سلام صبح بخیر☕️🫖
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
بزرگترین جشن ایرانیان باستان بعد از نوروز در ستایش و گرامیداشت "میترا" بود که با آغاز پاییز برگزار میشد. این جشن، میتراکانا یا مهرگان نام دارد که آغاز سال نو زراعى بوده و در نخستین روز ماه مهر برگزار میشده است.
زرتشتیان ایران و خارج از ایران آن را در دهم مهر یا نزدیکترین زمان به دهم مهر برگزار میکنند. در زمان ساسانیان بر این باور بودند که اهورهمزدا یاقوت را در روز نوروز و زبرجد را در روز مهرگان آفریدهاست و از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخاست و فریدون ضحاک غلبه کرد.
مردم ایران از هزاره دوم پیش از میلاد آن را جشن میگیرند. مهر یا میترا در زبان فارسی به معنای «روشنایی، دوستی، پیوند و محبت» است و ضد دروغ، پیمانشکنی و نامهربانی است. فلسفه جشن مهرگان سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمتهایی است که به انسان ارزانی داشته و استوار کردن دوستیها و مهرورزی میان انسانهاست.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚بعد از سي سال نوروز به شنبه افتاد
این ضرب المثل شیرین فارسی رو شنیدین ؟
"شنبه به نوروز افتاد"؟
خوب اگه نشنیده بودین حالا شنیدین!
موضوع اینجاست که سالها طول میکشه تا سال جدید در روز شنبه تحویل بشه،به همین خاطر اگه شروع نوروز در شنبه باشه اونو خوش یمن میدونن و وقتی یه اتفاق غیر منتظره خوب رخ میده میگن: چی شده؟ شنبه به نوروز افتاده؟
امسال شنبه به نوروز افتاده،به فال نیک بگیرید .اول قرن و اول هفته و اول سال و اول فروردین خوش یمن و پر خیرو برکت باشه
چنان سالی شود ،شنبه به نوروز
شود نیکو همه سال وهمه روز
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
🎊فرا رسیدن سال ۱۴۰۰ مبارک😍
با امید به تموم شدن مشکلات و داشتن یه سال عالی بزنید روی 👇۱۴۰۰👇
🌺 🍀 🍀🍀
🌺 🍀 🍀
🌺 🍀🍀🍀🍀
🌺 🍀
🌺 🍀 🌺🌺 🍀🍀
🌺 🍀 🌺 🌺 🍀 🍀
🌺 🍀 🌺🌺 🍀🍀
بزرگترین فروشگاه چادر مشڪے در ایام عید هم ڪنار شماست با کلــــے عیدی🎁
دوستان سین هشتم سفره هفت سین تون رو سوغات مشهد الرضا بگیرید😍💚👇
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
هدایت شده از تبلیغات موقت👇
ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهای خود را بر خویش فرو افکنند. «سورهٔ احزاب، آیهٔ۵۹»
به دستور خدا عمل کن و روی جلباب کلیک کن هدیهٔ امام رضا(؏)😍👇
⚫️ ⚫️
⚫️ ⚫️
⚫️ ⚫️
⚫️ ⚫️ ⚫️⚫️
⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️
⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
🔴 🔴 🔴
فروشگاهجلابیب بنیفاطمی(س)💝🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉یـامقلب القلوب و الابصار
🌸یـا مـدبرالیـل و النـهار
🎉یـامحـول الحـول و الاحـوال
🌸حـول حـالنا الی احسن الحـال
🎉حـلول سـال نــو
🌸و بـهار پرطراوت را
🎉به همه شما عزیزان
🌸تبریک عـرض میکنم
🎉🌸نـوروزتـون مـبـارک 🎉🌸
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹🍃سال نو مبارک🍃🌹
بدوبدوهای آخر سال که معرّف حضور همهتون هست.🏃🏻
یادمه بچه که بودیم بزرگترامون میگفتن:
"بجنبین تا قبل سال تحویل همهی کارا تموم شه و الا موقع سال تحویل مشغول هر کاری باشین، معنیش اینه که تا آخر سال دائم همون کارو میکنین."
ما هم از ترسمون هرکاری رو که بهمون گفته بودن رو تندتند انجام میدادیم...😅
حالا این حرفو رو چه حسابی میزدن، خدا میدونه!🤷🏻♂️
خلاصه هرچی باشه، حُسنی که سال تحویل داره اینه که کلی از کارای عقب افتاده انجام میشه و کلی حسابا صاف میشه و همهچی ترگل ورگل میشه.👌🏻
نمیدونم با اینکه میدونیم و تجربهشون کردیم که قرار نیست دنیا کن فیکون و گل و بلبل بشه، چرا همهمون یه جورایی امید داریم که سال جدید، همون نقطهی عطفی باشه که قراره زندگیمونو متحول بکنه...
در این لحظات آخر سال، آرزو میکنم اون لحظهای که قراره نقطه عطف واقعی زندگی ما اتفاق بیفته، یعنی وقتی ما رو به یه عالم دیگه میبرن، آماده باشیم و حسابامونو با همه صاف کرده باشیم و مشغول دنیا نباشیم که دیگه اون طرف شوخی و قصهی خیالی بزرگترا نیست...🤚🏻❗
خدایا ما رو تو اون مسیر درستی که فرستادگانت و حجتهایت هستن قرار بده که خاطرمون جمع باشه که بیراهه نرفتیم ...🙏🏻
اصلا بذارید آرزوی اول و آخرو بکنم:
خدایا این سال جدید رو واقعی و حقیقی متحول و بهاری کن
.
.
.
با ظاهر کردن بهار آدمیان یعنی صاحب و مولای مهربونمون 🍃🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سال_نو_مبارک🌼
#دعا
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚نوروز شناسی
📌الههی مربوط به نوروز در ایران ننه خاتون نام دارد، معادل بابلی و ایرانی آن "آناهیتا" است که این الهه، خدای جنگ، آفرینندگی و باروری است ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که به اراده آناهیتا باران فرو میآید، رودها به جریان میافتند، گیاهان میرویند و حیوانات و انسانها زاد و ولد میکنند و رحمت آناهیتا شامل تمام موجودات زنده میشود
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🍳🥛صبح بخیر ...
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚استمداد طلبی #گنجشک از امام رضا (ع)
سلیمان جعفری که از نسل حضرت ابی طالب است، می گوید: در میان باغ در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که ناگاه گنجشکی آمد با حال اضطراب جلوی آن حضرت نشست و مرتب داد می زد و فریاد می کشید.
حضرت به من فرمود:
فلانی می دانی این گنجشک چه می گوید؟
گفتم: خیر!
فرمود: می گوید؛ماری در خانه می خواهد جوجه های مرا بخورد.
سپس فرمود:
این عصا را بردار و حرکت کن و در فلان خانه مار را بکش!
سلیمان می گوید:
من عصا را برداشتم و وارد آن خانه شدم دیدم ماری به سوی جوجه ها در حرکت است او را کشته و به خدمت امام برگشتم.
📚منبع :بحار الانوار : ج 49، ص 88، و ج 64، ص 302.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
بهلول عاقل | داستان کوتاه
•📖🌙•من ماندم و ماه.. ⟦به آزمایشگاه که میرسیم، بعد از گذشتِ چند دقیقه و رسیدنِ نوبتمان، امیرعل
•📖🌙•من ماندم و ماه..
⟦دختر مقابلَش ایستاد و با التماس هِق زد؛
-امیرعلی دوسِت دارم، حواست هست؟
امیر نَری قلبم بمیره....؟!
امیرعلی من به سادات گفتنات محتاجم!
دست روی شقیقههایش گذاشت و ولومِ
صدایش را اندکی بالا بُرد؛
+بس کن ریحانه، جانِ جدِّت تمومش کن!
و بلاخره قطرهی اشکش بر گونه روان شد و
حالِ دختر را بدتر از بد کرد...
خیره به ردِ اشک بر صورتِ مَردش، لب زد:
-امیر حالم خوب نیست...ببین....ببین!
و دستانِ لرزانش را مقابلِ او میگیرد؛ امیرعلی
چشم برهَم گذاشته و نفسِ پُردردی میکِشد که
ریحانه هق میزند؛ هربار مظلومتر از قبل...!
-چرا با من این کارو کرد؟
و بلافاصله سرش را بالا گرفته و ادامه داد:
-مگه شاهدِ اشکهام نبودی خدا؟
کی از خلوتهای پُردرد و نیازِ من خبر داشت
جز تو؟!
امیرعلی نگاهَش میکرد؛ دستش را مُشت کرده
بود تا از وسوسهی در آغوشکِشیدنَش در امان
بماند! آغوشی که شاید گرمایَش میتوانست تنها
کمی از بیقراریهای ریحانه را تسکین بخشد و
مَأمنی برای اشکهای معصومَش باشد، اما او
میدانست که اینکار گناه است و بر خلافِ
اعتقادات و باورهای دینیاش!
ریحانه هرچه که بود، نامحرمَش بود!
زیرِ لب ذکرهای مختلف میگفت و بر شیطان
لعنت میفرستاد اما...به مژگانِ بلندِ ریحانه که
حالا در اثرِ گریه، نمدار شده و بههَم چسبیدهبود
که نگاهی میاندازد، قطره اشکِ دیگری نیز از
چشمانِ زیبایَش سرازیر میشود؛ دختر با حسرت
به چهرهی او زُل میزند؛
-بهش میگفتم خدایا اگه امیرعلی قسمتَم نیست،
این عطشِ خواستنو از من دور کُن...دیدی کربلایی؟
حالا هرچی میخوای بگو؛ فقط نگو حتما حکمتی
توشه و نباید نگران باشم و همهچی درست میشه!
صدایش را اندکی بالا بُرد و اشکانَش با قدرتِ
بیشتری سرازیر شد:
-چون هیچی درست نمیشه امیرعلی...
خانوادهها میفَهمن و...
ناگهان...ای وای خدایا! امیرعلی طاقت از کف
میدهد و از روی چادر، بازوانِ ریحانه را محکم
میگیرد و تکانِ خفیفی به او میدهد؛
+دوستِت دارم ریحانه! عاشقا ترسو نمیشن!
و تنها، چشمانِ متحیر و گرِد شدهی ریحانه بود
که نصیبَش میشد؛ انگار که تازه بهخود آمدهباشد،
نگاهی به وضعیتشان انداخت و به سرعت عقب
کِشید؛ نفس نفس میزد و کلافه دستی به ریش و
سپس گردنَش کشید و زیرِ لب مدام زمزمه میکرد:
+استغفرلله... لعنت بر شیطون...
پشیمانی در تک تکِ کلماتش موج میزد؛ چشمانش
را رویهَم فشُرد و از دختر که حالا ساکت شده
بود، روی برگرداند؛ +ببخش سادات؛ من...
و با نیمنگاهی به پشتِ سرش، دمِ عمیق و لرزانی
گرفت و قدمی بهجلو برداشت که ریحانه هم با
همان بُهت و حسِ خاص و مطلوبی که بیوقت به
جانش افتادهبود، آرام و با تردید، پشتِ سرش به
راه افتاد؛ حال آنکه تپشهای بیقرارِ قلبش هنوز
پا برجا بود و مغزش از فکرِ جدایی از امیرعلی در
حال انفجار بود...!⟧
#ادامه_دارد...♥️
👈این داستان واقعی است
⛔️کپی داستان حرام
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚عبرت از #پشت_کار #مورچه
«امير تيمور گورگان» در هر پيشامدى آن قدر ثبات قدم داشت كه هيچ مشكلى سد راه وى نمىشد. علت را از او خواهان شدند، گفت:
وقتى از دشمن فرار كرده بودم و به ويرانهاى پناه بردم، در عاقبت كار خويش فكر مىكردم ؛ ناگاه نظرم بر مورى ضعيف افتاد كه دانه غلهاى از خود بزرگتر را برداشته و از ديوار بالا مىبرد.
چون دقيق نظر كردم و شمارش نمودم ديدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمين افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر ديوار برد.
از ديدار اين كردار مورچه چنان قدرتى در من پديدار گشت كه هيچگاه آن را فراموش نمىكنم.
با خود گفتم: اى تيمور تو از مورى كمترى نيستى، برخيز و درپى كار خود باش، سپس برخاستم و #همت گماشتم تا به اين پايه از #سلطنت رسيدم.
📚منبع :صد موضوع پانصد داستان
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ