eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
37.8هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
بهلول عاقل | داستان کوتاه
به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به ع
از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. ❌ پایان داستان ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ یکی از دوستان‌مان در واتس‌آپ کلیپی خنده‌دار می‌فرستد. آنرا می‌بینم و قاه‌قاه می‌خندیم ولی برایش پیامی نمی‌فرستیم. او چند روز بعد ما را می‌بیند و گلایه می‌کند که چرا واکنشی نشان نداده‌ایم/ در یک گروه واتس‌آپی، در ماه رمضان، فردی هر روز صبح آیه‌ای از قرآن منتشر می‌کند. یکی از اعضا به او تذکر می‌دهد که یکبار فرستادید. پست شما لینک هم دارد. اگر کسی دلش خواست می‌رود و خودش می‌خواند و دیگری لزومی به انجام هر روزۀ این کار نیست. فردی که معلم کلاس کنکور است پس از راهنمایی یک دانش‌آموز دختر، نشانه تشکر، گل و قلب دریافت می‌کند. این نشانه‌ها، به ویژه قلب، باعث تنشی چند روزه بین او و همسرش می‌شود/ دانشجویی در روز تعطیل از طریق واتس‌آپ درباره درس به استادش پیام می‌دهد. استاد با ارسال استیکر چهرۀ خشمگین به او یادآوری می‌کند که امروز تعطیل است/ فردی به اشتباه عکس یک میوه را به گروه کاری شرکت ارسال می‌کند. میوه شکل موجهی ندارد. او پس از این کار تا مرز سکته پیش می‌رود. آیا ما درباره امور کاری حتماً باید در ساعات کاری پیام بدهیم؟ آیا این استدلال درست است که اگر کسی نخواست پیام ما را باز نمی‌کند؟ آیا ارسال استیکر قلب از طرف یک دانش‌آموز یا دانشجو به معلم درست نیست؟ آیا کسی که از اعضای یک گروه شناختی ندارد نباید هر روز یک آیه قرآن در آن گروه پست کند؟ اساساً آیا باید پست کند؟ ما این روز‌ها برای بسیاری از امور زندگی‌مان از ارتباطات اینترنتی استفاده می‌کنیم که روابط خانوادگی، روابط کاری، روابط آموزشی، روابط دوستانه، روابط مربوط به کسب و کار و خرید و حتی روابط عاشقانه از آن جمله‌اند. همه این‌ها توجه به پرسشی را ضروری می‌سازد: ادب یا بی‌نزاکتی، احترام یا بی‌احترامی در ارتباطات مجازی چیست؟ آداب اجتماعی به ویژه در خصوص فن‌آوری‌های جدید، نه به محض ورود و فراگیر شدن آن‌ها، بلکه آرام‌آرام در جامعه شکل می‌گیرند. گفتگوی اجتماعی می‌تواند موجب توجه عمومی، و به دنبال آن توافقی تدریجی روی «باید‌ها و نباید‌ها» در این زمینه شود. تقریباً همه فن‌آوری‌ها، تجربه‌ای از تعارض و توافق را پشت سر گذاشته‌اند. این روز‌ها ما برای آنکه غذایمان را با قاشق و چنگال بخوریم آنقدر‌ها تأمل نمی‌کنیم و برای این کار استدلال نمی‌آوریم. قاشق و چنگال جزوی از آداب سفره در بسیاری از نقاط دنیاست. ولی روشن است که استفاده از قاشق و چنگال هم تاریخی از تنش و توافق جمعی را پشت سر گذاشته است و از ابتدا جزوی از آداب غذا خوردن نبوده است. ویرجینیا شی در سال 1994 کتابی درباره «نتیکت»(1) منتشر کرد. نتیکت در واقع ترکیب کلمات «نِت» و «اتیکت» (به معنای آداب معاشرت) است و به آداب رفتار مؤدبانه و احترام‌آمیز در فضای اینترنت اشاره دارد. توصیه‌های وی در ده ‌بند خلاصه شده است که با تغییراتی در مثال‌ها در ادامه آمده است: _اصل اول: انسان بودن را به خاطر بسپارید. در فضای اینترنت با دیگران همانطور رفتار کنید که دوست دارید دیگران با شما آنطور رفتار کنند. _اصل دوم: در فضای اینترنت به همان معیار‌های رفتار پایبند باشید که که در زندگی واقعی به آن پایبند هستید. هر چند قواعد ارتباطات مجازی نمی‌تواند دقیقاً مانند دنیای واقعی ما باشد ولی شما تلاش خودتان را داشته باشید. _اصل سوم: موقعیت‌های مختلف را در نظر بگیرید. برای مثال پیام فرستادن برای استاد، پیام فرستادن به یک دوست صمیمی، پیام فرستادن به همکار با هم فرق دارد. _اصل چهارم: به زمان و حجم اینترنت دیگران احترام بگذارید. تلاش کنید وقت دیگران را بی‌جهت نگیرید. پاسخ دادن به پیام‌ها واقعا وقت‌گیر است. _اصل پنجم: در ارتباطات آنلاین خود را خوب جلوه دهید. در هر صورت پیامی که می‌رود قضاوتی درباره شما ایجاد می‌کند. روی پیام دقت داشته باشید. _اصل ششم: دانش تخصصی را به اشتراک بگذارید. هر خبر یا اطلاعاتی دریافت می‌کنید سریع آنرا برای دیگران نفرستید. کمی مکث، بررسی و تأمل کنید. _اصل هفتم: خیلی اوقات در گروه‌ها ممکن است آتش جنگ به شکل‌های مختلف شعله‌ور شود. سعی کنید شعله تنش را پایین بیاورید. بر روی خود کنترل داشته باشید. _اصل هشتم: به حریم خصوصی دیگران احترام بگذارید. دوست‌تان عکسی از خودش برای شما ارسال کرده است. شما آنرا برای دوست دیگرتان نفرستید. عکس‌های قدیمی را بدون اجازه کسانی که در عکس هستند منتشر نکنید. _اصل نهم: از قدرت خود سواستفاده نکنید. اگر متخصص هستید. اگر دانش بالایی دارید. سعی نکنید دیگران را مرعوب خود کنید. _اصل دهم: نسبت به اشتباهات دیگران گذشت کنید. هر کس ممکن است ناخواسته و به اشتباه پیامی منتشر کند. سعی کنید فراموش کنید و سریع قضاوت نکنید. دکتر فردین علیخواه ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚ای کاش زودتر رسیده بودم... مردی که به قصد یادگیری علم سفر می کرد وارد شهری شد و نشان نزدیک ترین مسجد را گرفت و به آنجا رفت. عده ای در مسجد نشسته بودند و یک سخنران برای آنان سخنرانی می کرد. مرد به گوشه ای رفت و کوله اش را گذاشت و نشست. مرد کوله اش را باز کرد و خواست کمی نان بخورد اما با خود گفت : غذا خوردن دیر نمی شود اما ممکن است نکته ای را بگوید و من آن را از دست بدهم، پس در جمع مُستمعین نشست... سخنران گفت: نکته آخرم را یادتان باشد،، بر طولانی بودن رابطه ها با هیچ کسی تکیه نکنید چون حتی دوستی های طولانی هم ممکن است روزی به دشمنی تبدیل شود... و دیگر آنکه، اگر در جمعی حاضر شدید برای حفظ بزرگی و احترامتان کم سخن گویید و زود مجلس را ترک کنید... و یادتان باشد آبرو چیزی است که نمیتوان بر آن قیمت گذاشت پس مراقب حفظ آن برای خود و دیگران باشید... مرد مسافر گفت: سؤالی دارم و در ادامه گفت : به نظر شما چطور میتوان انسان ها را شناخت؟؟ سخنران پاسخ داد: جوابش خیلی طولانی است اما همین قدر بگویم که؛ کسی که قبل از شناخت تو، در حقّت کوتاهی کند را سرزنش مکن و یادت باشد، حرف کسانی که زیاد قسم میخورند را باور نکن... مرد، با اینکه از دیر رسیدن به مجلس ناراحت بود اما خوشحال از اینکه مطالب آخر را از دست نداده، و با خود گفت باید همین نکات را در زندگی ام به کار ببرم... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🔸مهرواره هوای نو یک اتفاق تازه است برای این‌که بدانیم هیأت‌ها می‌توانند چه اثراتی در مسائل فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی محله‌ها و شهرها بگذارند 🔹شما و هیأت تان همین حالا ثبت نام کنید! 🔹برای ثبت نام در دومین مهرواره هوای نو به وبگاه havayenoo.ir مراجعه نمایید. 🔹فرصت ثبت نام تا ۲۵ خردادماه ۱۴۰۲ تمدید شد. 💠 @sazmantablighaat
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت احترام و چاپلوسی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد. 📚کتاب چهار اثر ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستان کوتاه جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکه‌ای بود که ماری به سمت شیخ آمد ولی شیخ فرار کرد. پیر گفت: خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه‌ گمان بدی بردم. جوان گفت: مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟ پیر گفت: بلی. جوان گفت از کجا مطمئنی؟ پیر گفت: من هر روز مواظب هستم گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها می‌شوند زود می‌فهمم و بلافاصله توبه می‌کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا می‌شوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم می‌شود و زودتر می‌توانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشه‌ی آن بلا را بشناسی. بدان پسرم! بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه می‌نویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه می‌شود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. ای پسرم! اگر دقت کنی تا معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را می‌دانی که از کدام گناه تو بوده است. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🛑راهکاری برای حفظ جان و مال در برابر حوادث روزگار! امام رضا علیه السلام داستانی را درباره امام صادق علیه السلام از زبان پدرشان امام موسی کاظم نقل کردند: امام صادق عليه السّلام با گروهى كه اموالى براى تجارت به همراه داشتند از راهى ميگذشتند، به ايشان خبر دادند كه راهزنانى مسلّح در راه هستند..همراهان به وحشت افتادند.. پس امام صادق عليه السّلام به آنان فرمود: چرا چنين پريشانيد؟ گفتند: با ما اموالى است و ميترسيم كه از ما به سرقت ببرند.. تو آنها را به امانت میگیری؟ شاید با تو کاری نداشته باشند! امام فرمود: شما از كجا مى‌دانيد، ممكن است آنها فقط به دنبال من باشند! گفتند: پس چه كار كنيم؟ آيا آن را دفن كنيم؟ فرمود: اين بدتر است شايد غريب تازه واردى آن را بفهمد و مال را ببرد.. گفتند: پس چه كنيم؟ ما را راهنمائى كن! حضرت فرمود: آن را نزد كسى به وديعه گذاريد، كسى كه آن را كاملا حفظ نمايد و نگهدارى كند و هر واحدى از آن را بزرگتر از دنيا و آنچه در آنست نمايد، سپس به شما باز گرداند با زياده و بهره، هنگامى كه شما سخت بدان محتاج باشيد. پرسيدند: او كيست؟ فرمود: او خداوند عالم است. پرسيدند چگونه به او وديعه دهیم؟ فرمود: به ضعفا و تهى‌دستان از مسلمانان صدقه دهيد. گفتند: اكنون به ضعفا دسترسى نداريم (چه كنيم)؟ ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
🛑راهکاری برای حفظ جان و مال در برابر حوادث روزگار! امام رضا علیه السلام داستانی را درباره امام صاد
فرمود: قصد كنيد كه يك سوّم آن را صدقه دهيد تا خداوند از ما بقى آن دفاع كند و آن را از آنچه شما از آن مى‌ترسيد حفظ نمايد. گفتند: قبول كرديم و عهد كرديم كه چنين كنيم... فرمود: اكنون در امان خداوند عزّ و جلّ هستيد، پس حركت كنيد. همه به راه افتادند، ناگهان علامت حراميان ظاهر گشت و همه قافله را ترس گرفت، امام عليه السّلام فرمود: نترسید،شما در امان خداى تعالى هستيد. گروه راهزنان رسيدند، از اسبان به زير آمده نزد امام صادق شدند و دست مبارك آن حضرت را بوسيده و اظهار نمودند كه: در خواب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را ديديم و به ما فرمان داده تا خود را به تو معرّفى كنيم و اكنون در اختيار شما هستيم تا همه را محافظت نموده به منزل رسانيم. امام صادق عليه السّلام فرمود: ما نيازى به شما نداريم، همان كس كه ما را از خطر شما حفظ فرمود،حافظ و يار و ياور ما خواهد بود و از شرّ دشمنان حفظمان خواهد فرمود. پس همگى به سلامت گذشتند و به منزل رسيدند و یک سوم مال را به عنوان صدقه به فقرا و بى‌نوايان دادند و سپس سود زیادی کردند.. آنها با تعجب گفتند:چه بسيار بود بركت (همراهى با حضرت) صادق! سپس امام به ايشان فرمودند: اكنون بخوبى دانستيد كه معامله با خداوند چقدر پربركت و سودمند است، پس بر آن مداومت كنيد. پیوست:‌ منظور این است كه صدقه دادن علاوه بر اينكه جان و مال را حفظ مى‌كند سبب زیاد شدن و بركت مال و عمر نيز هست. 📔عیون اخبار الرضا، باب سی ام حدیث۹. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚پول غذای امروز یکی از غذا خوری‌های بین‌ راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود : شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. راننده‌ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش‌جان کرد. بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است. با تعجب گفت : مگر شما ننوشته‌اید که پول غذای امروز را از نوه من خواهید گرفت؟! خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه‌تان خواهیم گرفت، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel