eitaa logo
کتب و آثار مؤسسه فقهی ذکر
748 دنبال‌کننده
180 عکس
27 ویدیو
39 فایل
🔰در محضر حضرت استاد شب زنده دار«دام ظله» 👤 ارتباط : @mahmodkh1369 🌐 تارنما: Www.Feghahat.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
کتب و آثار مؤسسه فقهی ذکر
🔰 #فقه 💠 بررسی دلیل اول از ادله عدم توریث اجازه در بیع فضولی و اقوال هفتگانه حول حق و حکم فقهاء د
🔰 💠 بررسی دلیل دوم از ادله عدم توریث اجازه در بیع فضولی فقهاء در مورد به ارث رسیدن اجازه، قائل به عدم توریث هستند و برای این نظر ادله‌ای بیان شده است: ✅دلیل دوم از مرحوم شیخ اعظم مرحوم شیخ اعظم در مقام طرح دلیل برای عدم تورّث اجازه، کلامی دارند که به دو نحو قابل تفسیر است: 🟢 تفسیر اول: ارتکاز عرف، اجازه را مانند سائر تصرفات می‌بیند و لذا اگر قائل شویم اجازه به ارث می‌رسد لازم می‌آید بگوییم سائر تصرفات مالک ـ مانند بیع و اجاره و صلح و هبه ـ نیز از میت به ورثه منتقل می‌شود که کلامی باطل است زیرا عرف، موضوع جواز بیع و اجاره و غیره را سلطه مالک بر مال می‌داند نه ارث، بنابراین موضوع اجازه برای مالک نیز سلطه مالک بر مال است. 🔵 تفسیر دوم: برفرض که اجازه حق باشد اما ادله دال بر ارث رسیدن حقوق، انصراف از حق الاجازه دارد زیرا اجازه اثری از آثار سلطنت مالک بر مالش است و به تبع مالکیت ورثه این اثر نیز برای ورثه وجود دارد و لذا جعل دوباره‌ی این اثر ـ به‌خاطر ارث ـ توسط شارع، کاری لغو است. تفسیر محقق اصفهانی از کلام مرحوم شیخ اعظم: اجازه حق نیست تا به ارث برده شود بلکه حکمی از احکام است. 🔷 مناقشه حضرت استاد: این تفسیر خلاف ظاهر کلام مرحوم شیخ اعظم است زیرا شیخ تعبیر به حق نبودن اجازه نکردند. 🔴 مناقشه محقق اصفهانی بر کلام مرحوم شیخ اعظم: 🔸اولا نفس اجازه، فعل مجیز است و نمی‌تواند اثر باشد بلکه جواز و نفوذ الاجازه اثری از آثار سلطنت است. 🔹ثانیا نفوذ الاجازه اثر سلطنت مالک نیست زیرا سلطنت مالک به معنای قدرت مالک بر بیع و هبه و امثال آن‌هاست و قدرت بدون جعل جواز بیع و هبه و اجازه توسط شارع، حاصل نمی‌شود و لذا سلطنت مالک متقوم به جواز اجازه و متاخر از آن است. در نتیجه بهتر است مرحوم شیخ این‌گونه تعبیر می‌کردند که اجازه اثری از آثار ملک است نه سلطنت مالک. 🔴مناقشه حضرت استاد: بین ملکیت و سلطنت ملازمه وجود ندارد و ممکن شخص مالک باشد اما سلطه بر مالش نداشته باشد ـ مانند مفلس ـ و لذا شارع همانطور که ملکیت را جعل کرده، توسط «الناس مسلطون علی اموالهم» سلطه تشریعیه را نیز جعل کرده و آن را موضوع برای احکام و آثاری قرار داده است مثل اینکه می‌گوید: شخصی که مسلط بر مال است و مفلس نیست تصرفاتی مانند بیع و اجازه را می‌تواند انجام دهد. ✅✅✅نظر حضرت استاد نسبت به دلیل دوم از ادله عدم توریث اجازه در بیع فضولی: شاید مراد شیخ اعظم از اینکه فرموده اجازه اثری از آثار سلطنت مالک است، سلطنت تشریعیه باشد. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه استاد ( ۹ مهر ۱۴۰۲) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 حجیت قول لغوی: 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹 نسبت به حجیت کلام چند دیدگاه وجود دارد: 1️⃣ نظریه اول: برخی آن را از باب رجوع به حجت می‌دانند و چون دانستن معنای واژه در هزار سال گذشته نیازمند خبرویت است به لغوی مراجعه می‌شود. در این صورت عدالت نیز شرط نیست، بلکه همین مقدار که وثاقت داشته باشد و مورد اعتماد باشد که آنچه واقعاً یافته را بیان می‌کند کافی است. بزرگانی همچون شهید صدر به این مطلب قائل شدند. (بحوث فی علم الاصول 4: 297) 2️⃣ نظریه دوم: برخی آن را در حد و شهادت می‌دانند. در این صورت باید اخبار او حسی باشد یا محتمل الحس و الحدس باشد اما حدسی نباشد. همچنین اگر در این باب گفته شود که باید باشد لازم خواهد بود که دو نفر اهل لغتی که واجد شرایط هستند خبر دهند. 3️⃣ نظریه سوم: در صورت حصول و یقین حجت است؛ یعنی قول لغوی ها تراکم پیدا می‌کند و با وجود اختلاف زمانی آنها و محیط‌های مختلف عربی اتفاق نظر در مطلبی دارند اطمینان حاصل می‌شود؛ البته اتفاق نظر لازم نیست و معیار، حصول اطمینان از مراجعه به قول لغویین است. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه استاد (1395ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 تفاوت حکومت و ورود در قالب مثال 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹 در بعد از آمدن دلیل وارد و تعبد به آن، یک واقعیت تکوینی (الحاق یا اخراج) به وجود می‌آید. 👈 به طور مثال دلیلی که خبر واحد را حجت می‌داند، وارد بر دلیلِ «خذ بالحجة» است، زیرا با متعبد شدن به حجیت خبر واحد، حقیقتا خبر واحد حجت و ملحق به دلیلِ «خذ بالحجة» می‌شود؛ یعنی مصداق حقیقی برای آن می‌شود. دلیل حجیت خبر واحد بر دلیل «قبح عقاب بلابیان» نیز وارد است، زیرا با پذیرش حجیت خبر واحد، موردی که خبر واحد از او خبر می‌دهد تکوینا از عدم البیان خارج و دارای بیان می‌گردد. 🔹 اما در با آمدن دلیل حاکم یک واقعیت تکوینی رخ نمی‌دهد و تنها یک تعبد وجود دارد. 👈 به طور مثال با آمدن دلیل «ولد العالم عالم» یا «الطواف بالبیت صلاة» و تعبد به آن دو، حقیقتا فرزند عالم، عالم یا طواف، نماز نمی‌شود. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه استاد (1395ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 فلسفه جعل حکم و تأثیر آن بر استنباط: 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: برخی معتقدند شناخت قطعی و یقینی یک حکم بر استنباط احکام مؤثر است. 👇 به عنوان نمونه 👇 1️⃣ شارع نمی‌تواند از طرفی عدالت را امر مضیّقی بداند، و از طرف دیگر بسیاری از امور زندگی را مشروط به آن کند. نماز جماعت، صحت طلاق، شهادت و بیّنه در موارد مختلفی که اثبات موضوع می‌کند منوط به عدالت شده و بسیاری مثال دیگر، اما چیزی است که به تعبیر صاحب جواهر می‌توان گفت فقط در مقدّس اردبیلی وجود دارد. (جواهر 13: 295) این دو مطلب ناسازگار هستند و نشان می‌دهند عدالت ـ یا أماره بر عدالت ـ همین است که اطرافیان انسان در محل زندگی بگویند از او بدی ندیده‌اند، همانطور که در صحیحه عبدالله بن ابی یعفور آمده است. (من لا یحضره الفقیه 3: 38) 2️⃣ در باب قضا گفته‌اند نزاع و درگیری در جامعه زیاد است و باید آنها را در محکمه شرعی حل کرد، این مطلب هم اشتراط در قاضی منافات دارد چون تعداد مجتهدین کم است و رسیدن به اجتهاد در هر عصر سختی بیشتری پیدا می‌کند. پس شارع یا باید چنین شرطی نگذارد یا باید با تفاوتهایی مشروعیت را هم قبول کند. 3️⃣ در مورد هم بزرگانی مانند مرحوم امام فرموده‌اند حتی اگر سند روایات مربوط به حیله‌های ربا معتبر باشد، نمی‌توان آنها را پذیرفت؛ چون با ادله شداد و غلاظ و ادله‌ای که مفاسد ربا را بیان کرده‌اند، سازگار نیستند . اگر شیء بخسی مانند یک قوطی کبریت در کنار یک طرف معامله قرار بگیرد، مفاسدی که در شرع برای ربا بیان شده از بین نمی‌روند و تناقض در جعل لازم می‌آید. 4️⃣ اگر ترغیب زیادی به امر به معروف و نهی از منکر شود و آیات و روایات فوائد مهمی برای آن بشمارند، اما شرطی برای وجوبش بگذارند که احراز آن نادر باشد، همین تهافت با حکمت و فلسفه جعل پیش می‌آید. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه (امر به معروف) استاد (1395ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
: 💠 بررسی اعتبار روضه کافی: 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹 برخی معتقدند بین کافی و بقیه مجلدات آن تفاوت وجود دارد و روضه به قوّت آنها نیست. نسبت به سایر مجلّدات تواتر قطعی در همه نسل‌ها و زمان‌ها وجود دارد که آنها جزء کافی و از هستند. اما نسبت به کتاب روضه دغدغه وجود دارد و اینکه بتوان از راه تواتر جزم پیدا کرد جزء کافی است، مقداری محل تأمل و اشکال است. حتی برخی از بزرگان روضه کافی را به ابن ادریس نسبت داده‌اند، که البته غیر مقبول است. 🔸 به نظر ما هر چند روایات روضه کافی همه جا به قوت روایات اصول و فروع کافی نیستند. اما در عین حال بزرگانی از علمای سابق شهادت داده‌اند که این کتاب جزء کافی است، شهادت آنها هم برای سایر فقها معتبر است. پس از طرفی حجّت وجود دارد که این روایت جزء کافی است و از طرف دیگر حجّت وجود داد آنچه در کافی است اعتبار دارد؛ چون کلینی شهادت به صحت روایات کافی داده است و در کلام قدما به معنای لغوی استعمال می‌شود، یعنی «ما صدر من المعصوم ع لبیان الحکم الواقعی». بنابراین ضمّ این دو حجّت باعث می‌شود بتوان اعتبار روایات موجود در روضه کافی را همچون بقیه مجلدات آن اثبات کرد. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه حضرت استاد (1396ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 وقوع راوی در کتاب کامل الزیارت (ابن قولویه) 🔻 در رابطه با کامل الزیارات و مدلول عبارتی که در مقدمه این کتاب آمده، حداقل پنج مبنا وجود دارد: 1️⃣ مبنای اول این است که تمام کسانی که در اسناد کامل الزیارات واقع شده اند از ثقات اند که مبنای شیخ ره همین است. (وسائل الشیعة، ج30، ص 202) محقق خویی ره نیز تا اواخر عمر شریفش به این مبنا معتقد بود، (معجم رجال، ج1، ص50) ولی بعداً از این مبنا عدول نمود. 2️⃣ مبنای دوم این است که تنها مشایخ بلا واسطه ی ابن قولویه مشمولِ این توثیق هستند. مبنایی که محقق ره در اواخر عمر به آن عدول نمود، همین مبنا است. (منهاج المصباح (التجارة)، ج 1، ص 461) 3️⃣ مبنای سوم این است که شهادتِ ابن قولویه در مقدمه ی کتابش به این معناست که در هر باب از ابواب این کتاب حداقل یک حدیث صحیح و معتبر وجود دارد. به عبارت دیگر عناوین هر باب در این کتاب که متخذ از احادیث آن باب است، حجت است و از معصوم ع صادر شده است. این مبنا را آیت الله شیخ جواد ره بعد از عدول از مبنای اول اختیار نموده است. (قبسات من علم الرجال، ج 1، ص 91) 4️⃣ مبنای چهارم این است که شهادت ابن قولویه به این معناست که ایشان می گوید: روایات این کتاب را چون در کتب معتبر و مهم محدثان بزرگ و مورد اعتماد ذکر شده است، در این کتاب جمع آوری کرده ام. ظاهرا آیت الله (دام ظله) معتقد به این مبنا هستند. (قاعده لا ضرر و لا ضرار، ص 21 ـ 22) 5️⃣ مبنای پنجم و مورد قبول (استاد ) این است که ابن قولویه واسطه های بین خودش و منابعی که این روایات را از آن اخذ کرده است توثیق می کند، اما از آن کتابِ منبع به بعد را نه. به عبارت دیگر ابن قولویه می خواهد بگوید: «من شهادت می دهم که از ناحیه ی من تا آن منبع حدیثی، همه ی افراد ثقه هستند، اما از آن منبع تا معصوم (ع) را خودتان بررسی کنید». طبق این مبنا علاوه بر مشایخ بلا واسطه ی ابن قولویه، افراد دیگری که در سند ایشان تا منبع حدیثی قرار گرفته اند نیز توثیق می شوند. گاهی بین ابن قولویه و منبع حدیثی سه نفر واسطه هستند، گاهی دو نفر و گاهی یک نفر. 📚 درس خارج فقه آیت الله ـ مبحث امر به معروف و نهی از منکر ـ سال 1397 «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠ارتباط «علم به معروف» با «امر به معروف» 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹شرط اول از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، علم به معروف و منکر است؛ رابطة «علم به معروف» با «امر به معروف» چه رابطه‌ای است؟ در این باره چهار قول وجود دارد: 🟠قول اول: شرط شرعی وجوب قول اول این است که این شرط، شرط وجوب است؛ آمر به معروف، مادامی که علم به معروف نداشته باشد، امربه‌معروف بر او واجب نیست. مثل استطاعت برای حج است؛ کسی که استطاعت نداشته باشد، حج بر او واجب نیست، اینجا هم کسی که علم به معروف و منکر نداشته باشد، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بر او واجب نیست. حضرت امام«ره» در تحریر این قول را پذیرفته. 🔴قول دوم: شرط شرعی واجب قول دوم این است که این شرط، شرط واجب است، نه شرط وجوب؛ مثل طهارت برای صلات است؛ اگر کسی متطهر نباشد، طهارت خبثی یا حدثی نداشته باشد، اینطور نیست که نماز بر او واجب نباشد، لکن چون آنچه واجب است، نمازِ مشروط به طهارت است، باید برود طهارت تحصیل کند. پس حتی آن جایی که علم ندارد، امربه‌معروف بر او واجب است، لکن باید برود علم را تحصیل کند. 🟢قول سوم: شرط عقلی وجوب قول سوم این است که این شرط، نه شرط واجب است، نه شرط وجوب است، بلکه یک شرط عقلی است و بازگشتش به شرط «قدرت» است. تکالیف، مشروط به قدرت هستند، اما نه به عنوان شرط شرعی، بلکه شرط عقلی است، از شرایط عامة تکلیف است. بعضی قائلند که علم به معروف، شرط وجوب نیست (شارع وجوبش را معلق به این علم نکرده‌است) شرط واجب هم نیست، بلکه یک شرط عقلی است؛ چون دخیل در قدرت بر امربه‌معروف است. این هم نظریة آقاضیاء در شرح تبصره است. 🟡قول چهارم: از باب مقدمة عقلی واجب است قول چهارم این است که لا شرطا شرعیا، و لا عقلیا. بلکه اگر می‌گوییم: «علم لازم است»، همانطور که صاحب شرائع در متن فرموده، «الاول ان یأمنه من الغلط فی الانکار»؛ برای این است که اگر انسان معروف را نشناسد و همینجور اقدام به امر و نهی کند، ممکن است غلط از کار دربیاید. برای این که در چالة امربه‌منکر نیفتد، عقل می‌گوید: «برو یاد بگیر»؛ همانجور که عقل می‌گوید: «باید مقدمة واجب را بیاوری» و مقدمة واجب، نه شرط شرعی برای وجوب است و نه شرط شرعی برای واجب است. عقل است که می‌گوید مقدمات سفر حج را باید فراهم کنی. اینجا هم همین که یک منکری واقع شد، وجوب امربه‌معروف فعلی می‌شود، من برای این که امنیت پیداکنم از این که در غلط بیفتم و عقاب آن کار دامنگیرم بشود، عقل می‌گوید: «برو علم پیداکن». پس وزان علم به معروف، وزان مقدمات واجب است؛ که نه شرط شرعی است نه شرط عقلی (از شرایط عام تکلیف) است، فلیُحذَف العلم بالمعروف من سجلّ الشروط؛ کما این که شارع فقط همینقدر می‌گوید که: «نمازِ با طهارت، واجب است.»، و این را نمی‌گوید که: «باید از رختخواب بلند بشوی بروی شیر آب را بازکنی و…». 🔷ثمرة چهار قول: نتیجه این می‌شود که اگر معصیتی از کسی واقع شد و کسی او را بدون علم به آن منکر نهی کرد بعد رفت و فهمید آن عمل منکر بوده و آن نهیْ وَقَعَ فی محله، اگر شرط وجوب بوده (طبق قول اول)، چیزی بر او واجب نبوده (و لذا معصیتی نکرده. بنابراین پس از علم، اگر موضوع باقی باشد، باید مجدداً نهی کند.) اگر شرط واجب بوده (طبق قول دوم)، واجب را اتیان نکرده (و در صورت تقصیر در کسب علم، در امتثال نهی از منکر، معصیت کرده)؛ چون نمی‌دانسته، مثل نمازِ بی‌وضو خواندن است. و لذا اگر موضوع باقی است، باید دومرتبه نهی کند. اگر شرط عقلی وجوب بوده (طبق قول سوم)، چون به شرط «قدرت» برمی‌گردد، پس عاجز از امتثال بوده (و لذا معصیتی هم نکرده حتی اگر در تحصیل علم به معروف مقصّر بوده‌است. حال که علم پیداکرده، وجوب می‌آید. و اگر موضوع باقی است، باید مجدداً نهی کند.). اما اگر نه شرط وجوب است نه شرط واجب (طبق قول چهارم)، چون واجبْ توصلی است، فصدر عنه الامتثال و تکلیف را انجام داده، الا این که نمی‌دانسته: «نهی‌ازمنکر است یا نه؟»، پس یک تجرّی از او صادرشده‌است. چرا تجری است؟ چون وقتی که نداند: «این عملی که دارد از آن نهی می‌کند، واجب است یا حرام؟»، و حتی اگر نداند که «حرام است یا حلال؟»، و بگوید: «لاتفعل هذا الحرام»، قول بلا علم گفته و آنچه نمی‌دانسته حرام است را به شریعت نسبت داده. لکن اگر بگوید: «لاتفعل هذا»، تجرّی نکرده‌است. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه (امر به معروف) استاد (1395ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 انواع احتیاط واجب: 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 1️⃣ گاهی مجتهد احتیاط واجب را مطرح می‌کند؛ چون به دلیل نداشتن فرصت یا ابزار استفراغ وسع، حکم برای خود او روشن نیست. 👈 مثلا ایام ذی الحجّه می‌رسد و استفتائی در مورد حجّ می‌شود که پاسخ دادن آن به دو هفته فرصت احتیاج دارد و فرصت عمل می‌گذرد. 2️⃣ گاهی حکم برای مجتهد روشن است، ولی او به دلیل مصالحی حکم را اظهار نمی‌کند. در اینجا مقلّدان باید احتیاط کنند؛ چون مجتهد ابراز رأی نکرده و مورد برای آن‌ها شبهه حکمیه قبل از فحص است. و در شبهات حکمیه قبل از فحص، عقل حکم می‌کند که وظیفه، احتیاط است. 👈 مثلا مجتهد از ادله استفاده نکرده حلق لحیه حرام است، اما چون یک ارتکاز متشرّعی بر حرمت وجود دارد و او احتمال می‌دهد این ارتکاز معاصر با معصوم (علیه السلام) بوده، فتوای به حلیّت نمی‌دهد. یا مثلا ادله مساله تمام است اما مجتهد چون تفرّد دارد، دغدغه دارد که ممکن است اشتباه کرده و حکم خدا چیز دیگری باشد. 3️⃣ گاهی هم خود عقل حکم به احتیاط می‌کند، مانند اطراف علم اجمالی. البته اینجا مجتهد فتوا به احتیاط می‌دهد. 👈 مثلا می‌گوید اگر مکلّف نمی‌داند نمازش قصر یا تمام است، باید بین قصر و تمام جمع کند. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه (امر به معروف) استاد (1396ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 تفکیک در حجیت در چند بخش از یک روایت 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹 روایات دو گونه هستند: 1️⃣ گاهی در یک روایت تمام فقرات یک جمله به هم پیوسته هستند، یعنی هیچ فقره‌ای معنای مستقلی ندارد مگر با سایر اجزاء. در این نوع از روایات در حجیت امکان‌پذیر نیست. 2️⃣ گاهی فقراتی که روایت را تشکیل داده‌اند جمله‌هایی هستند که هر کدام معنای خاص و مستقل خودشان را دارند؛ یعنی هر جزء کامل است و می‌شود سایر اجزاء را حذف کرد. در این نوع از روایات در حجیت امکان دارد. 🔸 با توجه به اینکه ادله حجیت، هستند و شامل تک تک اجزاء می‌شوند، پس شارع می‌تواند بفرماید نسبت به آن بخش کلام تو را متعبّد نمی‌کنم، اما نسبت به این بخش متعبّد می‌کنم. 🔹 علما در روایتی که مشتمل بر بعضی از احکام خلاف اجماع یا ضرورت است، فقط قسمتی که مخالفت دارد را کنار گذاشته‌اند و به بخش‌های دیگر عمل کرده‌اند. 🔸 به عنوان مثال در روایت «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَذَبَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ؟ فَقَالَ: قَدْ أَفْطَرَ وَعَلَيْهِ قَضَاؤُهُ وَهُوَ صَائِمٌ يَقْضِي صَوْمَهُ وَوُضُوءَهُ إِذَا تَعَمَّدَ» (تهذیب الأحکام، ج4، ص 203) فقها نقض وضو را نپذیرفته‌اند چون خلاف ضرورت است؛ اما به نقض صوم فتوا می‌دهند با اینکه کلمه «یقضی» هم تکرار نشده است. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه (امر به معروف) استاد (1397ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (ره) از غصه از دنیا رفتند! 🔹 قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَذُوبُ فِيهِ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فِي جَوْفِهِ كَمَا يَذُوبُ الْآنُكُ فِي النَّارِ يَعْنِي الرَّصَاصَ وَ مَا ذَاكَ إِلَّا لِمَا يَرَى مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْأَحْدَاثِ فِي دِينِهِمْ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُ غَيْراً». (وسائل الشیعة 16: 140) 🔸 امام رضا (ع) از آبای گرامی شان نقل فرمودند که رسول خدا (ص) فرمودند: بر اين مردم زمانى مى‌رسد كه در آن قلب مؤمن در سينه‌اش آب مى‌شود چنان‌كه سرب در آتش آب مى‌شود، كه او در دين مردم آفت و بدعت مى‌بيند و نمى‌تواند در آن تغييرى دهد. 🔹 یعنی آن قدر کار مشکل می‌شود و بلاها و بدعت‌هایی كه در دين گذاشته می‌شود و قدرت بر تغيير آنها ندارند که قلبش در سینه‌اش آب می‌شود. 🔸 مرحوم امام در ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون فرمود: «قلب من در فشار است». (صحیفه امام 1 :‌ 415). 🔹 مرحوم آيت‌الله العظمی آقای نیز در اثر کارهای دوران پهلوی همچون منع عزاداری سید الشهداء (ع)، بی حجابی اجباری، تعطیلی حوزه‌های علمیه و غیره از شدت غصه، کردند. ايشان وضعیت را می‌دیدند و قدرت بر تغییر هم نداشتند. از این رو از غصه، درس را تعطیل کردند و شاید به جهت اعتراض، نماز جماعت هم نمی‌رفتند. مردم هم در آن زمان مثل الآن نبودند و دفاع و همراهی نمی کردند. آقای شیخ عبد الکریم حائری به همين از دنيا رفتند. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه (امر به معروف) استاد (1397ش) «دام ظله»
💠 حجیت قول لغوی: 🔰حضرت استاد شب زنده دار «دام ظله»: 🔹 نسبت به حجیت کلام چند دیدگاه وجود دارد: 1️⃣ نظریه اول: برخی آن را از باب رجوع به حجت می‌دانند و چون دانستن معنای واژه در هزار سال گذشته نیازمند خبرویت است به لغوی مراجعه می‌شود. در این صورت عدالت نیز شرط نیست، بلکه همین مقدار که وثاقت داشته باشد و مورد اعتماد باشد که آنچه واقعاً یافته را بیان می‌کند کافی است. بزرگانی همچون شهید صدر به این مطلب قائل شدند. (بحوث فی علم الاصول 4: 297) 2️⃣ نظریه دوم: برخی آن را در حد و شهادت می‌دانند. در این صورت باید اخبار او حسی باشد یا محتمل الحس و الحدس باشد اما حدسی نباشد. همچنین اگر در این باب گفته شود که باید باشد لازم خواهد بود که دو نفر اهل لغتی که واجد شرایط هستند خبر دهند. 3️⃣ نظریه سوم: در صورت حصول و یقین حجت است؛ یعنی قول لغوی ها تراکم پیدا می‌کند و با وجود اختلاف زمانی آنها و محیط‌های مختلف عربی اتفاق نظر در مطلبی دارند اطمینان حاصل می‌شود؛ البته اتفاق نظر لازم نیست و معیار، حصول اطمینان از مراجعه به قول لغویین است. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه استاد (1395ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat
💠 وقوع راوی در اسناد کتاب عیون أخبار الرضا (ع) شیخ صدوق 🔹مرحوم شیخ صدوق روایتی را در عیون نقل کرده است: «حَدَّثَنَا أَبِي وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمِسْمَعِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيُّ أَنَّهُ سُئِلَ الرِّضَا ع يَوْماً وَ قَدِ اجْتَمَعَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَقَدْ كَانُوا يَتَنَازَعُونَ فِي الْحَدِيثَيْنِ الْمُخْتَلِفَيْنِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الشَّيْ‏ءِ الْوَاحِدِ؟ فَقَالَ ع: ... إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ عَنَّا فِيهِ الْخَبَرَانِ بِاتِّفَاقٍ يَرْوِيهِ مَنْ يَرْوِيهِ فِي النَّهْيِ وَلَا يُنْكِرُهُ وَكَانَ الْخَبَرَانِ صَحِيحَيْنِ مَعْرُوفَيْنِ بِاتِّفَاقِ النَّاقِلَةِ فِيهِمَا يَجِبُ الْأَخْذُ بِأَحَدِهِمَا أَوْ بِهِمَا جَمِيعاً أَوْ بِأَيِّهِمَا شِئْتَ وَ أَحْبَبْتَ مُوَسَّعٌ ذَلِكَ لَكَ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص». (عیون اخبار الرضا 2: 20) 🔸 بعد از پایان حدیث هم فرموده‌اند: «قال مصنّف هذا الكتاب (رضي الله عنه) كان شيخنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد (رضي الله عنه) سيّئَ الرأي في محمّد بن عبد الله المِسمَعي راوي هذا الحديثِ و إنّما أخرجتُ‏ هذا الخبر في هذا الكتاب لأنّه كان في كتاب الرحمة و قد قرأتُه عليه فلم يُنكره ورواه لي‏‏». (عیون اخبار الرضا 2: 21) یعنی اعتذار جسته‌اند که کسی برای نقل این روایت اشکال نکند؛ چون من «کتاب الرحمة» را پیش استادم ابن ولید خواندم و ایشان این حدیث را روایت کردند و منکر نشدند. 🔹 از این کلام استفاده می‌شود که ایشان بنا داشته در کتاب «عیون اخبار الرضا» حتی با واسطه هم از راویان غیر قابل اعتماد نقل مطلب نکند؛ چون اگر بنایشان بر این نبوده وجهی نداشته برای یک بار نقل با واسطه از مسمعی اعتذار بجوید. پس معلوم می‌شود در این‌ روایت وثاقت خبری وجود دارد و وثاقت مخبری وجود ندارد. بنابراین در جاهای دیگر از کتاب که این حرف را نمی‌زند معلوم می‌شود وجود دارد. 🔸 پس می‌خواهیم از این کلام صدوق (قدس سره) استفاده بکنیم که سندهای دیگر کتاب، مشکل نداشته، لذا حرفی نزده است؛ اما این‌جا مشکل سندی داشته، لذا آمده عذر خودش را بیان کرده است. چنانکه مقداری که تتبّع کردیم، دیدیم بعضی از جاها هم باز در سند اشکال می‌کند و مثلا می‌گوید این سند مرسل است، با این که ظاهر آن ارسال نیست، چون ارسال خفی دارد می‌گوید این مرسل است. گویا اگر جایی اشکال در سند باشد، بیان می‌کند. 🔹 بنابراین تمام کسانی که در اسناد کتاب «عیون اخبار الرضا» واقع شده‌اند، افراد و مورد اعتماد هستند. البته اثبات این مطلب احتیاج به تتبّع وسیع و دقیقی دارد. 📚 برگرفته از دروس خارج فقه استاد (1396ش) «دام ظله» 🔗 @book_feghahat