eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از این داستان ایشون به مغازه سبزی فروشی رفتند مدتی در مغازه مشغول بودند که فهمیدم خیلی ناراحت هستند پرسیدم چی شده گفت صاحب مغازه سبزی هارو داخل اب گل می زاره تا وزن سبزی بیشتر بشه بعد از فردای روزی که فهمیدند دیگر به اون مغازه نرفتند و یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی امدند خونه و گفتند دیگر ناراحت نباش پول هایم دیگر حلال است و شبه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد دیگر ایشون روزها سپاه بودند و شب ها بنایی می کردند.  ایشون از سپاه حقوقی دریافت نمی کردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه می دانستند. 💠گروه
ایشون در زمان رژیم شاهنشاهی از مبارزان فعال بودند تمام زندگی مان وقف این راه شده بود. دور تا دور خانه مان پر بود از پوستر و اعلامیه و نوار و رساله امام بود شب ها وقتی به منزل می امدند طولی نمی کشید که برایمان مهمان می امد مهمان هایمان معلوم بود هر شب مبارزان می امدند با شهید برونسی صحبت می کردند خیلی سختی کشیدیم ولی به توصیه پدرم که خودش نیز روحانی بود عمل کردم که فرمود: هیچ چیز در رابطه با ناراحتی و سختی نگو و از شوهرت گله نکن اون راه را پیدا کرده و فهمیده ما هنوز نفهمیدیم وگرنه ماهم تمام زندگیمان را فدا می کردیم از آن روز دیگر از وضع مان ناراحت نبود. 💠گروه
ایشون روی خیلی چیزها تاکید داشتند روی نماز اول وقت ، روی عهد و قول ، حلال و حرام ، احکام شرع ، ولی همیشه می گفت رهبر را تنها نگذارید و پشتیبان رهبر باشید مواظب باشید خون این شهدا پایمال نشود این شهدایی که پرپر زدند فردای قیامت جلوی مارو می گیرند. شهید برونسی می گفت دین را نگه دارید هیچ چیز دیگر به درد ما نمی خورد. ایشون اعتقاد عجیبی به اسلام داشتند هروقت از منطقه برمی گشتند روزه بودند. اگر روزی ما نماز اول وقت نمی خواندیم ناراحت می شدند. 💠گروه
توصیه همسر شهید برونسی به جوانان امروز الان وظیفه ما این است که از مقام معظم رهبری پیروی کنیم هرچی رهبرمان بگوید. شما جوانان باید پشت سر رهبر باشید و ببینید رهبرمان چه می گوید. 💠گروه
زندگی سختی‌های زیادی دارد، آن زمان هم بیشتر و سخت تر بود. من وقتی که می‌دیدم همسرم در صراط مستقیم می‌رود، تحمل می‌کردم. راهی که همسرم می‌رفت برای اسلام وقرآن بود. ایشان اهل دنیا و زرق و برق دنیا نبود. در زیرزمین زندگی می‌کردیم. از وسط یک پرده میزد با دوستان طلبه‌اش آنها آن طرف بودند و من هم این طرف. اعلامیه‌ها را مطالعه و با دوستانش پخش می‌کردند. 💠گروه
آقای خامنه‌ای اعلامیه را می‌آوردند در منزل. می‌نشست و می‌خواند و گریه می‌کرد و می‌گفت اگر بدانی چه کسی آمده بود در خانه‌مان، آقای خامنه‌ای. در مدت 15 سالی که ما با هم زندگی کردیم شاید پنج سال هم با هم نبودیم. همیشه در تلاش بود. پنج سال هم درس طلبگی خواند. تا نیمه‌های شب مشغول درس خواندنش بود. در محضر حضرت آقا و دیگر علما هم درس خواند. در دوران انقلاب هم زحمات زیادی کشید. بارها هم به زندان افتاد. امام خمینی که آمد پی انقلاب بود و بعد هم جبهه و جنگ. 💠گروه
حضورش در جنگ از کردستان شروع شد. اولین بار هم آنجا زخمی شد. جنگ هم که به شکل رسمی‌اش شروع شد، رفت. در عملیات‌های مختلف از ناحیه دست و پا و شکم و پشت زخمی شده بود. هر بار که می‌آمد با خودش یادگاری می‌آورد. یک جای سالم نداشت. در عملیات خیبر در حرم امام رضا (ع) نذر کردم که اگر سالم برگردد یک انگشتری می‌اندازم به ضریح آقا. آن عملیات تنها عملیاتی بود که سالم بر گشت. برایش تعریف کردم که علت سالم آمدن این بارش برای چیست؟ خندید وگفت:«آن انگشتر را اگر نذر بچه‌های جبهه می‌کردی بهتر بود بچه‌ها بیشتر نیاز دارند. جبهه واجب تر است.» در عملیات بعدی بد جور مجروح شد. یک روز دختر آقای طالقانی زنگ زدند که حاج خانم انگار نذری داشتید. انگشتررا بیندازید ضریح آقا امام رضا (ع). وقتی به خانه آمد از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده. گفت:«در بیمارستان که بودم در عالم خواب وبیدار پنج نفر را دیدم كه با چهره‌های نورانی، به پاهایم که چند ترکش خورده بود دست کشیدند، یک نفرشان که پایین تخت ایستاده بود دستش را بالا برد که انگشتر در چه حال است ؟! برای همین از شما خواستم که خیلی سریع انگشتر را داخل حرم بیندازید.» 💠گروه
شب قبل از رفتنش به عملیات بدر با بچه‌ها رفت حرم. خانه فامیل‌ها هم سر زده بود و خداحافظی كرده بود. رفتارش خیلی فرق کرده بود. به من هم گفت:«اول شهادت، دوم شهادت، سوم شهادت و چهارم مجروحیت. اصلاً منتظر اسارتم نباشید پیکرم هم برنمی‌گردد.» من ناراحت شدم مثل همیشه سه بار از زیر قرآن رد شد. اجازه نداد بچه هارا بیدار کنم اما خودشان آرام آرام متوجه شدند و بیدار شدند. گریه کردم، گفت الان گریه هایتان ارزش دارد، او که همیشه می‌گفت پشت سر مسافر گریه نکنید. عملیات که انجام شد شب قبلش سیدی را در خواب دیدم که برای خواندن روضه به خانه مان آمده بود. از خواب بیدار شدم. حس وحال عجیبی داشتم، می‌دانستم عبدالحسین شهید شده است. بچه هارا بردم حمام وقتی آمدم مادرم را دیدم که در خانه نشسته و بچه‌ها را نگاه می‌کند. 💠گروه
شهید به نماز و قرآن بسیار اهمیت می‌دادند. آن زمان یادم هست هفت سال داشتم. ما را تشویق می‌کرد به نماز. وقتی كه نماز را یاد می‌گرفتیم پاداش می‌داد. مرتبه آخری که خواستند بروند بچه‌ها را جمع کردند که خداحافظی کنند. به من هم گفت:«من با تو قرآن کار کردم بروم برگردم، اگر نماز وقرآن را خوب یاد گرفته باشی، پیش من یك هدیه داری»، گفتم:«شما زود برگرد چشم»، من هم تلاش کردم قرآن و نماز را خوب یاد بگیرم، اما این آخرین دیدارما بود. پدر بینش سیاسی قوی‌ای داشتند، زمان ریاست جمهوری بنی صدر به ما یاد می‌دادند که بچه‌ها بروید تو کوچه و مرگ بر بنی صدر بگویید. ما هم می‌رفتیم. زمان‌هایی که خانه بودند بسیار با ما بازی و سرگرم‌مان می‌کردند. برخورد پدر بسیار خوب بود، بسیار هم مهربان بودند. هر وقت خطا می‌کردیم می‌گفت که اشکال ندارد، وقتی نمره کمی می‌گرفتیم، می‌گفت: «ان‌شاء‌الله بهتر می‌شوید.» در مدت حیات پدر از او پرخاشگری ندیدیم. تبعیضی هم بین بچه‌ها قائل نمی‌شد. 💠گروه
تهران که بودیم برای مراسم، همه بچه‌ها هم که بودند. رفتیم و آزمایش دادیم. امید داشتیم که پیکر پدر است. ساعت 11 - 10 شب بود که خبر دادند پیکر شهید متعلق به پدرم است، یعنی دکتر تولایی به سردار باقرزاده نامه زده بودند که پیکر متعلق به ایشان است. پدرم گفته بودند که: «من آرزو می‌کنم، امیدوارم جنازه‌ام چون مادرم گمنام باشد.» همینطور هم شد. 27سال پیکر پدرم گمنام ماند. پیکر پدر شور وحال عجیبی با خود آورده بود، برای مدد به حضرت آقا، آمده بود برای وحدت. من قبل از اینکه پیکر پدرمان پیدا شود، زمانی که سر مزار پدر می‌رفتم حالت مأیوسانه داشتم به بهشت رضا که می‌رفتم سر مزار پدردرد دل می‌کردم، از وقتی که پیکر شهید بازگشته با امید و بسیار محکم می‌روم سر مزارش. احساس عجیبی داشتم دلگرم‌تر شده‌ام وقتی با پدر درد دل می‌کنم می‌دانم دیگر تکه گمشده مان رسید. قبل تر وقتی با راهیان نور به مناطق عملیاتی می‌رفتم مانند دیوانه‌ها بودم. ...هدیه خانم زهرا (س) بود که به ما رسید و در ایام فاطمیه تشییع شد. این پیامی بود که مردم بدانند باید به شهدا اعتقاد داشته باشند. 💠گروه
تشییع پیکر شهید در مشهد مقدس
تشییع پیکر شهید در مشهد مقدس
بسم رب الشهدا و الصدیقین درود همه شهدا و درود همه خانواده شهدا و درود همه انسانهای محروم در سرتاسر عالم به رهبر انقلاب این امام عزیزمان این فرزند فاطمه سلام‌الله علیها و این امام نائب بر حق امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف و این یادگار رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و این یادگار همه انبیا واین عزیزی که همه ما را از بدبختی و بی‌چارگی نجات داد و به راه راست هدایت کرد و درود همه انسان‌ها و درود همه ملائکه‌های مقرب خدا بر این چنین رهبری و این چنین معلمی و نائب برحق امام زمان یعنی حضرت امام خمینی. وصیتی است که به خانواده عزیزم و به رهروان راه حق و حقیقت و آنچه که می‌گویم از صمیم قلب و با چشم باز این راه را پیموده‌ام و ثابت قدم مانده‌ام و امیدوارم که این قدم‌هایی که در راه خدا برداشته‌ام خدا آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات بدهد.  فرزندانم خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید ولی فرزندان من، باید به اینهایی که می‌گویم شما خوب عمل کنید این تکلیفی است برعهده شما.  نگویید آنان را که کشته می‌شوند در راه خدا مردگانند بلکه زنده‌اند ایشان، ولی شما در نمی‌یابید… و هر آینه فرزندانم خدا شما را به این آیات قرآن آزمایش می‌کند حواستان جمع باشد، خیلی خوب جمع باشد و همیشه آیات قرآ» را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.   (همسرم) از وقتی من با این فرزند فاطمه سلام‌الله علیها نائب بر حق امام زمان آشنا شدم و بخصوص از وقتی که با شاگرد ایشان آقای [آیت‌الله] خامنه‌ای عزیز آشنا شدم هدف من عوض شد.  … اینها هستند که استقامت کردند در راه خدا، ‌و ثابت کردند که د ین خدا را باید یاری کرد و به آنها، ملائکه‌های آسمان و ملائکه‌های مقرب خدا و فرشتگان خدا نازل شده.  آنها را بشارت داند، به کجا بشارت دادند؟ به همانجایی که انبیا خدا یعنی به بهشت بشارت دادند. این بشارتی است که از طرف خدا مأموریت پیدا می‌کند به وسیله فرشتگان که به این شهیدان راه خدا موقعی که از مرکبشان می‌افتند و در راه خدا شهید می‌شوند، می گویند دیگر از گذشته خود هیچ حزن و اندوهی نداشته باشید. شما را به همان بهشت انبیاء وعده می‌دهیم.  پس فرزندانم، تلاش بکنید این فرزندان اسلام ای همه انسان‌ها تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید. اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید. به هیچ بن‌بست و گمراهی برنخواهید خورد.  حق را دریابید و پیش بروید این قرآن است. این پیام خدا است. و این رسالت خداست و این رسالت همه انبیا خداست باید هجرت کنیم.  رسول هدا می‌فرماید: این زندگی دنیا به منزله این است که انسان انگشت خودش را به آب دریا بیندازد و بالا بکشد چقدر از آب دریا برداشته‌اید؟ شما آیا به این رسیده‌ای که چقدر از آب دریا برداشته‌ای؟ باید شما خوب توجه کنید دنیا به منزله آخرت این جور است.  … انسان باید بفهمد که عالم آخرت چقدر بزرگ است و نعمت‌هایی که در آنجا برای رهروان راه انبیا هست و به حرف و به زبان و به گفته،‌ هیچ‌کسی نمی‌تواند توصیف آن‌ها را بکند. این چند روزه دنیا، قابل آن نیست که شما به گمراهی بروید و به این طرف و آن طرف بزنید.  فرزندانم شما را به نماز و شما را به اقامه نماز سفارش می‌کنم همان سفارشی که لقمان به فرزندش کرد که نماز را به پا دارید امر به معروف و نهی از منکر کنید.  فرزندان عزیزم، از قرآن مدد بجویید و از قرآن سرمشق بگیرید تا به گمراهی کشیده نشوید، این هدف قرآن است و این هدف همه انبیاء خداست. من که این آیات را برای شما می‌خوانم از صمیم قلب می‌خوانم. چند شب دیگر به طرف دشمن روانه می‌شوم و اگر برنگشتم امیدوارم که شما به قرآن بپیوندید و به این وصیت‌هایی که مرن کردم عمل کنید و من هنوز هم صحبت دارم. باید به شما تذکر بدهم. ای فرزندانم، باز شما را به قرآن توصیه می‌کنم، هیچ راهی بهتر از راه قرآن نیست. 💠گروه
شادی روح شهدای گلگون کفن؛ به خصوص فاتحه و صلواتی ختم کنیم🌹🍃
کتاب خاک های نرم کوشک نوشته ی سعید عاکف رو پیشنهاد میکنم بخونید مفصل در مورد شهید نوشته شده. و تا اونجایی که می دونم رهبر هم خوندن. 💠گروه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شناسنامه_ای_به_رنگ_آب گم مےشوم میان دلتنگـے هایم... و محو نگاهتـــ کہ مشتاقانہ #پرواز را بہ انتظار نشسته اے... #شهید_عزت_الله_حسنی
در این آفرینش بزرگ ؛ " شهیــد " ، تنهـا موجودی‌ست ڪه میلاد دارد امّا مرگ ندارد . . . #شهید_عزت_الله_حسنی
بهـار ڪردند زمستانـی را که دشمـن برای اسلام خواب دیـده بـود .... #مردان_بی_ادعا #دفاع_مقدس #شهید_عزت_الله_حسنی #عکس_به_یاد_ماندنی
پرده خوانی از جنس خاک و خون 🌹 اردیبهشت بود و حکایتی نو نوشته می‌شد. حرف‌هایی به رنگ آب، از جنس سکوت، به وسعت آسمان و به زیبایی صبر. اکبر میان سایه‌های بلند کوهستان کلاته‌رودبار، خمار نسیم اردیبهشتی دیارش بود و زهرا خانم که کودکش را میان عطر گل‌های بهاری می‌غلتاند و هزار ذکر زیر لب زمزمه می‌کرد. 🌹 عزت‌الله در سال 31 میان روزهای پر معمای روزگار حکایتش را آغاز کرد. در زادگاهش درس خواند و رسم زندگی و عاشقی را از اهل باصفای دیارش آموخت. سیکل گرفت. نوجوانی‌‌اش را پشت سر می‌گذاشت که خرقه مردانگی بر تن نمود و شریک زندگی‌اش را انتخاب کرد.
🌹 در ابتدای جنگ از اولین مردان نبرد بود برای دفاع از میهن و اعتقاداتش. تن به جاده‌های ایمانش سپرد و رهسپار سرزمین‌های مبارزه و عشق و شوریدگی شد. 🌹 عزت‌الله عزیز پدری که مناجاتش پله پله او را تا خلوت خدا رسانده بود. در همپایی با فرشتگان در بهار رقابیه در جولانگاه حق و باطل به میدان رفت و مهیای دیدار شد.
🌹 دوستان سفر کرده‌اش را هر روز نظاره می‌کرد و دعای کوچ در گوش جانشان نجوا و خود مسافر زخمی راه شهادت گشت. سر و پا و دست پیشکش مقدم جانان نمود. 🌹 از آن پس عزت‌الله مسافر عزیز خدایش بود و حکایتش را تنها به خون جگر می‌توان نوشت و او چون لعلی در خردادماه 81 مشتاقانه به خیل دوستان عاشق و شهیدش پیوست. پدر صبور و عاشقی که فرزندانش میان اشک و لبخندهایش عشق و ایمان و بندگی آموختند. 🌻 گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولی به خون جگر شود (حافظ) 🌻
میان سایه های بلند دنیا ، بی بهانه دلم میدود. بی بهانه می خواند. بی بهانه می بارد. ای بهانه شعر ها و واژ ه های بی انتها سایه سار لحظه های بی تکرارم باش..... رفیق مهربان.... #همراه_با_شهید #عزت_الله_حسنی
#نماز_در_جبهه #عکس_به_یاد_ماندنی #شهید_عزت_الله_حسنی
🌷رفیق لحظه های لبخند و خاطره ! برای رسیدن بگو کدام راه میانبر دنیا تو را رساند به خانه دوست!!!🌷 💠گروه
رفتید . . . و امروز عطرتان را در شلمچه و هویزه و فکه جستجو می ڪنیم ... 💠گروه
زندگی ، وزن نگاهـی‌ست ڪہ در خاطرہ هـا می ماند ای شهـید التماس نگاہ . . . 💠گروه
شادی ارواح طیبه همه شهدا دفاع مقدس و شهدا مدافع حرم و شهید عزت الله حسنی صلوات 💠گروه