فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصور کن یک روز صبح که از خواب
بیدار میشی ببینی به جز خودت
هیچ کس توی دنیا نیست
و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی
اون روز چه لباسی میپوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟
با چه ماشینی گردش میکنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان
این همه ثروت به وجد بیای اما
کم کم می فهمی حقیقت چیه
وقتی هیچ کس نیست که احساستو
باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش،
کنارت غذا بخوره،
همه این داشته هات برات پوچه
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه
برات فرقی نداره...
خونه دو هزار متری با 45 متری
برات یکی میشه...
طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه
همه اسباب شادی هست
اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه
چون کسی نیست که
شادیتو باهاش تقسیم کنی
اون وقته که میبینی
چقدر وجود آدم ها با ارزشه
چقدر هر چیزی هر چند کوچیک
و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی
اما دوباره آدم ها کنارت باشند .....
♥️قـدر همدیگه رو بـدونیم♥️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
اگر می خواهید تندرست بمانید:
1. احساساتتان را بیان کنید.
هیجانات و احساساتی که سرکوب یا پنهان شده باشند به بیماریهایی نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر میشوند.
سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی میتواند به سرطان هم بیانجامد. در آن زمان است که ما به سراغ یک محرم میرویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان میگذاریم! گفتگو، صحبت کردن، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند.
2. تصمیمگیری کنید.
افراد دو دل و مردد دچار دلهره و اضطراب هستند. دو دلی و بیتصمیمی باعث میشود که مشکلات و نگرانیها روی هم انباشته شوند. تاریخ انسان بر اساس تصمیمگیریها ساخته شده است. تصمیمگیری دقیقاً به معنی چشمپوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزشها برای به دست آوردن بعضی دیگر است.
افراد مردد در معرض بیماریهای معدی، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند.
3.به دنبال راه حلها باشید.
افراد منفی، مشکلات را بزرگ میکنند و راه حلها را نمییابند. آنها غم و غصه، شایعه و بدبینی را ترجیح میدهند. روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف خوردن از تاریکی است. زنبور، موجود کوچکی است اما یکی از شیرینترین چیزهای جهان را تولید میکند. ما همانی هستیم که میاندیشیم. افکار منفی باعث تولید انرژی منفی میشوند که آنها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری میگردند.
4. در زندگی اهل تظاهر نباشید.
کسی که واقعیت را پنهان نگاه میدارد، تظاهر میکند و همیشه میخواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد، در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار میدهد. مثل یک مجسمه برنزی با پایههای گِلی. هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست. این گونه افراد زرق و برق زیاد و ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آنها داروخانه، بیمارستان و درد است.
5. واقعیتها را بپذیرید.
سرباز زدن از پذیرش واقعیتها و عدم اتکاء به نفس، ما را از خودمان بیگانه میسازد. هسته اصلی یک زندگی سالم، یکی بودن و رو راست بودن با خود است. کسانی که این را نمیپذیرند، حسود، مقلد، مخرب و رقابت طلب میشوند. پذیرفتن انتقادها، کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است.
6. اعتماد کنید.
کسانی که به دیگران اعتماد ندارند نمیتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند و نمیتوانند رابطه پایدار و عمیقی با دیگران به وجودآورند!
📕 هنر تندرست ماندن
✍🏻 #دراتسیو_وارلا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدیث خورشید به روایت آینهها
🏴 این روایت: حضرت زینب(س)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_5854795569892953701.pdf
3.15M
📎 #_یک_تکه_کتاب
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. یک کمندعلی بک بود یک باغ داشت. تو باغش هم دوازده تا کندوی عسل داشت. کندوها را سینه کش آفتاب، وسط سبزه ها و گلها ، زیر درخت های سیب و زردآلو ، روی سکو کار گذاشته بود و زمستان ک میشد جلوی انباری اطاق بالاش را خالی میکرد و کندوها را تو درگاهیش می چید و سالی پنجاه من عسل می فروخت. دیگر نه غصه ای داشت نه دلهره ای و نه
پ ن : کمندعلی بک که عقل از سرش داشت می پرید یکجا خشکش زده بود و هرچه زنش داد میزد "علی بک ! خونه خراب! آخه یه غلطی بکن !" از جا تکان نمی خورد و انگشت به دهان و حیران مانده بود زنبورها که مثل دوازده لکه ی کوچک در آسمان سیاهی می زدند و به طرف خانه و زندگی اصلی خودشان می رفتند ، وقتی از آسمان روستا گذشتند همه ی دهاتیها آنها را دیدند و با انگشت به هم نشان دادند.
📕 سرگذشت کندوها
✍🏻 #جلال_آل_احمد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
👨🦳#پدربزرگ
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت :
" غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..."
من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....!
به خودم می گفتم :
چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!"
بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"...
که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ...
خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ،
نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ...
یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد،
ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن !
اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که...
اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...!
همان "تو" که نه دارَمَت و نه ،
نداشتنت را بلد می شوم ...!
حالا دیگر خوب می دانم چیزی که
آن وقتها باید به آقاجان
می چسبید ، غذا نبود ...
چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان...
مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید...
حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ،
بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ،
به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه
عهد کردند هر يکى گم شد
با نشانى ز خود شود پيدا
گفت آتش به هر کجا دود است
ميتوان يافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پيداست
هر کجا باغ هست و سبزه بيا
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت
گريه سر داد گريه اى جانکاه
آتش آن حال ديد و حيران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حدیث خورشید به روایت آینهها
🏴 این روایت: سعید بن مسلم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐در این شب زیبا✨
⭐دعا میکنم خدا به همتون
⭐یه قلب زیبا و مهربون بده
⭐قلبی که فقط و فقط برای✨
⭐رضایت و خشنودی خدا بتپه
⭐وجز یاد خدا یادی توش نباشه✨
⭐با قلبهای مهربونتون ما رو هم دعا کنید✨
⭐الهی آمین🙏
⭐شبت در پناه خداوند یکتا و مهربان🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح جمعهات به خیر!
هر کجا هستی،
به یادِ من باش...
من با تو چای نوشیدهام،
سفرها کردهام،
از جنگل،
از دریا،
از آغوش تو شعرها نوشتهام،
رو به آسمانِ آبی پرخاطره از تو گفتهام،
تو را خواستهام...
آه ای رویای گمشده!
هر کجا هستی صبح جمعهات به خیر...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آورند)؛
در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)؛
در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)؛
در ٧٠ سالگی خونهی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)؛
در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)؛
در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چیکار كنين)؛
👈 زندگی رو آسون بگیرین. هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین.
در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم.
پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر ...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 پاسخ امام حسین به ملائکه یاریگر...
🌕 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هنگامى كه امام حسين عليهالسلام از مكه به سوى مدينه رهسپار شد گروههايى از فرشتگان نشاندار و پشت سر هم كه در دستشان حربههايى بود و سوار بر اسبهاى بهشتى بودند به محضر امام حسين آمده سلام كردند و سپس عرض كردند: اى حجت خدا بر خلايق، پس از جدت رسول خدا و پدرت على و برادرت حسن علیهمالسلام، خداوند متعال در موارد بسيار، جدت رسول خدا را به وسيله ما يارى نموده است و اكنون نيز ما را به يارى تو فرستاده است! امام در پاسخ آنها فرمود: وعدهگاه من و شما در گودال و مكانى است كه در آنجا به شهادت مىرسم و آن كربلاست، هنگامى كه به آنجا رسيدم نزد من آييد. فرشتگان گفتند: اى حجت خدا! خداوند به ما فرمان داده كه سخن تو را بشنويم و از تو اطاعت كنيم، اگر ترس آن داريد كه دشمنان رو در روى شما قرار گيرند ما همراه تو هستيم؛ حضرت پاسخ دادند:
آنها تسلطى بر من ندارند و نمىتوانند بر (شخصيت)من آسيب برسانند، من به بقعه خود(كربلا و اهداف آن) خواهم رسيد.
📗اللهوف، ج ۱، ص ۶۶
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
🔔"زنگولهای بر گردن"
میگویند؛
"آقا محمد خان قاجار" علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک "روباه میتاخته،" بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، "زنگولهای آویزان" میکرده و آخر رهایش میکرده.
تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست.
البته که روباه بسار دَویده، وحشت کرده، اما زنده است؛ هم جانش را دارد، هم دُمش و هم پوستش.
"میماند آن زنگوله!"
از این به بعد روباه هر جا که برود زنگوله توی گردنش صدا میکند!
دیگر نمیتواند "شکار" کند، چون صدای زنگوله، شکار را فراری میدهد.
بنابراین «گرسنه» میماند.
صدای زنگوله، "جفتش" را هم فراری میدهد، پس «تنها» میماند.
از همه بدتر، صدای زنگوله، خود روباه را «آشفته» میکند، «آرامش» را از او میگیرد.!
"این همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش میآورد.
فکر و خیال رهایش نمیکند!"
زنگولهای از "افکار منفی،" دور گردنش "قلاده"میکند.
بعد خودش را گول میزند و فکر میکند که آزاد است، ولی نیست.
برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آنها را با خودش میبرد،
آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای یک زنگوله!
* راستی هر یک از ما چقدر اسیر این زنگوله هستیم؟*
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
تعریف شما از خساست و بُخل چیه؟
آدم خسیس کیه؟
با آدم خسیس چطور باید رفتار کرد؟
کلمات این حکایت:
موضع: مکان، جا
التفات: توجه
اصحاب: دوستان، یاران
بخیلی: خساست
خوان: بساط، سفره
تمتع: بهره
حَظ: بهره، سهم، نصیب
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اي غمگسار و اي اندوه زدا، اي بخشنده در اين
جهان و آن جهان و مهربان در هر دو سرا،
بر محمد و خاندان محمد درود فرست.
اندوهم را ببَر و غمم را از ميان بردار.
اي يگانه، اي يكتا، اي كسي كه
همگان نياز خود پيش تو آورند،
اي آن كه نزادهاي و زاده نشدهاي
و هيچ كس همتاي تو نيست،
مرا از بديها نگاه دار و از گناه پاكيزه بدار
و گرفتاريام را برطرف گردان
📚دعاي (54)صحیفه سجادیه
🕯شهادت مظلومانه حضرت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد
🕯بحق سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام همه دوستان حاجت روا باشند 🙏
التماس دعا 🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آورده اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد
سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه
دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.اما
دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج
کرد.بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت.
مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت
تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که
تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست
می گویی!موش خیلی آهن دوست دارد و دندان
او برخوردن آن قادر است.
دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان
قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس
گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان
گفت:فردا باز آیم.رفت و چون به سر کوی رسید
پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند
از پسر اثری نشد.پس ندا در شهر دادند.
بازرگان گفت:من عقابی دیدم که کودکی
می برد.مرد فریاد برداشت که دروغ و محال
است،چگونه می گویی عقاب کودکی را ببرد؟بازرگان خندید و گفت:در شهری که موش صد
من آهن بتواند بخورد،عقابی کودکی
بیست کیلویی را نتواند گرفت؟
مرد دانست که قصه چیست،گفت:آری موش
نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هیچ چیز
بدتر از آن نیست که در سخن ، کریم و بخشنده
باشی ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🟣برای #فرج_امام_زمان دعا کنیم
امام عسکری درباره فرزندشان فرمودند: "بخدا قسم او قطعا غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن از #هلاکت نجات نمی یابد مگر کسیکه: خداوند بزرگ او را در اعتقاد به امامتش ثابت بدارد؛ و به او #توفیق_دعا برای تعجیل فرجش بدهد." (کمال الدین و تمام النعمة، باب۳۸)
منظور از هلاکت در این کلام نورانی، انحراف از مسیر حق و خروج از جاده مستقیم ایمان است. بر اساس روایات، این هلاکت و انحراف در دوران غیبت بسیار شدید و فراگیر است؛ تا آنجا که فردی صبحگاه مؤمن است ولی شبانگاه از دین خارج شده و کافر می گردد و بالعکس.
📚 (غیبت نعمانی باب۱۲)
♥️ امام عسکری «دعا کردن برای فرج» را به عنوان نسخه ای شفابخش برای نجات از این ورطه هولناک در اختیار ما قرار داده و آن را «تنها راه رهایی» معرفی نموده اند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🐔مرغ دو منی!!
شغالی مرغی از خانه پیر زنی دزدید. پیر زن در عقب او نفرین کنان فریاد می کرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد.
شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیر زن دشنام داد.
در آن میان روباهی به شغال رسید و گفت : چرا این قدر بر افروخته ای؟ گفت: ببین این پیرزن چه قدر چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که یک چارک هم نمی شود دو من می خواند!
روباه گفت: بده ببینم چه قدر سنگین است!
وقتی مرغ را گرفت روی به گریز نهاد و گفت: به پیر زن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌼خسارت بزرگ
مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره در تعجب بود پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد:
یابن رسول الله ! یادتان هست چندی قبل به خدمت شمارسیدم، برایم استخاره کردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراوانی کردم و به من خوش گذشت.
امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: (در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد آری . حضرت فرمود: اگر خداوند دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد. ۱
قال امیر المومنین علیه السلام:
لَا یَخْرُجِ الرَّجُلُ فِی سَفَرٍ یَخَافُ مِنْهُ عَلَى دِینِهِ وَ صَلَاتِهِ
انسان نباید به سفری برود که ترس آن دارد به دین یا نمازش لطمه وارد شود.۲
📚۱-جهاد با نفس، جلد ۱ صفحه ۶۶
📚۲-وسائل الشیعه جلد ۱۱ صفحه ۳۴۴
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍💝لیلی و مجنون
🎞حکایتی از عشق مجنون به لیلی از زبان مَجد خوافی، کتاب روضه خُلد
#حکایت
#عاشقانه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق
خدایخوبم🙏در این شب زیبا
درهای رحمتت را به روی تک تک ما بگشای
بهترین احوال و روحیه و بهترین
موفقیت ها و بهترین لبخندها و بهترین
نعمت ها و بهترین فرصت ها و بهترین
عاقبت را نصیبمان بگردان🙏
خير و بركات خودت را در زندگی
من و مردم سرزمینم جاری بفرما🙏
و آرامش را در ذكر خودت بر ما ارزانی بدار
و دل ما را به نور خودت روشن و گرم كن🙏
🌿شبتــون پــر از عــطــر خــــدا🌿🌸
🌿در آغوش پر از مهر خدا باشی🌿🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بر تو دوست مهربانم ، روزت پر انرژی🌹
🌷دریافت انرژی الهی
خدایا وقتی تو از جنس بی نهایتی، پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود من با تو معنا مییابم و تو امید میبخشی به ناامیدیهای این روزهایم و من چنان در این دریای بیکران رحمتت غرق میشوم که تمام ناممکنها برایم ممکن میشوند و تمام قفلها کلید و تمام آشوبها ، آرامش🌸خدایا دنیای محدودم را با حضور خودت وسعت ببخش تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم؛به آرامشی خواهم رسید که دیگر بیقراریها سهم روزهایم نمیشود و من میمانم و خدایی که بودنش حال دلم را خوب میکند.آمین🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
عزیز میگه مردها هر قدر هم که بزرگ و باسواد و پول دار بشن، باز هم مثل بچه ها هستند. زود قهر میکنن، زود پشیمون میشن و زود آشتی میکنن. ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدن شروع می کنن به بغض کردن. میگه به همین خاطره که کسی گریه ی مردها رو نمیبینه.
عزیز میگه زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن
اما مادرند. پناه مردها هستن حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستن ...
👤 #مصطفی_مستور
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
💎زمانیکه در اتاق بزرگ و زیبا و مربعی شکل و کاشی شده مینشستیم، معلم مطالعات عزیزمان در حالیکه صحبت میکرد، گاهی روی صندلیاي که در گوشهی ابتدایی کلاس بود، مینشست و گاه بلند میشد. مثالهای گوناگونی میزد و بسیار شیرینسخن، با شخصیت و با درک و شعور بود. وقتی شروع به حرف زدن دربارهی مردم ژاپن کرد، گفت:«مردم ژاپن آرزو میکنن كه شبانهروز به جای ۲۴ ساعت، ۴۸ ساعت باشه.»
در حالیکه سرش را تکان میداد، افزود:«ببینین عزیزانم! دانشآموزای ژاپنی وقتی پایانِ سال تحصیلیشون میرسه، گریَشون میگیره که چرا مدرسهشون تموم شده!»
همین حرف را که گفت، بغلدستیام در حالیکه داشت به پنجره نگاه میکرد، میخندید. یکی از افراد جلوییام دستش را روی دیوار گذاشته بود و میخندید. پشت سریام، همان گردنکلفتی که همیشه سر کلاس آب میخورد، زمانی که آب در دهانش بود، از شدت خنده آب را تف کرد روی کف موزاییکی اتاق و سرش را روی نیمکت گذاشت و خندید. بغلدستی او که آدم نسبتاً چاقی بود، در حالیکه دستش را روی شکمش چرخ میداد، میخندید. دیگری در حال خودکار جویدن، دیگری در حال کیک خوردن و... . در این میان، معلممان بیشتر به من خیره شده بود، چون از من ـ از لحاظ درسی ـ انتظار زیادی داشت ولی نمیدانست من هم آنقدر خندهام گرفته بود که ناچار شدم با دندانهای جلوییام، لب پایینیام را گاز بگیرم و سرم را تکان دهم که مثلاً حرفش را تأیید کردهام و دارم حرص من و ما را میخورم. هرچند آنقدر هیکلی و پر زور بود که میتوانست همزمان با دو دستش، دو نفر از دانشآموزان را از سر جایشان بلند کند و از پنجره بیندازد بیرون، اما حتی نوک انگشتِ هیچ دانشآموزی را قرمز نمیکرد. ناچار شد به خاطر همین خندهها از کلاس بیرون برود و تا چندین دقیقه در سالنی که صدای خندههای آنان که مثل صدای اجتماع زنبورهای سرخ بود، با تقتق کفشهایش قدم بزند و بعد با چهرهای نگران برگشت. زمانی که کمی خندههاي بچهها کمرنگتر شد، آه سردی کشید و گفت:«خدا رحم کنه به دورهای که شماها خدمتگزارانش باشین. خدا به اون خانوادهای رحم کنه که شماها پدرش باشین!»
#برشی_از_داستانِ : #من_و_ما...
#از_کتاب: #اکنون
#نشر: #ایجاز
#نویسنده: #مصطفی_باقرزاده
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🐜ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند
ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند
ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ
ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel