eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
106 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیشمرگ مسلمان، کرد مریوان 🌷 معرفی سردار 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب (س) 📆 پنج شنبه ۱۴۰۰.۰۷.۲۲ ⏰ ساعت ۲۲:۰۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195Cd150cbd0 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
زندگینامه پیشمرگ مسلمان کرد مریوان شهید ابراهیم مرادی شهید مرادی از فرماندهان لایق و شجاع میدان های جنگ بود و هرگز ماشه سلاح را جز به نام حق و برای او نمی چکاند.
وداع غریبانه ات چه زود گذشت ، وقتی روشنی چشم هایت در پشت خاکریزهای غبار آلود جبهه خاموش شد ، با من بگو از لحظه ، لحظه های نبردت ، با من بگو از لحظه لحظه های شهادتت ، با من بگو از سال ها تنهاییت ، از سالها همنشینی با خاک از تنهایی معصومانه دست هایت که بعد از بیست و نه سال هنوز هم تفنگ را محکم گرفته ، با من بگو از نمازهای شب قبل از شهادتت ، از حماسه هایت ، از دعاهایت ، بگو از ابوعمارها از فرشته ها ، از رفیق هایت بگو ، که بیست و نه سال منتظر بوده ام ، بشنوم حرفهایت ، بگو از شب های تنهاییت . خوشا به هزار قله به کانی مانگا که هنوز هم دارند بوی قدم هایت را استشمام می کنند . با من بگو از نامت ، از بچه هایت که هنوز هم منتظرند بشنوند صدایت . اکنون آمده ام که به پاس سال ها ایثارگری به پاس سال ها ایستادگی به سینه بفشارم خاکستر متبرک دست هایت را .
پیشمرگ مسلمان کرد شهید ابراهیم مرادی در روستای گرگه ای ( ابراهیم آباد ) در دامان مادرش عطیه میان خانواده ای مذهبی از تبار رنج دیدگان روزگار چشم به دنیا باز کرد .
ابراهیم پس از پشت سر گذاشتن ایام طفولیت وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید فقر حاکم بر خانواده بین ابراهیم و تحصیل حایلی ایجاد کرد و این نو نهال مستعد را از ادامه تحصیل محروم کرد ابراهیم از همان دوران به کار کشاورزی روی آورد و در کنار خانواده با رنج و زحمت کار در روستا انس و الفت گرفت و با همه وجود تلاش می کرد تا آثار فقر را هر چه زودتر از چهره اهل خانه پاک کند
یکی از همرزمان شهید نقل می کند : همراه شهید مرادی عازم روستای هزار خانی شدیم تعداد ما هفت نفر بود روستا بسیار حساس بود ضدانقلاب مرتب به آنجا تردد داشت و ما هم هیچ اطلاعاتی نداشتیم وقتی به ابتدای روستا رسیدیم شهید مرادی چهار نفر از نیروها را به عنوان نگهبان در چهار نقطه گذاشت و خود همراه سه نفر دیگر از همرزمان به داخل روستا رفت تا با یکی از اعضای شورای روستا دیداری داشته باشد وقتی درب منزل عضو شورا را زدیم ایشان بلافاصله بیرون آمد از دیدن ما یکه خورد و گفت : ابراهیم اینجا چکار می کنی ؟ شهید مرادی گفت : اتفاقی افتاده ؟ گفت : چهار صد نفر کومله در داخل روستا هستند . گفت : در کدام خانه ؟ ایشان منزلی را در پایین روستا به ما نشان دادند در همان زمان چند نفر از عناصر کومله در منزل همان عضو شورا بودند ایشان وقتی سراسیمه به داخل منزل برگشته بودند عناصرکومله سوال کرده بودند اتفاقی افتاده ؟ گفته بود : بله ابراهیم مرادی با هزار نفر نیرو روستا را محاصره کرده است لحظاتی طول نکشید دیدیم افراد کومله از منزل خارج شدند و بی هدف شروع کردند به تیراندازی شهید مرادی بدون هیچ هراسی در کمال شجاعت عناصر مزدور کومله را هدف قرار داد و در همان لحظه چند نفر از مسئولان و سران آنها را به درک واصل کرد مابقی افراد دشمن فرار کردند و ما بدون اینکه کمترین آسیبی را ببینیم برگشتیم
شهید مرادی از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار بود و پیوسته با مردم در ارتباط بود و محبوبیت مردمی ایشان باعث گرایش هر چه بیشتر مردم به انقلاب شد که این امر در انزوای عناصر ضدانقلاب بسیار موثر بود
یکی از آرزوهای دایمی این شهید والا مقام برگشت امنیت پایدار به کردستان بود و همه تلاشش هم در این راه متمرکز شده بود اما افسوس او این دوران پر شکوه را ندید و در دوم خرداد ماه سال 1366 مصادف با شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در حالی که عازم کمک رسانی به نیروهای گردان تحت امر عباس رستمی بود در حوالی روستای چور و ننه با سمت فرمانده گردان با 72 ماه فرماندهی موفق، در کمین منافقان قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله به سر به آسمان پر کشید و از آن تاریخ به بعد اسم زیبای او را بر روستایش نهادند و این روستا به نام ابراهیم آباد شناخته شد .
خانم عطیه علاءالدینی مادر شهید از وی نقل می کند: « دومین فرزند خانواده بود و پدرش جهت نامگذاری وی مراسم ویژه ای برگزار نمود و از روحانیون محل دعوت کرد و او را ابراهیم نام گذاشت . از همان کودکی در کنار پدر به کار کشاورزی و دامداری مشغول بود و زمستان ها که فرصت بیکاری داشت نزد ملای محل قرآن می آموخت.. کودکی امین بود و بیشتر از همه فرزندان به ما احترام می گذاشت و از صداقت کامل برخوردار بود . در اوقات فراغت در مسجد مشغول آموزش قرآن و مطالعه ی تفاسیر قرآن می شد . تا سوم راهنمایی به تحصیل پرداخت ، اما به دلیل عدم امکانات آموزشی در منطقه ادامه تحصیل نداد . در سالهای 1355 ، 1353 خدمت سربازی را انجام داد .
در روز عروسی ، ابراهیم در حوالی یکی از روستاها مشغول سنگر سازی بود و هنگامیکه به او خبر دادند که جهت شرکت در مراسم عروسی به منزل برو ، از این کار امتناع نمود و جبهه را واجب تر از سایر امورات دانست .» در سال 1359 همراه رزمندگان به شهر مریوان اعزام گردید و آنجا را از وجود گروهک های وابسته و اشرار و یاغی آزاد نمود . بعدها در پاکسازی اکثر مناطق مختلف مرزی ، اورامانات و همچنین عملیات های برون مرزی علیه بعثیون به عنوان یک فرمانده فعالیت های زیادی انجام داد .
هر منطقه ای که آزاد می شد پایگاه های زیادی در آنجا تأسیس ، راه اندازی و سازماندهی می کرد . از همان اوایل سال 1360 تا سال 1366 فرماندهی گردان های مختلف سپاه کردستان از جمله گردان نبی اکرم (ص) مریوان ، گردان سروآباد و گردان شهید بهشتی را بر عهده داشت . به عبارتی هیچگاه استراحت نمی کرد و شب و روز در کوه ها به دنبال اعضای گروهک ها بود . با این وجود نه تنها خسته نمی شد بلکه روز به روز شور و شوق و انرژی بیشتری برای مبارزه با ضدانقلابیون از خود نشان می داد . همیشه یک جلد قرآن مجید همراه خود داشت و در سخت ترین شرایط عملیاتی نماز ، روزه و عبادت را ترک نمی کرد.