#شهداوامامزمان ۱
🌷شهید جلال افشار
🔸شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود؛ یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند:
« بین شما یکی از سربازان #امام_زمان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.»
🔸 بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش،
آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال می افتاد.
فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار و معرفی کردم، اشک من اشک شوق است...
از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است...
هدیه به روح این #شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۲
🌷شهید عبدالحسین مغفوری
🔸در یکی از روزهای اعزامِ نیرو از پادگان امام حسین علیه السلام که هوا هم بشدت بارانی بود ؛ دیدم شهید عبدالحسین مغفوری خم شد و پیشانی بندی را از میان گلولای برداشت! روی پیشانی بند عبارت « یا مهدی عجل الله» نوشته شده بود گفتم حاج آقا از این پیشانی بند ها زیاد داریم![خب غافل بودم و نمیدانستم] چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم!
گفت:« غفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و میان گلولای افتاده باشد؟!»
فوری رفت و پیشانی بند را شست و نزد خود نگه داشت.
هدیه به روح این #شهید بزرگوار صلوات🌷
#امام_زمان
#شهداوامامزمان ۳
🌷شهید شیرعلی سلطانی
🔸 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.
🔸شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!
ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به شهید ملک پور گفت:
وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف #امام_زمان عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود!
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۴
🌷شهید حاج حسین بهمنی
🔸زمانی که شهید حاج حسین بهمنی مجروح شد و در بیمارستان بستری بود کنار حاجی بودم. شب دوم تقریباً ساعت ۲ بامداد بود که شروع کردم به خواندن دعای توسل، حاجی هم بیهوش بود.
آرام آرام دعا را میخواندم زمانی که رسیدم به اسم آقا #امام_زمان عجل الله, حسین با دست به من زد دعا را قطع کردم.
گفت:« دستت را به گردن من بیانداز، من را بلند کن و نیم خیز کن.»
من گمان میکردم حاجی بیهوش است غافل از آنکه او به هوش آمد و دعا را گوش میکرد .
بلند شدم و ایشان را به حالت نیم خیز نشاندم.
تا این اندازه برای ائمه احترام قائل بود که حاضر نشد در آن شرایط سخت بیماری به آقا ادای احترام نکند.
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۵
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده
🔸شهید محمدرضا تورجی زاده در یکی از نوارهای مصاحبه اش می گوید:
«راه را گم کرده بودیم، همهی ابزارهای مادی از کار افتاده بود! دیگر هیچ امیدی نداشتیم... بچه ها مضطرب به سمت من آمدند، پرسیدند تورجی! راه را پیدا کردی؟کمی نگاهشان کردم، چیزی نگفتم اما گویی کسی در درونم حرف میزد! کسی راه درست را نشان میداد!
گفتم : «بچه ها ! فقط یک راه وجود دارد.» همهی نگاهها به من بود، بعد ادامه دادم ما یک امام غائب داریم ایشان فرمودند: در سختترین شرایط به داد شما میرسم.
فقط باید از همه جا قطع امید کنیم با خلوص کامل حضرت را صدا بزنیم مطمئن باشید حضرت ما را کمک میکنند شک نکنید!»
بعد مکثی کردم و گفتم:« الان هر کسی به سمتی حرکت کند همه فریاد بزنیم: یا صاحب الزمان ادرکنی!»
بیشتر بچه ها حرکت کردند همه اشک میریختند و از عمق جان #امام_زمان را صدا میزدند...
یکدفعه دیدم چند نفر از دور با لباس پلنگی به سمت ما می آیند! ما سریع پشت درختان و صخرهها مخفی شدیم؛ دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم، آنها را میشناختم با خوشحالی از جا بلند شدم ، فریاد زدم و صدایشان کردم!
آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند.
گفتم :«بچهها دیدید امام زمان ما را تنها نگذاشت؟!»
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۶
🌷شهید صمد اسودی
🔸چند روز بعد از ازدواج، شهید صمد اسودی قصد جبهه کرد.
گفتم: تازه ازدواج کرده ای،چرا جبهه می روی؟
گفت:با امام زمان عجل الله عهد کرده ام تا آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم.
🔸مادرش گفت:همسر و خواهرانت را به چه کسی می سپاری؟
گفت:"هروقت مشکل داشتید،امام زمان عجل الله را صدا بزنید و او را بخوانید...."
بعد،ماجرای عهد خود با امام زمان عجل الله را برایشان تعریف کرد:
"در عملیاتی،تمام بچه ها شهید شدند و من و یک پیرمرد زنده ماندیم، نزدیک بود اسیر شویم. متوسل به امام زمان عجل شدیم و از ایشان خواستیم تا نجاتمان دهد.
من هم گفتم:اگر نجات پیدا کردم،تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم و در جبهه بمانم".
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۷
🌷شهید مهدی منتظر قائم
🔸نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عجل الله) به دنبال پیکرهای شهدا میگردیم.
اما فایده نداشت! خیلی جستوجو کردیم. پیش خود گفتیم: یا #امام_زمان! یعنی میشود بینتیجه برنگردیم؟!
در همین حین چهار پنج شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها که تک تک میرویند، دستهای در یک جا روئیدهاند! گفتیم حالا که دستمان خالی است، شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم.
شقایقها را که کندیم،دیدیم یک شهید آنجاست!
او نخستین شهیدی بود که پیدا کردیم شهید «مهدی منتظر قائم»
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهدا