eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
او در ارتباط با دوستانش نیز همین شیوه را پیاده می‌کرد. آن‌ها می‌گویند که، «به یاد نداریم عبدالکریم با کسی دعوا کرده و یا کدورتی میان‌شان به وجود آمده باشد. او با همه با گذشت و مهربانی رفتار می‌کرد؛ حتی با کسی که با وی بدرفتاری کرده بود. یکی از دوستانش می‌گفت: روزی به ناحق با عبدالکریم بد صحبت کرده بودم. ساعاتی بعد هنگام برگشتن از کوه موتور سیکلتم خراب شد و در بیابان مشغول تعمیر آن شدم. وقتی عبدالکریم این صحنه را دید؛ بدون ذره‌ای دلخوری، به یاری من آمد. او بدرفتاری من را با لطف و محبت خود پاسخ داد و من را شرمنده‌تر کرد.»
عبدالکریم حساسیت بسیاری به رعایت حق‌الناس و بیت‌المال داشت. فرمانده‌شان می‌گفت: «شیخ عبدالکریم در منطقه، حتی به جزییات نیز توجه می‌کرد. وقتی برای انجام عملیاتی مجبور می‌شدیم در منزل مردم سکونت یابیم، عبدالکریم روی فرش آن‌ها نمی‌خوابید و نماز نمی‌خواند. پس از عملیات نیز پیگیری می‌کرد تا صاحب آن خانه را پیدا کند و حلالیت بگیرد.»
همرزمان شهید نقل می‌کنند که در سوریه وارد منزلی می‌شوند که حیواناتش از تشنگی در حال تلف شدن بودند. عبدالکریم مسیر بسیار طولانی را از آن منزل تا یافتن آب طی می‌کند تا برای حیوانات آب تهیه کند.
از یادگاران شهید بگویید؟ فرزند دوم عبدالکریم پنج ماه پس از شهادت پدر متولد شد. عبدالکریم علاقه داشت که نام فرزندش محمد باشد. همسر وی نیز اصرار داشت که نام پدر را برای نوزاد برگزیند. در نهایت نام فرزندی که هیچ‌گاه معنای پدر را درک نکرد، ترکیبی از علاقه مادر و پدر شهیدش شد، «محمدکریم پرهیزگار».
عبدالکریم رابطه صمیمانه‌ای با فرزند اول خود داشت. او در تمام کار‌های نگهداری «امیرعلی» به همسرش کمک می‌کرد. وی همواره پیش از ورود، در می‌زد تا امیرعلی در را برای او باز کند.
خانواده با تصمیم فرزند خود برای پیوستن به خیل سبزپوشان مخالفتی نداشت؟ هرچند که من نظامی نبودم؛ اما رزمنده بودم؛ بنابراین عبدالکریم را نسبت به سختی‌های پیش رو و این واقعیت که نظامی‌گری روحیات خاص خود را می‌طلبد، آگاه کردم. فرزندم نیز با این حقایق آشنا بود. او در بسیج شهری فعالیت داشت و مدتی را نیز فرمانده پایگاه بود. علاقه بسیار او مانع از مخالفت خانواده در برابر تصمیمش می‌شد.
گمان می‌کردید فرزندتان روزی به شهادت برسد؟ بله، هم من و هم همسرش اطمینان داشتیم که رفتار و کردار عبدالکریم خبر از پرواز او می‌دهد. حتی از مادرش خواسته بود که برای شهادتش دعا کند؛ اما زمانی‌که ناراحتی او را می‌بیند، می‌گوید، «دعا کن عاقبتم ختم به شهادت شود!» هرگاه صحبت از شهادت می‌شد، تبسم شیرینی روی صورت عبدالکریم نقش می‌بست.
همچنین وی حضور فعالی در محافل مذهبی داشت و برای برپایی مراسم‌های هیات بسیار تلاش می‌کرد. عبدالکریم پیش از شهادت به دوستان خود گفته بود که «کار‌های من را بیاموزید. شاید سال دیگر نباشم و خودتان مجبور شوید آن‌ها را انجام دهید.»
چه زمانی به شهادت رسیدند؟ فرزندم در دفاع از میهن چه در ماموریت‌های داخل و چه در ماموریت‌های خارج از کشور کارنامه درخشانی دارد. او در سومین اعزام خود به سوریه، ۲۰ آذر ۱۳۹۶ به شهادت رسید.
از نحوه شهادت‌شان اطلاع دارید؟ بله، به تنهایی با ۴۰ تن روبه‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا وی را به اسارت ببرند، اما با شجاعت بی‌بدیلی این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد.
هم‌رزمان وی در مراسم اربعین او نقل می‌کردند، «اگر به لطف خداوند شهید پرهیزگار مقاومت و جانفشانی نمی‌کرد، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز به تصرف آن‌ها درمی‌آمد و خدا می‌داند برای بازپس‌گیری چقدر خسارت و شهید باید تقدیم می‌کردیم.»