eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.8هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.6هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚سخاوتمندی و کرم امام حسن مجتبی علیه السلام از امام حسن عليه السلام روايت شده است كه روزى از كنار يكى از باغهاى بيرون مدينه عبور میکرد، در مسير خود به غلام سياه چهره ‏اى رسيد كه گرده نانى در دست داشت؛ يك لقمه خود میخورد و يك لقمه هم به سگى كه در برابر او ايستاده بود، می‏خوراند و اين كار را ادامه می‏داد تا نيمى از آن گرده نان را خورد و نيم ديگر را به آن سگ خورانيد. امام حسن عليه السلام از وى پرسيد: چرا چنين می‏كنى؟ وى در پاسخ گفت: خجالت می‏كشم كه من بخورم و سير گردم و اين سگ گرسنه بماند! امام حسن عليه السلام پرسيد: غلام كيستى؟ در پاسخ گفت: غلام «ابان بن عثمان». پرسيد: اين باغ از آن كيست؟ در پاسخ گفت: از «ابان بن عثمان». امام حسن عليه السلام خطاب به او فرمود: تو را سوگند می‏دهم به خدا كه از اين محل بيرون نروى تا من بازگردم. امام حسن عليه السلام رفت‏ و طولى نكشيد در حاليكه غلام و باغ را از «ابان» خريده بود، بازگشت. حضرت به غلام، گفت: تو را از مولايت خريدم. غلام گفت: اى مولاى من! من مطيع خدا و رسول خدا و شخص شما هستم و در خدمت حاضرم! امام حسن عليه السلام فرمود: باغ را هم از «ابان» خريدارى كردم. اينك تو را در راه خدا از قيد بردگى آزاد می‏كنم و اين باغ هم از سوى من به تو اهدا می‏شود! غلام گفت: اى مولاى من! باغ را به كسى بخشيدى كه مرا به او بخشيدى (يعنى خدا). 📚فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏۴، ص۲۱۰. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ سرچشمه حيات آدمى "دل" است💖 هر آنچه را كه از دل بگذرانيم ؛ دير يا زود همان، در زندگيمان رخ خواهد داد ...🌸 پس، به دل بيآموزيم كه،💖 فقط نيكى ها را از خود بگذراند ...🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ آورده‌اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟! پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد. با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم. این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 حکایت کوتاه از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود. 📚 داستانهای بحار الانوار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ ملا نصر‌الدین با دوستی صحبت می‌کرد. خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده‌ای؟ ملا نصر‌الدین پاسخ داد:  فکر کرده‌ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی‌خبر بود. بعد به اصفهان رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره‌ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده‌ای ازدواج کنم. پس چرا با او ازدواج نکردی؟  آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می‌گشت!  ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 خودویران‌گری چیست؟ بیشترِ ما تجربه‌ی گفتگوهای درونی منفی با خودمان را داریم. این که خودمان و توانایی‌هایمان را زیر سوال ببریم و به امکان رسیدن به هدف شک کنیم. زمانی که این واگویه‌های منفی زیاد شوند، تبدیل به خودویران‌گری می‌شوند. آدمِ خودویران‌گر زمانی که در تلاش است به هدفش برسد، ناگهان بدون هیچ دلیل منطقی ترمز می‌کند. او مهارت لازم برای انجام کار را دارد، قدرتش را دارد، و اشتیاق لازم برای رسیدن به هدف را هم دارد؛ اما چیزی جلویش را می‌گیرد و اجازه پیشرفت به او نمی‌دهد. پس اگر کاری هست که فکر می‌کنید باید قدرت کافی برای انجامش داشته باشید، اما نمی‌توانید انجامش دهید، خودویران‌گری دارد خودش را نشان می‌دهد. مواردی مثل به تعویق انداختن کارها، آرزوهای دست نیافته، نگرانی و خودخوری، خشم بی‌مورد، احساس بی‌ارزشی و ... می‌توانند از نشانه‌های خودویران‌گری باشند. اگر تصمیم دارید در شغلتان پیشرفت کنید، یا زندگی‌تان را تغییر دهید، باید بر این خودویران‌گری غلبه کنید. وگرنه اعتماد به نفستان را از دست می‌دهید و دیگر توانایی‌هایتان را باور نخواهید کرد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
4_5771745578291561467.pdf
2.72M
آدم میتونه بجنگه، شکنجه رو میتونه تحمل کنه ولی سکوت رُ نه! اول گمون میکنی تو سکوت بیشتر و بهتر میتونی فکر کنی ولی خیلی زود فهمیدی اشتباه میکردی. تویِ سکوت، مغز فقط از حافظه استفاده میکنه و خیلی زود خالی میشه! آدمی که کسی باهاش حرف نمیزنه مثِ یه چاهِ که به هیچ چشمه یی وصل نباشه، آبِ این چاه کم کم می گَنده و بخار میشه 📕 یک مرد ✍🏻 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
(🌸)آرزو دارم ✨(🌷)در هفدهمین روز ✨✨(🌸)رمضان ✨✨✨(🌷)خداوند ✨✨✨✨(🌸)همه ی ✨✨✨✨✨(🌷)خواسته‌هاتونو ✨✨✨✨(🌸)برآورده ✨✨✨(🌷)کنه ✨✨(🌸)لحظه لحظه‌تون ✨(🌷)شاد (🌸)همراه سلامتی 💐💐صبحتون بخیر ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 حضرت داوود و پیرزن زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمی‌کند؛ سپس فرمود: مگر چه حادثه‌ای برای تو رخ داده است که این سؤال را می‌کنی؟ زن گفت: من بیوه‌زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگی می‌کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه‌ای گذاشته بودم و به طرف بازار می‌بردم تا بفروشم و با پول آن غذای کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده‌ای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم. هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پول‌ها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود از آنها پرسید: علت این که شما دسته‌جمعی این مبلغ را به اینجا آورده‌اید چیست؟ عرض کردند: ما سوار کشتی بودیم، طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده‌ای دیدیم، پارچه سرخ بسته‌ای به سوی ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتی را محکم بستیم و کشتی بی خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده‌ایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی. حضرت داوود به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا برای تو هدیه می‌فرستد، ولی تو او را ظالم می‌خوانی؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه‌تر از دیگران است . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
4_407278275367272461.pdf
20.54M
📎 بیشتر ما با این ندا بزرگ شدیم:‌ دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر نمره کارنامه‌ات خوب باشد. دوستت دارم اگر دبیرستانت را تمام کنی. اوه، چقدر دوست دارم مردم بگویند پسرش دکتر شده. و بدین ترتیب ما عملاً به تدریج باورمان می‌شود که می‌توانیم با رفتار خوب محبت بخریم، یا جایزه بگیریم، یا هر چیز دیگری را به‌دست آوریم. بعد هم با کسی ازدواج می‌کنیم که می‌گوید: «دوستت دارم اگر فلان چیز را برایم بخری». اگر ما بتوانیم کودکان خود و نسل آینده را با محبت بدون قید و شرط و با انضباطی محکم و یکنواخت و بدون تنبیه بزرگ کنیم، این کودکان هرگز از زندگی یا مرگ نخواهند ترسید و دیگر لازم نیست بنشینیم کتاب‌هایی درباره مرگ و مردن بنویسیم! 📕 ماندن در وضعیت آخر ✍🏻 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴  موقعی که خلافت به عمربن عبدالعزیز منتقل شد، هیأت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیأتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیأت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید.  خلیفه گفت: آن کس که سنش بیشتر است، حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! اگر میزان شایستگی، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از شهر دوری به اینجا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس! طمع نداریم برای آن که از عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و امنیت زندگی می کنیم. ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم. آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری و قدردانی است. عمربن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن! کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد. گفتند: دوازده ساله است المستطرف، ج 1، ص 46؛ کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 279.  ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
شب قدر زائر امام حسین شوید 🔹عاشقان زیارت کربلا می‌توانند با ثبت‌نام در سامانه زیارت نیابتی امام حسین (ع) در آدرس imamhussain.org/enaba زائر کربلا شوند. ثبت‌نام تا ساعت ۱۷:۳۰ شنبه ادامه دارد. ‌═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
برایش "همه" باشید کسی را اگر میخواهید برایش همه باشید، همه بودن برای یکنفر سختی دارد، خستگی دارد اما آخرش توی همان لبخندی که پشت جمله ی " تو جای خالی همه را برایم پر میکنی" روی لب هایش می نشیند آدم را سبک می کند. بودن نصفه نیمه به هیچ دردی نمی خورد اینکه یک نفر را درست وقتی باید رفیقش باشی تنها می گذاری یا به وقت بیماری کنارش نمی مانی و ناله هایش را به جان نمی خری یعنی نصفه نیمه ای، اینکه وقتی می خواهد از روی جوب بپرد دستش را نمی گیری یا پا به پای دیوانگی هایش لبه ی جدول راه نمی روی، اینکه هم پروازش نیستی و بال پریدنش را با بی تفاوتی می چینی... نصفه نیمه بودن حال آدم را خراب می کند، درست مثل این است که زندگی یک نفر را بیاندازی تویِ اَلَک، وقت هایی که خودت می خواهی کنارش باشی و دوستش داری را جدا کنی و بقیه را بریزی دور و اصلا هم برایت مهم نباشد توی آن لحظه ها که باید باشی و نیستی چه اتفاقاتی رخ می دهد... کسی را اگر می خواهید برایش شمع باشید و توی لحظه های غمش بسوزید، بهار باشید و توی لحظه های شادی اش گل بدهید، خورشید باشید و ابر دلتنگی را از صورتش بدزدید، کسی را اگر میخواهید برایش "همه " باشید و توی همه ی لحظه های تلخ و شیرین کنارش بمانید که عشق بدون اینها به دل دادنش نمی ارزد... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 برای اندکی نان پیش هر کسی سر خم کنند  ✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اواخر عمر خود خطاب به یاران و اصحاب خود فرمودند: ✨زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند. نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبان، رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان آراسته کنند. در آن زمان اشرار بر آنها تسلط پیدا می کنند و دعاهای آنها مستجاب نمی شود. 📚 بحارالانوار جلد هفتاد و هفت صفحه ی سیصد و شصت و نه 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 روزی هارون الرشید به بهلول خطاب کرد آیا می خواهی اینکه خلیفه سلطان باشی؟ بهلول گفت دوست نمی دارم. هارون گفت برای چه نمی خواهی؟ بهلول گفت برای اینکه من به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده ام، ولی خلیفه تا به حال فوت دو بهلول را ندیده است. انسان هر چه به دنیا نزدیک تر باشد، بیشتر در مورد گرفتاری ها و پیشامدهای سوء واقع شده و خود را به معرض هلاکت و خطر خواهد انداخت. شخصی که در دنیا روی صراط حقیقت پرستی قدم برداشته و از شهوات دنیویه و جاه و جلال و از مناصب ظاهری چشم پوشیده است، برای همیشه به راحتی و خوشی و امنیت زندگانی کرده و از هر گونه حوادث مخالف محفوظ خواهد ماند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
_..🌱..- " " جملہ‌اے آشنـاسٺ...! خـدایا از ڪہ شنیـدم؟ آهـان یـادم افٺـاد، از ڪوفیـان... نڪند انٺظـار‌ِمـن‌هـم از جنسِ انٺظـارِڪوفیـان باشـد...؟ "همیـن💔." ؟؟؟ ‌ 💐صبحتون مهدوی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ حضرت عیسی (علیه السلام) با مادرش مریم (سلام الله علیها) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود. یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟. عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم. مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام. مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود. عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن. ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد. عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم. مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد. عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی. مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید. عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟ مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر 📚 منهاج الشارعین .منهج13 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
ملایی به‌ روی منبر تعریف می کرد: روزی ۳ دزد، شبانه به منزل تاجری دین‌دار رفتند و تمام سکه های طلا را بار الاغ تاجر کردند و فورا از آنجا خارج شدند . در راه بازگشت، وارد خرابه ای شدند ، ۲ نفر از آن دزدها پنهانی دسیسه ای چیدند و نفر سوم را کشتند و سهم او را بین خود تقسیم نمودند و به بیابان زدند . نزدیک ظهر یکی از ان‌ها که مسئول غذا بود برای رفع گرسنگی، خوراکی تهیه کرد، نشست و آن را بر سفره گذاشت، دزد دیگر ناگهان خنجر کشید و او را از پای در آورد و خود که حالا صاحب تمام طلاها بود، نشست و خوراک را خورد . ساعتی بعد، تنها دزد باقی مانده نیز بر اثر سمی که شریکش در غذا ریخته بود جان سپرد ، الاغ هم با بار طلا راهی منزل تاجر دین‌دار شد، این مزد دین‌داری تاجر بود، پس دین‌دار باشید. همه به وجد آمدند و صلوات فرستادند. ناگهان بهلول بلند شد و گفت: ای ملا ! دزدان که ۳ تن بیش نبودند و جملگی بمردند، پس این جریان را چه کسی برای تو تعریف کرده ؟؟؟ نکند الاغِ تاجر برایت تعریف کرده؟! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 قبح گناه‌های لسانی ریخته شده! 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین مؤمنی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟ بقال گفت : دوازده دینار و سیب ده دینار … در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت .  زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد :  موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار .. زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست … که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود .. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد … وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید … هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری  نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. !لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد ! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 ملائکه بر چه کسی نازل می شود؟؟؟ از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: علی علیه السلام زیاد می فرمود: هیچ گاه [ابوبکر و عمر] خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله جمع نشدند مگر آنکه آن حضرت سوره «انا انزلناه ...» را با خشوع و گریه می خواند، سپس آن دو عرض می کردند چقدر رقت شما نسبت به این سوره شدید است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: به جهت آنچه چشمم دیده و دلم فهمیده است و به جهت آنچه دل این شخص [یعنی علی علیه السلام] پس از من خواهد دید. آن دو می گفتند: مگر شما چه دیده ای و او چه می بیند؟ فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آن دو نوشت «تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر»; «ملائکه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می شوند.»  آن گاه می فرمود: آیا بعد از «کل امر: تمام امرها» که خداوند می فرماید، چیزی باقی خواهد ماند؟ می گفتند: نه. سپس حضرت می فرمود: آیا می دانید آن کسی که هر امری بر او نازل می شود کیست؟ می گفتند: تو هستی ای رسول خدا! آن گاه می فرمود: بله ولی آیا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ می گفتند: بله. می فرمود: آیا در شبهای قدر بعد از من هم آن امر نازل می شود؟ می گفتند: بله.  سپس می فرمود: بر چه کسی؟ می گفتند: نمی دانیم. سپس آن حضرت از سر من [علی] می گرفت (و دست را روی سر من قرار می داد) و می فرمود: اگر نمی دانید بدانید، آن شخص پس از من این مرد است. فرمود: پس آن گاه آن دو نفر همیشه این گونه بودند که شب قدر را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سبب هراسی که بر دل آن دو می افتاد، می شناختند. 📜اصول کافی ج ۱ ص ۳۶۴ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💢 امشب پیش از عزیمت به سمت مسجد و شب زنده داری، به و از امیرالمومنین(ع) صدقه ڪـنار گذاشته و یا گره از ڪـار فقیری باز کنید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💎شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می نویسد: شب نوزدهم، اوّل شب هاي قدر است و شب قدر همان شبي است كه در تمام سال شبي به خوبي و فضيلت آن نمي رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدير امور سال مي شود و ملائكه و روح كه اعظم ملائكه است در آن شب به اذن پروردگار به زمين نازل مي شوند و به خدمت امام زمان عليه السلام مشرّف مي شوند و آنچه براي هركس مقدّر شده است از امام زمان(عليه السلام) اخذ مي كنند، و اعمال شب هاي قدر بر دو نوع است يكي آنكه در هر سه شب بايد كرد و ديگر آنكه مخصوص است به هر شبي. امّا اوّل: پس آن چند چيز است: 🔹اوّل: است علاّمه مجلسي فرموده كه: غسل اين شب ها را مقارن غروب آفتاب كردن بهتر است كه نماز شام را با غسل بكند. 🔸دوّم: ركعت نماز است در هر ركعت بعد از حمد هفت مرتبه توحيد بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَاَتُوبُ اِلَيْهِ بگويد. در روايت نبوي صلي الله عليه وآله است  كه از جاي خود برنخيزد تا حقّ تعالي او را و پدر و مادرش را بيآمرزد. 🔹سوم:قرآن مجيد را بگشايد و بگذارد در مقابل خود و بگويد: اَللَّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَما فيهِ، وَفيهِ اسْمُكَ الاَْكْبَرُ، وَاَسْمآؤُكَ الْحُسْني، وَما يُخافُ وَيُرْجي اَنْ تَجْعَلَني مِنْ عُتَقآئِكَ مِنَ النّارِ، پس هر حاجت كه دارد بخواهد. 🔸چهارم:آنكه مُصحَف شريف را بگيرد وبر سر بگذارد وبگويد: اَللَّـهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ، وَبِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ، وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِن مَدَحْتَهُ فيهِ، وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ پس ده مرتبه بگويد:بِكَ يا اَللهُ و ده مرتبه:بِمُحَمَّد و ده مرتبه:بِعَليٍّ و ده مرتبه:بِفاطِمَةَ و ده مرتبه:بِالْحَسَنِ و ده مرتبه:بِالْحُسَيْنِ و ده مرتبه:بِعَلِيّ بْنِ الْحُسَيْنِ و ده مرتبه:بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ و ده مرتبه:بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد و ده مرتبه:بِمُوسَي بْنِ جَعْفَر و ده مرتبه:بِعَلِيِّ بْنِ مُوسي و ده مرتبه:بِمُحَمَّدِبْنِ عَلِيٍّ و ده مرتبه:بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد و ده مرتبه:بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ و ده مرتبه:بِالْحُجَّةِ پس هر حاجت كه داري طلب كن. 🔹پنجم:زيارت كند امام حسين عليه السلام را در خبر است كه چون شب قدر مي شود منادي از آسمان هفتم ندا مي كند از بُطنان عرش كه حقّ تعالي آمرزيده هر كه را كه به زيارت قبر حُسين (عليه السلام) آمده. 🔸ششم:احيا بدارد اين شب ها را همانا روايت شده هركه احيا كند شب قدر را گناهان او آمرزيده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگيني كوه ها و كف درياها باشد. 🔹هفتم:صد ركعت نماز كند كه فضيلت بسيار دارد و افضل آنست كه در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه توحيد بخواند. 🔸هشتم:بخواند:اَللّهُمَّ اِنّي اَمْسَيْتُ لَكَ عَبْداً داخِراً،لا اَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَلا ضَرّاً، وَلااَصْرِفُ عَنْها سُوءاً، اَشْهَدُ بِذلِكَ عَلي نَفْسي، وَاَعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتي، وَقِلَّةِ حيلَتي، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاَنْجِزْ لي ماوَعَدْتَني، وَجَميعَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ في هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَاَتْمِمْ عَلَيَّ ما اتَيْتَني فَاِنّي عَبْدُكَ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ، الضَّعيفُ الْفَقيرُ الْمَهينُ، اَللَّـهُمَّ لا تَجْعَلْني ناسِياً لِذِكْرِكَ فيـما اَوْلَيْتَني، وَلا] غافِلاً لاِِحْسانِكَ فيـما اَعْطَيْتَني، وَلا ايِساً مِنْ اِجابَتِكَ، وَاِنْ اَبْطَاَتْ عَنّي، في سَرّآءَ اَوْ ضَرّآءَ، اَوْ شِدَّة اَوْ رَخآء، اَوْ عافِيَة اَوْ بَلاء، اَوْ بُؤْس اَوْ نَعْمآءَ، اِنَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ. و اين دعا را كفعمي از امام زين العابدين(عليه السلام)روايت كرده كه در اين شب ها مي خوانده در حال قيام و قعود و ركوع و سجود و علاّمه مجلسي(ره) فرموده كه:بهترين اعمال در اين شب ها طلب آمرزش و دعا از براي مطالب دنيا و آخرت خود و پدر و مادر و خويشان خود و برادران مؤمن زنده و مرده ايشان است و اَذْكار و صلوات بر محمد و آل محمد(عليهم السلام) آنچه مقدور شود و در بعضي از روايات وارد شده است كه دعاء جوشن كبير را در اين سه شب بخوانند،و روايت شده كه خدمت حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)عرض شد كه اگر من درك كنم شب قدر را چه از خداوند خود بخواهم فرمود عافيت را. 📖مفاتیح الجنان،باب اعمال ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 روزی امیرالمؤمنین از مسجد خارج شد و از کنار محل نگهداری حیوانات که سی رأس گوسفند در آنجا نگه داری می شد، عبور کرد و فرمود: به خدا قسم اگر من به تعداد این گوسفندان، نیرو داشتم، حاکم را از حکومتش برکنار می کردم؛ وقتی عصر شد، تعداد 360 نفر با علی بیعت کردند که تا پای جان در کنار او بجنگند. حضرت به آنها فرمود: بروید و سرهای خود را بتراشید و در محله احجار الزیت حاضر شوید. حضرت سر خود را تراشید و در محل قرار حاضر شد ولی از بیعت کنندگان جز ابوذر، مقداد،  حذیفه، عمار و سلمان که در آخر آمد، کسی دیگری حاضر نشد. حضرت در این هنگام دست به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا این قوم مرا تنها گذاشته و ناتوان کردند، همانگونه که بنی اسرائیل هارون را ناتوان گذاشتند. 📕کافی، ج8، ص 33، ح5 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel