در حالی که روی زانوانم بود سینه ام محکم به سینه اش و صورتم به صورت داغش چسبیده بود. مچ دستش را در دست داشتم و دست و صورت داغش را بارها بوسیدم. از من درشت تر بود و بسختی مهارش کرده بودم. تیربارهای لعنتی در روبروی هم به یک نقطه روی زمین با تیرهای رسام شلیک می کردند. نواخت تیرشان آتقدر بالا بود که انگار تیرها چسبیده بهم از لوله اسلحه خارج می شد. عجیب بود انگار تیرهای دو تیربار نزدیک زمین چند بار بهم خوردند. حمید در آغوشم مانند ماهی که ببرون آب افتاده باشد دقایقی دست و پا زد تا از نا و توان افتاد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
چند بار گوش داغش را بوسیدم و در گوشش نجوا کردم. در ادای شهادتین کلمه به کلمه همراهی و کمکش کردم تا جان سپرد.
بچه ها با سختی و تلفات زیاد مشغول زدن تیربارها بودند. جنازه حمید همچنان دقایقی در آغوشم بود. تبربارهای خاکریز دو جداره ای که بینش بودیم خاموش شد ولی از ادامه ال شکل خاکرریز دو جداره پیچ جلویی و پشت سر خبر نداشتم.
شهید محمدابراهیم خلج مسئول گروهان قیس گردان حبیب ابن مظاهر نشسته بصورت پا مرغی خودش را رساند و آهسته پرسید:
" تیرخوردی؟ "
گفتم: نه تخریب چی ام، دوستم شهید شده.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
شهید محمدابراهیم خلج مسئول گروهان قیس گردان حبیب ابن مظاهر
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
خیلی ها در مسیر تیر خورده بودند. تعداد اندکی شان مجروح و اکثراً شهید شده بودند.
دستور داد: رهاش کن، خودتو وسط نونی صفر برسون. بچه هایی که اونجان تعدادشون خیلی کمه و با عراقیا در گیر شدن.
بلافاصله در پی یافتن نیروهای سالم از من جدا شد.
پیکر حمید رضایی را رها کردم و کمی جلوتر از فانوسقه کسی که رو به آسمان افتاده بود و از زیرش بشدت خون می رفت یک خشاب پر برداشتم. زیرا در افت و خیز و دویدن ها و زمین خوردن های فراوان فانوسقه ام نمی دانم کدام نقطه باز شده و افتاده بود
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
جدا شدن فانوسقه از آن جهت بود که بند حمایل نداشتم. آن شب می خواستم در مواجهه با میدان مین و برای تحرک بیشتر، فانوسقه ام سبک باشد.
فقط دو جیب خشاب و یک سرنیزه نگه داشتم. گمان کردم دیگر نیازی به بند حمایل نباشد و غروب آن را باز کردم. در نبودن آن فانوسقه ام آن قدر راحت باز شده و افتاده بود که اصلاً نفهمیدم.
از فانوسقه آن شهید خشاب را برداشتم. تا چشمم به چهره اش افتاد دیدم زنده هست و با چشمان باز به آسمان خیره شده است. از زیر کمرش خون زیادی رفته بود. نمی دانم چرا ساکت بود. از من درشت تر و چند سالی بزرگ تر بود. بدن نرم و چاقی داشت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: برگشتم می برمت عقب.
طرف راستش نشسته بودم و با دست راستش سرم را به سینه اش چسباند. با صدای گرم و صمیمی گفت: نگران من نباش. توکل بخدا برو جلو. اون جلو نیرو کَمِه "
آن نقطه تیربار و خطری دورمان نبود و فاصله خاکریز های دو طرفمان از هم بیشتر شده بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
شکل خاکریزهای دوجداره تغییر کرده و سمت راست فاصله خاکریز مانند سر پیچ بیشتر بود. کمی جلوتر سمت چپ در قسمتی خاکریز قطع شده بود. درست در قسمت باز دو جنازه روی زمین افتاده بود. تیرباری از سمت چپ آن قسمت را به شدت زیر رگبار گرفته بود. تیرها رسام نبود ولی از شدت برخوردشان به زمین گرد و خاک می شد. گمانم آن دو شهید هم با همان تیربار از پهلوی چپ هدف قرار گرفته بودند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
تعداد شهدا به قدری زیاد بود که به راحتی می توانستم مسیر حرکت و عبور بچه ها را طی کنم.
وسط نونی یعنی محل تجمع و سنگرهای دشمن که رسیدم شرایطی پیش آمد که تیر خلاصی زدن وحشیانه عراقی ها به سر بچه ها را دیدم در حالی که واقعاً تیر بسرشان هیچ دلیلی نداشت و خود مرده و یا درحال مرگ بودند.
نبودنم در جمع شهدای وسط نونی بخاطر تاخیر و بودن در کنار حمید رضایی بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
بعثی ها با جثه های درشت و سبیل های پرپشت و با اورکت های پلنگی بلند که وقتی دولا بودند تا پشت زانوانشان بود، لابلای بچه های زیر پا افتاده اینطرف و آنطرف می رفتند و از فاصله چند وجبی به سر بچه ها شلیک می کردند. با هر شلیک آتشی مثل جرقه از سر شعله پوش سلاحشان بیرون می پاشید.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
با هدف قراردادن چند نفرشان توانستم پشت خاکریزی پناه گیرم. آن پشت چند مجروح دور پیکر تیر خورده مسئول گروهانشان خلج جمع بودند. حدود شش نفر که همگی تیر خورده و مجروح بودند. به انتظار امدادگر گِرد بلانکارد خلج جمع شده بودند. اوضاع خلج که بعداً شهید شد از همه وخیم تر و چند تیر ناجور خورده بود. دمر روی بلانکارد درد می کشید و تیری آرنج دست چپش را خورد کرده بود. در آن محدوده هر کسی که جا می ماند بلافاصله پشت سر ما تیر خلاص می خورد. عراقی ها به پشت خاکریز نارنجک صوتی پرتاب کردند. چند بار از خلج پرسیدم عراقی ها همه را می کشند. می توانی راه را نشان دهی تا وسط عراقی ها نرویم. در هر پرسش و تاکیدم خلج سر و سینه اش را با درد فراوان بلند می کرد و می گفت راه را بلدم و از آن طرف بروید. تردید داشتم درست راهنمایی کند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
🌱 ماجرای وکیل رزمندهای که شهید مدافع حرم شد
🍃خوشا آنان که مردانه مردهاند و تو ای عزیز میدانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند.
🍃🌹معرفی #شهید_محمدرضا_یعقوبی
💠 ارائه : بزرگوار خادم الشهدا یازینب(س)
📆 چهارشنبه ۱۴۰۲.۰۹.۱۵
⏰ ساعت ۲۱:۰۰
گروه جامانده از شهدا👇🌹
eitaa.com/joinchat/2098397195Ce44ef032f0
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
ماجرای وکیل رزمندهای که شهید مدافع حرم شد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
بعد از جنگ وارد دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق ادامه تحصیل داد و توانست وکیل پایه یکم دادگستری شود. با اینکه بازنشسته شده بود اما زمانی که جنگ در سوریه شروع شد، با اصرار فراوان از سردار حق بین خواست که او را اعزام کند و همین اولین اعزام، آخرین اعزامش شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
انسان اگر بتواند خود را در خدا فانی سازد، نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بینهایت. بعد از واقعه عاشورا، زینب(س) قافله سالار بود، او در عین اسارت ظاهری، آزادگی را در عالم تثبیت کرد تا خون حیات در رگهای تاریخ بشریت، جاری بماند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
آنچه امروز برای ما مژده نزدیک شدن امر فرج است، رفتار دلاور مردانی به نام مدافعان حرم است که با بصیرت خود توانستند با سربلندی، پرچم اسلام را در مقابل ظلم بالا ببرند. شهید محمدرضا یعقوبی، یکی از همان دلاورانی است که پرچم اسلام را از شمال کشور، از سرزمین میرزا کوچک خان جنگلی بلند کرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
واحد اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
پسر پولداری که جبهه را به خارج از کشور ترجیح داد
او که در سال ۱۳۴۲ در لنگرود به دنیا آمد، با اینکه از خانوادهای متمول بود اما هرگز درگیر مادیات دنیا نشد. برادر و خواهرانش با رؤیای زندگی بهتر به خارج از کشور مهاجرت کردند اما محمدرضا در پی هدفی والاتر بود. راست میگویند انسان به هرچه دل ببندد، رنگ و بوی همان را میگیرد. عشق به امام راحل(ره)، اسلام و انقلاب باعث شد تا محمدرضا پشت پا بزند به همه این مواهب مالی و دنیایی.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
حتی برای ازدواج نیز باوجود میل خانواده که سطح مالی خانواده دختر برایشان بسیار اهمیت داشت، تصمیم گرفت با دختری که از لحاظ اندیشه و هدف با او هم عقیده بود، ازدواج کند، آن هم در عین سادگی.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
محمدرضا میخواست عمرش را با گنجینهای پُر بهاتر معامله کند. روح خداجوی او به دنبال سعادت اخروی بود. وقتی آتش انقلاب زبانه کشید. معیار محمدرضا یعقوبی هم انقلابی شد. هوشیاری و زمانشناسی او بود که راهی جبهههای جنگش کرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
شهید یعقوبی در کنار شهید املاکی
همرزمی با سردار گیلانی
رضا فخاری، یکی از دوستان و همرزمان شهید یعقوبی تعریف میکند: «از سال ۶۲ در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ کربلا با محمدرضا آشنا شدم. محمدرضا از نیروهای خیلی قوی و زیرک واحد بود و معمولاََ شناساییهای سخت را او انجام میداد، با اینکه جسم نحیفی داشت اما بسیار زرنگ و شجاع بود. حضورش عملیاتهای والفجر۶ و بدر، عملیات قدس، عملیات رمضان، والفجر هشت و حضورش در عملیات والفجر ۱۰ که دوشادوش سردار شهید حسین املاکی بود، بیانگر قدرت شخصیت و تلاش برای رسیدن به هدفش بود. انگار خستگی برایش معنا نداشت.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
پس از اینکه سپاه قدس گیلان تشکیل شد، محمدرضا به همراه دوست صمیمی خود، سردار شهید املاکی، از لشکر ۲۵ کربلا به رزمندگان هم استانی خود پیوست.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
دلیری، بیباکی، زیرکی و مهارت نظامی و اطلاعاتی او موجب شد تا سردار املاکی، محمدرضا یعقوبی را برای لشکر ۱۶ قدس به عنوان فرمانده تیپ معرفی کند اما او فرماندهی را قبول نکرد و گفت: «میخواهم در کنار شما باشم، این جانشینی برایم شیرینتر است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
از جنگ تا دانشگاه
باورش این بود که جوانان، مهمترین اقشار سرمایه جامعه محسوب میشوند و بدنه امید فردای کشور هستند که با برنامههای علمی و تربیتی، برای تحقق آرمانهای انقلاب؛ اقتدار و اعتلای ایران اسلامی باید ملزم به تلاشهای مستمر باشند. به همین منظور با جدیت درسش را پیگیری کرد تا اینکه بعد از جنگ وارد دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق ادامه تحصیل داد و توانست وکیل پایه یکم دادگستری شود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
رشادتهای جوانانی مثل محمدرضا یعقوبی باعث شد تا ملت ایران با دست خالی در برابر دشمنی که از سوی ابر قدرتهای دنیا حمایت میشد، ایستادگی کند. روحیه مذهبی و انقلابی جوانانی با انگیزه که نمیتوان با مسائل مادی اندازهگیری کرد. جمهوری اسلامی ایران چنین مردانی را در خود پرورانده است. همینهایی که چه در لباس رزم و سلاح به دست و چه در جایگاههای علمی دانشگاهی در نهایت گمنامی و مظلومیت جهاد کردند و هیچگاه ادعایی نداشتند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان