑩ و مردگانمان را دفن کردیم ولی
عبرت نگرفتیم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکاتی مهم در خصوص تعامل با همکاران در محیط کار
🔹تعامل مثبت با همکاران در محیط کار برای ما شاید یکی از دغدغههای روزانه باشد. اینکه بتوانیم مسائل و مشکلات شخصی را به محل کار نبریم، یا اینکه بتوانیم درک صحیحی از طرز فکر و شکل رفتاران همکاران خود داشتهباشیم.
🔹اگه به دنبال بهبود وضعیت خود در محیط کاریتان هستید، این ویدیو را ببینید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستان صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت پیامربرای زیارت خانه خدا با یاران خود به طرف مکه حرکت کردند اما با ممانعت قریش مواجه شدندپیامبر ویارانش در منطقه حدیبیه متوقف شدند وبا فردی از قریش به نام عروه مواجه شدند.
پیامبر هدف خود را از آمدن به مکه به او گفت واو نیز تعریف پیامبر وکارهایی را که از او مشاهده کرده بود برای قریش بازگو نمود.
پیامبر نیز قصد داشت که عمر را برای توجیه قریش از این سفر راهی مکه کند که او از ترس جانش نرفت وبه جای او عثمان این مسئولیت را پذیرفت.
اما شایعه کشته شدن عثمان باعث شد تا پیامبر تصمیم به شدت عمل با کفار شود وبرای همین بیعتی با یاران خود به نام رضوان نمود اما عثمان سالم بازگشت.
در نهایت بعد از گفتگوهای زیاد بین طرفین مقرر شد که پیامبر امسال را از حج صرف نظر نماید وسال بعد نیز بیش از سه روز در مکه نمانند ونیز سلاح با خود حمل نکنند و… پیامبر نیز پذیرفتند ودستور دادند تا شتر ها را همانجا قربانی کنند ونیز از احرام در آیند.
دستور پیامبر به اجرا در آمد و در همین موقع بود که سوره فتح نازل شد وبشارت فتح عظیمی را به آنها داد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آخر خط!!
دکتر انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) میکند.
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
📚#ﺗﺬﮐﺮﻩ_ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ
#عطار_نيشابوری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بزرگی می گفت :
یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می
آورند ، شما اول برای کناریتان بر میدارید ،
دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید
دقت کنید !!!
تا زمانی که برای دیگران بر میدارید سبد
مقابل شما می ماند
ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود
بردارید ، میزبان سبد را به طرف نفر بعد
می برد.
.
نعمتهای زندگی نیز اینطور است
با بخشش ، سبد را مقابل خود نگه دارید!
زیستن با استانداردهای انسانیت بسیار زیبا خواهد بود
و بفرستـــــ براے دوستات
تا حس خوب رو به اونها هم هدیه بدے
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴واکنش عجیب #امام_زمان به حضور آیت الله خامنه ای در یک مجلس
ازآیتالله بهجت نقل کردند که ایشان در خواب دیدند که حضرت امام زمان(عج) در مجلسی حضور داشتند، علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان(عج) بودند، ناگهان آیتالله خامنهای وارد شدند در این لحظه امام زمان(عج) ...🔰
https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
واکنش امام زمان به حضور رهبر👆
هدایت شده از سازمان تبلیغات اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اینجا تهران است؛ پایتخت ایران عزیز ما ❤️
🔹جشن بزرگ برنامه قرآنی محفل با حضور جمع کثیری از مردم تهران و اساتید قرآنی برگزار شد
🔹برنامه قرآنی محفل به همت سازمان تبلیغات اسلامی و شبکه سه سیما در ماه مبارک رمضان روی آنتن رسانه ملی رفت.
سازمان تبلیغات اسلامی
🔴يك لقمه و فروختن دين
🏷فضل بن ربيع گفت : روزي شريك بن عبدالله نخعي بر مهدي عباسي سومين خليفه بني العباس وارد شد . مهدي گفت : بايد يكي از اين سه كار را بپذيري : يا منصب قضاوت را قبول كني يا اولاد مرا تعليم دهي و يا از غذاي ما بخوري .
شريك فكر كرد كه تعليم فرزندان خليفه مشكل و امر قضاوت سخت است ، خوردن غذا آسان است ، لذا سومي را انتخاب كرد . مهدي عباسي به آشپز دستور داد چند نوع غذاي لذيذ از مغز استخوان شكر سفيد تهيه كند .
وقتي غذا حاضر شد ، نزد شريك آوردند و او به مقدار كافي خورد . متصدي آشپزخانه به خليفه گفت : اي امير اين شيخ بعد از اين غذا خوردن هرگز رستگار نخواهد شد .
فضل بن ربيع گفت : بخدا سوگند شريك پس از آن طعام مجالست و هم نشيني با بني العباس را اختيار نمود و قضاوت و تعليم اولاد ايشان را هم پذيرفت . روزي حواله اي براي شريك از بابت حقوقش به صرافي نوشتند ، شريك به صراف مراجعه كرده سخت مي گرفت كه بايد نقد بپردازي . آن مرد گفت : كتان و لباس قيمتي نفروخته اي كه اين قدر سخت مي گيري .
شريك در جواب او گفت : بخدا قسم از كتان با ارزشتر يعني دينم را فروخته ام .
📚پند تاریخ ج۴ ص۸۶
📚مروج الذهب ج ۳ ص۳۲۰
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایتهای پندآموز
«نپرداختن بدهی دیگران»
حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳
اثر استاد حسین انصاریان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
و اگر برایت خیری اراده کند، هیچکس
توانایی جلوگیری از فضل او را ندارد!
📖سوره یونس، آیه ۱۰۷
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚اعتماد و توکل
در روزگار حضرت عیسی بن مریم علیه السلام، زنی بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا می رسید، هر کاری که داشت رها و به نماز و طاعت مشغول می شد.روزی هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ اذان داد، او نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد «تا تو از نماز فارغ شوی نان ها همه سوخته می شود» زن به دل جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
دیگر بار شیطان وسوسه کرد: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد، زن در دل جواب داد: اگر خدای تعالی قضا کرده است که من نماز کنم و پسرم به آتش دنیا بسوزد من به قضای خدای تعالی راضی هستم و از نماز فارغ نمی شوم که اللّه تعالی فرزند را از آتش نگاه دارد.
شوهر زن از در خانه درآمد، زن را دید که به نماز ایستاده است. در تنور دید همه نان ها به جای خویش ناسوخته و فرزند را دید در آتش بازی همی کرد و یک تار موی وی به زیان نیامده بود و آتش بر وی بوستان گشته، به قدرت خدای عزّ وجلّ.....
ادامه در پست بعد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
0⃣2⃣درصد زن ها...
دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
📚اعتماد و توکل در روزگار حضرت عیسی بن مریم علیه السلام، زنی بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا می
چون زن از نماز فارغ گشت، شوهر دست وی بگرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را دید به سلامت و نان به سلامت هیچ بریان ناشده، عجب ماند و شکر باری تعالی کرد و زن سجده شکر کرد خدای را عز وجلّ، شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی (ع) برد و حال قصّه با وی نگفت.
حضرت عیسی گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟ چه اگر این کرامت آن مردان بودی او را وحی آمدی و جبرئیل وحی آوردی او را.
شوهر پیش زن آمد و از معاملت وی پرسید، این زن جواب داد و گفت: کار آخرت پیش داشتم و کار دنیا باز پس داشتم و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم الّا در حال زنان و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هرکه با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و قضای خدای را تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز بازنگردانیدم اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمی، عیسی علیه السلام گفت: اگر این زن مرد بودی پیغامبر گشتی.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مورچه و مورچه خوار
💢 مورچه و مورچه خوار از شخصیتهای به یادماندنی و مشهور کارتون پلنگ صورتی بودند.
💢 تعقیب وگریز بی نتیجه مورچه خوار برای گرفتن مورچه ای قرمز رنگ به نام چارلی که حتی از تماشای چندباره آن هم به خنده میافتادیم.
💢مورچه خوار با تمام پشتکارو ذکاوتی که به خرج میداد هر بار فقط خودش را بیچاره تر میکرد. داستان سوراخ فوری و اتوبوس جهانگردی را که یادتان هست؟
💢بعد ازدیدن کارتون، تکه کلامهای مورچه خوار سرزبان بچهها میافتاد: «از تو متنفرم سوراخ فوری»، «سلام سوسیس یه مورچه ندیدی؟»، «برگرد اینجا مورچه ، مزه اسپاگتی منو از بین نبر.» نقشه کشیهای مورچه خوار را با صدای مهدی آرین نژاد و صدای بی خیال وخمارآلود مورچه را با صدای حسن عباسی میشنیدیم.
این مجموعه کارتونی بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ تولید شدهاست.
#خاطرات_کاغذی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌ما به دست یار دادیم اختیار خویش را
💌حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را
💌بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار
💌سالها کردیم ضایع روزگار خویش را
💌ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است
💌گر تو بر فتراک میبندی شکار خویش را
💌خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی
💌مینشانم زاب چشم خود غبار خویش را
💌عکس روی چون نگار خود بین در آینه
💌تا بدانی قدرت صورت نگار خویش را
💌هست خاک آستانت سجده گاه اهل دل
💌سجده شکری بکن پروردگار خویش را
💌نیست خالی از خیال روی تو چشم همام
💌باغبان بی گل نخواهد جویبار خویش را
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از درخت بیاموزیم
برای بعضی ها باید ریشه بود
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم
برای بعضی ها باید تنه بود
تا تکیه گاه آنها باشیم
برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود
تا عیب های آنها را بپوشانیم
برای بعضی ها باید میوه بود تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم
نه زنده ماندن را❤️
#در همه حال میشه مهربون بود و خوبی کرد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 سه عمل که باعث طول عمر میشود!
✍️امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: سه چيز است كه اگر مؤمن از آن ها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهره مندى او از نعمت ها مى شود:
طول دادن ركوع و سجده
زياد نشستن بر سر سفره اى كه در
آن ديگران را اطعام مى كند،
و خوش رفتارى اش با خانواده.
📚 کافی، ج ۴، ص ۴۹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴قدردانی رئیس سازمان اوقاف از صداوسیما و سازمان تبلیغات اسلامی برای تولید برنامه محفل
🔹حجتالاسلام خاموشی، رئیس سازمان اوقاف:برنامه «محفل» پنجرهای برای عرضه کردن زیباییهای قرآن و آشنايی مردم با جلوههای محافل قرآنی و قرائتهاي زيبا بود.
🔹از رسانه ملی و سازمان تبلیغات اسلامی قدردانم که چنین مجالی را برای جوانان فراهم آوردند و صحنه را دراختيار نفراتی جديد قرار دادند.
🔹سازمان اوقاف هم در محدوده وظايف خود در چنين مشاركتهايی ورود میكند چراكه اين تشريك مساعي، ميوههايی گوارا مثل «محفل» به بار میآورد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 قاضی درستکار
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
در زمان مهدی عباسی، (عاتبه بن یزید) قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست که دفتر را از او بگیرد و استعفای او را بپذیرد.
پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو نفر برای حل مشکلی نزد من امدند و هر کدام دلیل و شاهدی اوردند که محتاج به تامل و اندیشه بود. انها را رد کردم تا شاید بروند اشتی کنند و نزاع بر طرف شود.
یکی از انان متوجه شده بود که من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود که ان را به من برساند. تا چشمم به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره ان دو نفر برای قضاوت امدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر است.
این است داستان من که هنوز هدیه را قبول نکرده، ان گونه تمایل به صاحب رطب دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟
من می ترسم فریب هدیه ها را بخورم و نتیجه اش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!)
مجله مبلغان مهر و آبان 1385، شماره 83
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#یک_داستان_یک_پند
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسههایی عسل و بادام ریخته و به درویشهای مسجد میداد. به هر یک از آنها هم کاسهای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیهها برای چیست؟»
بازرگان گفت: «هفت روز پیش مالالتجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا میآوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبانها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهیهای دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین میفرستد بعد فرو مینشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel