*** باید در وجودت حفاری کنی تا به آب برسی
یادداشت های شهید #جوکار را ورق می زنم، در میان آنها به چند جمله تکان دهنده می خورم که نوشته «سرچشمه حرکت دشمن، جرأت اوست که باید جلوی آن را بگیرید، اراده دشمن را بگیرید، روحیه اش خُرد می شود. بنیه و تحمل و استقامت در برابر مشکلات به قوای جسمانی زیاد ربطی ندارد، مثال درختان کوهستان ... باید در وجودت حفاری کنی تا به آب برسی!..."
بارها شنیده بودم که مادران و پدران شهدا، بسیار مظلومند و امروز به این یقین رسیدم که این موضوع یک حقیقت محض است...
چقدر این روزها دلم برای شهدا تنگ شده.... روحشان با شهدای کربلا محشور باشد...
گزارش از: مهناز روزبهانی، خبرنگار ایسنا، منطقه همدان
💠گروه #به_یاد_شهدا
مخابرات در روز عقب نشینی
عزیز قائدی:
قبل از عملیات مرصاد و در عقب نشینی از جزیره مجنون من آخرین کسی بودم که با شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات سپاه ششم صحبت کردم و چون ماشین های آنها ترکش خورده بود، قرار بود که دنبال آنها بروم، به اتفاق آقای قنبری تا فاصله کمتر از یک کیلومتری قرارگاه خاتم سه (محل استقرار شهیدان مهدی نریمی و علی هاشمی در لحظات آخر) پیش رفتیم که بالگرد های عراقی را که در حال بمباران و فرود در قرارگاه بودند را دیدیم و بعد از آن دیگر هیچ ارتباطی با قرارگاه برقرار نشد، هرچند کابل های تلفن آنها از سایت بلال برقرار بود.
اتفاقاً در سایت شهید معیدی نیز جزء آخرین نفراتی بودم که عقب آمدم. سایت در کیلومتر چهل اهواز - خرمشهر بود و یکی از مهمترین و پر تجهیزات ترین سایت های مخابراتی سپاه در جنوب، از حیث حجم تجهیزات و امکانات محسوب می شد.
👇👇👇
💠گروه #به_یاد_شهدا
سلام، صبح شما بخیر
امروز چهارم تیرماه، سالگرد شهادت سردار هور، حاج علی هاشمی و حمله سنگین عراق به جزایر مجنون است. حملهای که با همه سلاح های مجاز و غیر مجاز شیمیایی صورت گرفت و داستان های ناگفته بسیاری در دل نیزارهای مخوف هور به جا گذاشته است.
از مقاومت یک دسته بسیجی از خندق، آن هم در برابر یک تیپ دشمن گرفته تا جای جای اسکله ها و آبراه ها و سایت ها و پدهای ارتباطی.
ان شاالله بتوانیم با ارسال چند خاطره، یاد شهدای مقاومت و روزهای پایانی جنگ را زنده کنیم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
با توجه به اطلاعات بدست آمده از روز قبل نشانه هائی از حرکت ارتش عراق از سمت خرمشهر به طرف اهواز وجود داشت لذا از شب قبل به اتفاق برادران محمد شجاع سیاهی، قاسم سعیدی، قاسم سواریان و یکی از برادران تخریب چی به طرف سایت فوق حرکت کردیم تا در صورتی که عراقی ها قصد تصرف آنجا را داشته باشند تجهیزات ارتباطی آن را تخلیه و یا تخریب کنیم. یک تیم از برادران نصب رادیو ماکس نیز در محل حضور یافتند. آن روز عراقی ها روی جاده به جلو می آمدند و ما نیز در صورت لزوم باید بنا به دستور ارتباط را قطع می کردیم به ما گفته شده بود آماده باشید. برادران نصاب تمامی دستگاه های مازاد را خارج نمودند و به منظور سرعت عمل پیچ های ارتباطی دستگاه های روشن و در حال کار را از سایت کاملا باز نموده بودند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
تا قبل از اینکه عراقی ها به پادگان حمید در کمتر از یک کیلومتری سایت برسند هر چه با مسئولین مخابرات قرارگاه کربلا و خاتم تماس می گرفتیم اجازه قطع ارتباط را نمی دادند و زمانی اجازه قطع ارتباط صادر شد که دشمن به پادگان حمید رسید و تیر مستقیم تانک به یکی از پایه های دکل خود ایستای سایت خورد که و با قطع سریع کابل های برق و آنتن، دستگاهها را از محل خارج نموده و تقریباً ما آخرین نفراتی بودیم که عقب آمدیم و دو روز بعد که رفتیم دیدیم قفل درب سایت شهید معیدی با شلیک تیر باز شده و داخل سایت هم رفته بودند و باطری و شارژر و بقیه لوازم داخل سایت و حتی تانکر آب و گازوئیل در محیط بیرونی سایت را به گلوله بسته بودند که با حضور مجدد رزمندگان اسلام در روز بعد تا مرزهای بین المللی عقب نشستند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
🔻 شب دوم عملیات؛
ما می بایستی خودمون رو با خودروی جیپ ،به منطقه ای در انتهای اروند رود میرساندیم...
تا شبانه بوسیله هاورکراف ما رو به فاو ،
انتقال دهند..
سر شب راه افتادیم...
از نخلستان های آبادان در دل تاریکی شب و با چراغ های خاموشِ جیپ حرکت کردیم..
توی تاریکی مطلق، بین راه
ماشین خراب شد 😱
همه معادلات ما بهم خورد...
از رفتن و رسیدن به سر قرار ناامید شده بودیم
به یکباره خسروان ادعایی کرد😳
گفت نگران نباشید ...☝️
من الان ماشین رو تعمیر میکنم...😏
ناگفته نماند که اهل امور فنی بود ...
جعبه آچار را برداشت و یه راست رفت زیر ماشین...
کاملا حرفه ای و سریع دیفرانسیل ماشین رو باز کرد و تعمیر و دوباره سرجاش گذاشت...
یه مرتبه گفت:
ماشین تعمیر شد..
حرکت کنیم.😊
ما هم متعجب و متحیر از کاری که کرده بود.😳
راه افتادیم و
به موقع هم تونستیم سر قرار برسیم...
صبح در فاو بودیم ....
و به لطف خسروان 😊 در عملیات هم شرکت کردیم...
نزدیکی های ظهر بود که خسروان و کنگری رو دیدم که گوشه ای ایستاده و طبق معمول مشغول صحبت و بگومگو بودند...
از بیژن اصرار....
از خسروان امتناع.....
وقتی قضیه رو جویا شدم...🤔
بنظرتون چه میگفتند...... !!!؟؟؟
بیژن به خسروان اصرار میکرد که تو رو جون هر کی دوست داری بیا و قبول کن که
همه ی ثواب های نماز شب هایم برای تو....
وثواب تعمیر ماشین..
در دل تاریکی شب..
و جا نماندن ما از عملیات برای من......😶😶
و خسروان زیر بار نمیرفت که نمیرفت 😂
میگفت:
ثواب نماز شب های تو رو چیکارش کنم آخه
یه چیزی بگو که بدرد دنیایم بخوره😂
ببینید من در جنگ با کی ها سر میکردم🤔
💠گروه #به_یاد_شهدا
👆👆👆
مصطفی از سال 1356 فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. در این دوره تلاش جدی داشت که هر طور امکان دارد، اعلامیه های امام را به دست مردم برساند.
مصطفی در 24 سالگی، با خانم طیبه حاجی زاده ازدواج کرد و مدت زندگی مشترک آنها 10 سال بود. حاصل این زندگی مشترک سه فرزند به نام های: مجتبی، ملیحه و فاطمه می باشند. خیلی فداکار بود و دوست داشت مشکلات دیگران را حل کند و همه را به صبر و استقامت دعوت می کرد. با خانواده رفتار ملایم و خوبی داشت و در کارهای خانه به همسرش کمک می کرد. همرزمش می گوید: مصطفی همیشه می گفت: اگر مشکلی برایتان پیش آمد ابتدا آن را با همسرتان مطرح کنید و با آنها مشورت کنید.
در اوایل جنگ، جزء اولین کسانی بود که به استخدام سپاه در آمد و از مشهد به جبهه اعزام شد. با شروع جنگ، او یک سال چریک مصطفی چمران بود و می گفت: یک سال سلاح نداشتیم و با چوب دستی می جنگیدیم. مصطفی در این مقطع، در بیسیج مسجد 72 تن نیز فعالیت می کرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
🔻 اسمش خسروان بود...
راننده ی من در روزهای جنگ 😊
بارها بهش گفته بودم ..اگه خبر شهادت یا زخمی شدنت رو بشنوم ؛حسابی برات میخندم 😊
تا اینکه در عملیات کربلای پنج زخمی شد و اتفاقا خودم رفتم بالای سرش...
و به قولم عمل کردم و با خنده احوالش رو پرسیدم ...😊
کارمند شرکت نفت بود....
سابقه اش در جنگ بیشتر از من بود..
البته حضورش فقط در عملیات ها بود...
و با تموم شدن عملیات خسروان هم غیبش میزد..
از هر حربه ای برای گرفتن پایان ماموریت استفاده میکرد...
بعد از عملیات بدر که مانع از رفتن اش شدم از یه حربه عجیب استفاده کرد..که بماند....😉
من هم ناچارا برای حفظ آبرو بهش پایانی دادم..📩
تا اینکه قبل از عملیات والفجر هشت. دوباره برگشت...
آدم عجیبی بود..
به قول امروزی ها اُپِن ...😊
و به قول دیروزی ها کمی دریده ...😊
فرستادمش سنگر بیژن کنگری ...
فردی که نماز شبش نمیگذشت و تمام مستحباتش بجا بود...
هنوز مدتی از همسنگری شون نگذشته بود که
یه شب دیدم بیژن کنگری با داد و فریاد وارد سنگرِ فرماندهی شد و ابراز نارضایتی شدید از معاشرت و همسنگری با خسروان گله ها کرد...!!!😊
کنگری میگفت: قطعا اگر ما در جنگ عدم فتح داریم... یه علتش خسروان است....😠
خلاصه قانع اش کردم که مدارا کند.
طبیعی بود ...
بیژن اهل تهجد بود ..
شبا که برای نماز بیدار میشد..
خسروان داد می زده ..
برادر ما میخواهیم بخوابیم 🤒
اگر ریا کاری نیست برو بیرون نماز بخوان
مثل مولا علی....
اگر نه در سنگر مزاحم خواب ما نشو. ..😴
خلاصه گذشت تا عملیات والفجر هشت شد...
👇👇👇
💠گروه #به_یاد_شهدا
خدایا! عاشقم کن
زندگینامه: امیر حاج امینی (۱۳۴۰ - ۱۳۶۵)
امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ در سال ۱۳۴۰ دیده به جهان گشود
شهید امینی در سال ۱۳۶۵در کربلای شلمچه به شهادت رسیدعکس لحظه شهادت این شهید حس معنوی خاصی را به بیننده القاء...
امشب ساعت 22
گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
💠گروه #به_یاد_شهدا