📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد! که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر، مرگش را نزدیک کن (به طوری که مرد کافر می شنید.) زمان گذشت و او بیمار شد؛ دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد! هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس! روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد، از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مردک شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی...
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی....!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 حکایت کوتاه
🌸مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران»
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند.پس تکلیف آن همه ثروت چه میشد؟؟؟
🔸برادر زاده او تصمیم گرفت..آن را اینگونه تغییر دهد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه! برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطهگذاری کرد : «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم. نه برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطهگذاری کرد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادرزادهام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادر زادهام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»
به واقع زندگی نیز این چنین است
🌸ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ...هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایتهای پندآموز
آفرینش زن
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم. پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی. پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند،
👶🏻از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند .به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند. به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست.
📚 مجموعه شهر حکایات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت : خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا تو را به جلالت قسم
ادراک حکمتت را ... فهم و دریافت علمت را
و هر دو بال رحمتت را نصیبم بگردان ....
میوه های مهرت را به من بچشان...
دنیا پوچ و بی ارزش نیست
فقط انسانی و الهی زندگی کردن سخته
کمکم کن ... چشم امیدم به توست
خـــــدایا دراین لحظات شب✨
دلهاے دوستانم را سرشاراز نور الهیت ڪن
و وجودشان را لبریز از آرامش✨
الهی آمین🙏
⭐شبتون در پناه حق🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🙏🙏
✨مهربانا..🤲
🌸دلم خوش است به بودنت
🍃به سفره ای که پهن کرده ای
🌸و بدون منت به همه میبخشی
✨الهی ...🤲
🌸دلم خوش است به بخشنده بودنت
🍃و اینکه مرا میبخشی و در آغوشت میگیری،،
✨الهی...🤲
🌸دلم خوش است به قدرتت
🍃که از عدم،، زندگی می آفرینی
✨الهی ...🤲
🌸دلم خوش اس
🍃 به معجزه ات که اتفاق می افتد
🌸 ومن شاد شاد فقط سر بر سجده میگـــذارم
🍃و میان اشـــکهای شوقم فقط میگویم ..... ،،
بودنت را شــــکرت...💐
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به اعتقاد من صبحها به خودیِ خود صبح نیستند...باید دلیلی برایِ آغاز باشد... باید انگیزه و هدفی، این ثانیههایِ مبهم را به سمتِ صبح شدن، هُل بدهد...صبح، دلیل میخواهد جانم...گاهی یک هدف میشود دلیلِ تو...گاهی یک اتفاقِ مبارک و گاهی هم یک آدمِ خوب...و من هر سه را برای ثانیههایِ ارزشمندتان آرزو میکنم...هر لحظهتان، به زیباییِ صبح...صبحی که از همان ابتدایش، با هزاران امید و انرژی و انگیزه آغاز شود،... که روزتان را ضمانت کند... که واقعاً "صبح" باشد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
شش یا هفت ساله که بودم
دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم
و تمام صفحاتش را خط خطی کردم
مادرم خیلی هول شده بود
دفترچه را از دست من کشید وبه همراه کت پدرم به حمام برد
آخر شب صدایشان را می شنیدم
حواست کجاست زن
میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟
می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟
میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟
"صدای مادرم نمی آمد"
میدانستی و سر به هوا بودی؟
"بازهم صدای مادرم نمی آمد"
سالها از اون ماجرا می گذرد
شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد
مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید
اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد
خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش مادر است
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله کیه؟
عین الدوله از وزرای دوران ناصرالدین شاه بود. اومد بره تو خونه دوتا درویش دید. یکیشون بلند بلند میگه:
کار خوبه خدا درست کنه!
اون یکی میگه:
کار خوبه عین الدوله درست کنه!
عین الدوله خوشش میاد از این حرف درویش. میره خونه و میگه یه ظرف پلو بکشین یه اشرفی(سکه) هم بزارین زیرش این بخوره.
وقتی پلو رو جلوی این میزارن نمیدونه زیرش یه اشرفی هست. قهر میکنه! پلو رو میزاره جلو اونی که میگه کار خوبه خدا درست کنه و میره!
اونم پلو رو میخوره و اشرفی رو برمیداره و میره!
دوسه روز دیگه میاد باز ذکر میگیره.
عین الدوله میاد میگه؛ مگه پریروز بهت نهار خوب ندادن؟
میگه: نه! دادن اما من ناراحت شدم! گذاشتم جلوی اونی که می گفت: کار خوبه خدا درست کنه!
عین الدوله گفت: همونی که اون میگفت درسته ! کار خوبه خدا درست کنه...!
آدم با خدا یه ارتباطی برقرار کنه همه کارا درست میشه!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 آیا موافق انصراف کاندیداهای جبهه انقلاب به نفع آیت الله رئیسی هستید؟
⚪️ بله موافقم
⚪️ خیر مخالفم
📚 داستان کوتاه
داشتم از گرما مي مُردم. به راننده گفتم دارم از گرما مي ميرم. راننده كه پير بود گفت: «اين گرما كسي رو نميكشه.» گفتم: «جالبه ها، الان داريم از گرما كباب مي شيم، شش ماه ديگه از سرما سگ لرز مي زنيم.» راننده نگاهم كرد. كمي بعد گفت: «من ديگه سرما رو نمي بينم.» پرسيدم: «چرا؟» راننده گفت: «قبل از اينكه هوا سرد بشه مي ميرم.» خنديدم و گفتم: «خدا نكنه.» راننده گفت: «دكترا جوابم كردن، دو سه ماه ديگه بيشتر زنده نيستم.» گفتم: «شوخي مي كنيد؟» راننده گفت: «اولش منم فكر كردم شوخيه، بعد ترسيدم بعدش افسرده شدم ولي الان ديگه قبول كردم.» ناباورانه به راننده نگاه كردم. راننده گفت: «از بيرون خوبم، اون تو خرابه... اونجايي كه نميشه ديد.» به راننده گفتم: «پس چرا دارين كار مي كنين؟» راننده گفت: «هم براي پولش، هم براي اينكه فكر و خيال نكنم و سرم گرم باشه، هم اينكه كار نكنم چي كار كنم.» به راننده گفتم: «من باورم نميشه.» راننده گفت: «خودم هم همين طور... باورم نميشه امسال زمستان را نمي بينم، باورم نميشه ديگه برف و بارون را نمي بينم، باورم نميشه امسال عيد كه بياد نيستم، به راننده گفتم: «اينجوري كه نميشه.» راننده گفت: «تازه الانه كه همه چي رو دوست دارم، باورت ميشه اين گرما رو چقدر دوست دارم؟»... ديگر گرما اذيتم نمي كرد، ديگر گرما نمي كشتم...
#سروش_صحت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
چندی پیش سوار تاکسی شدم.
راننده تاکسی مرد محترمی بود که ۶۰سال سن داشت و بسیارشاد بوداو با مسافران با شادی برخورد میکرد
یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته کنندست چطور میتواند شاد باشد
جواب راننده برایم جالب بود.
گفت من 4فرزند دارم
2دختر و 2پسر که همه تحصیل کرده اند در حالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکردم
گفت رمز موفقیتش این بوده که بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است.
گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و درعوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچهها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد.
میگفت زنها تواناییهای موازی دارند
و میتوانندچند کار را در منزل باهم مدیریت کنند.
کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بربیاید.
او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد.
بنظرمن حق با اوست
رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.
زن!موي مش كرده،ابروي برداشته،لبانِ قرمز نيست.
زن!لباسِ سفيدشب باشكوه عروسي
بوي خوشِ قرمه سبزي نيست.
زن!پوكي استخوان،يك زنِ پا بماه،
حال تهوع،استفراغ دردهاي زايمان،
مادر بچهها نيست.
زن!
عصايِ روزهاي پيري،پرستار وقتِ مريضي نیست.
زن!
وجود دارد؛
روح دارد؛
پا به پاي يك مرد، زور دارد.
زن هميشه همه جاحضور دارد.
و اگر تمام اينها يادت رفت، تنها يك چيز را به خاطر داشته باش:
كه هنوز هيچ مردي پيدا نشده
كه بخواهد در ايران جایِ يك زن باشد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌸دو چیز رو در زندگیتون اصل قرار بدین؛
و در هر حال، از اونا محافظت کنید؛
💗یکی سلامیتون؛ نه فقط اینکه بیمار نشین؛ بلکه سعی کنید تا اونجایی که در توان دارین پیری تونو به عقب بندازین؛ باور کنید که جوانتر از سن تون به نظر اومدن، یکی از فرمول های خوب بودن حال شماست.
💗و دیگر آنکه: مراقب عزت نفس و غرورتان باشید؛ به هیچ کس اجازه ندهید حتی به اون نزدیک بشه، چه برسه به اینکه بخواد خدشه ای به اون وارد سازه و خُردش کنه...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم بہ💕🌸🍃
آنہــــــــــایی💕🌸🍃
ڪہ بی توقع💕🌸🍃
مہرباننـــــــد...!!💕🌸🍃
🌷تقدیم به شما اعضای گل و مهربان🌷
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚امانتداری
فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود. وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه دزد و راهزن. هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت.
روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید. ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت. برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند. به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد. فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.
چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند.آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد. چون آنجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند. گفت آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم.
خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا. چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟ گفت جهت امانت آمده ام. گفت همان جا که نهاده اى بردار. برفت و برداشت. یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم. من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد.
📚 زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐پروردگارا همان طور که شب
⭐را مایه آرامش قرار دادی
⭐قرار دلهاے بیقرار ما باش
⭐فراوانے را در زندگے ماجارے کن
⭐وجودمان را لبریز آرامش کن
⭐و شناختمان را فزونے بخش
⭐شبتون بخیر ، حال دلتون خوب🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚درود ، امروزت رو با افکار مثبت آغاز کن
💛یک اندیشه ی زیبا و مثبت
❤️یک بهشت را در زندگی میسازد
💙و یک اندیشه منفی و یاسآور
💜جهنمی را در دنیای انسان خلق میکند
💚انسان ها آنچه را بیندیشند خلق میکنند
💛پس شاد و مثبت باشید...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به سویِ همه چیز و همه کس
انرژی مثبت بفرستید
از جایی که انتظار ندارید
به سوی شما باز خواهد داشت
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
درود ، بفرمایید صبحانه😊🍳
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
💕داستان کوتاه
بخونید, آموزنده
"كمانگير پير و عاقلي" در "مرغزاري" در حال آموزش تيراندازي به دو "جنگجوي جوان" بود.
در آن سوي مرغزار "نشانه ي كوچكي" كه از درختي آويزان شده بود به چشم مي خورد.
جنگجوي اولي "تيري را از تركش" بيرون مي كشد.
آن را در كمانش مي گذارد و نشانه میرود.
كماندار پير از او مي خواهد آنچه را میبیند "شرح دهد."
مي گويد: «آسمان را مي بينم. ابرها را، درختان را، شاخه هاي درختان و هدف را.»
كمانگير پير مي گويد:
«كمانت را بگذار زمين تو "آماده" نيستي.»
"جنگجوي دومي پا پيش مي گذارد."
كمانگير پير مي گويد: «آنچه را مي بيني شرح بده.»
جنگجو مي گويد: « "فقط هدف" را مي بينم.»
پيرمرد فرمان مي دهد: «پس تيرت را بينداز، "تير بر نشان" مي نشيند.»
پيرمرد مي گويد:
«عالي بود. موقعي كه تنها هدف را مي بينيد "نشانه گيريتان" درست خواهد بود و تيرتان بر "طبق ميلتان" به پرواز در خواهد آمد.»
"بر اهداف خود متمركز شويد."
* تمركز افكار بر روي هدف به سادگي حاصل نمي شود، اما "مهارتي" است كه كسب آن امكانپذير است و ارزش آن در زندگي همچون تيراندازي بسيار زياد است. *
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_5902444830427974620.mp3
14.64M
🎧 #کتاب_صوتی
📕 چشم دل بگشا
✍🏻 #کارترین_پاندر
🎙 راوی #شفیع_شفیعی
ترجمه #گیتی_خوشدل
🎯قسمت هشتم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه و پندآموز
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🎙 خاطره ای زیبا
هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روانشناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایتیزیبا وخواندنی
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی. در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود... بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کنیم.
🌹امام علی (علیه السلان): چه بسا چيزي را از خداوند طلب میکنی و به تو عطا نميشود، ولی خداوند بهتر از آنرا به تو عطا ميكند...
📗تصنيف غرر الحكم،ح 3765
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی برای خودت هم خط و نشان بکش ...
رژیمِ ارزشمندی و غرور بگیر ...
به دلت اجازه نده هر کار که دلش خواست بکند و با منتِ هرکس را کشیدن ، تمامِ هویت و ارزشت را لگد مال کند ...
خودت را تحمیل نکن ، بگذار انتخابت کنند !
یاد بگیر اگر کسی تو را نادیده گرفت ؛
بی هیچ حرف و سوالی ، مسیرت را جدا کنی ...
خودت را از دوست داشتن و احترام هایِ یک طرفه تحریم کن ...
آدم هایِ این زمانه ظرفیتِ بیش از حد دوست داشته شدن را ندارند ...
آدم هایِ این زمانه ، عجیبند ،
هرچقدر متواضع تر باشی ، بیشتر تو را لِه می کنند !
با ارزش باش ...
بگذار شبیهِ یک گنجینه ، دنبالت بگردند ،
خودت را پشت هیچ ویترینی عرضه نکن ،
اگر هم کردی ، لااقل ، گران باش...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#رازورمزهمسرداری
چگونه به طرف مقابل بگوييم رفتار او باعث ناراحتي ما شده؟
روش درست
لحظه ايي درنگ كنيد.
نفس عميق بكشيد.
جمله خود را با كلمه وقتي كه شروع كنيد،،، سپس احساس خود را بيان كنيد و در اخر دليل خود را بگوييد.
●وقتي" تو دير ميايي و جواب تلفنتو نميدي "احساس نگراني ميكنم" چون فكر ميكنم برات اتفاق بدي افتاده كه جواب نميدي.
●وقتي .... احساس ميكنم .... چون ....
يك متد موفق در داشتن رابطه موفق است.
به جاي انكه انگشت خود را به سمت طرف مقابل بگيريد از احساس خود حرف بزنيد:
◇وقتي غر ميزني حس ميكنم برات كافي نيستم
◇وقتي قهر ميكني حس ميكنم خيلي ازت دورم
◇وقتي داد ميزني حس ميكنم منو دوست نداري
◇وقتي گريه ميكني حس ميكنم با من خوشبخت نيستي....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel