سه سال بعد از هجرت به ایران خواهر و برادر شهيد عذاری نیز به ایران هجرت می کنند در این هنگام حزب جنایتکار بعث مادر او را دستگیر کرده و آن علویه مظلومه در زندانهای بعث عراق به شهادت می رسد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
شهید عذاری همزمان با هجرتش به ایران فعالیتهای خود را آغاز کرد :
درآغاز از طرف بنیادشهید مسؤليت رسیدگی به خانواده شهدای عراقی را به عهده گرفت
ایشان از اعضای مجلس اعلای عراق در ایران بود و در کنار شهید حکیم حدود بیست سال به فعالیتهایش در این مجلس ادامه داد
در آغاز جنگ هشت ساله دفاع مقدس وارد جبهه های حق علیه باطل شد وسالها در کنار رزمندگان اسلام تفنگ بر دوش گرفته و به جهاد وتبلیغ می پرداخت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
بعد از جنگ به کردستان عراق رفته ودر کنار نیروهای مجاهد عراقی به جهاد وتبلیغ ادامه داد
در همان زمانها گاهی به سوریه ولبنان می رفت و بامردم مظلوم آنجا اظهار همدردی می نمود ودر میان آنها به نشرمعارف اسلام می پرداخت
بخش زیادی از عمر خود را در سفر به منظور جهاد وتبلیغ گذراند وخيلی اوقات از خانواده اش دور بود
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
سالها از طرف سازمان حج و زیارت به عنوان روحانی کاروان حجاج عراقی مقیم ایران به حرم امن الهی مشرف می شد و از خدا در بهترین مکانها وزمانها طلب شهادت می کرد
هرگاه به زیارت آقا ثامن الحجج مشرف می شد در مدت حضورش به درخواست برخی ازمسئولین حرم شریف که از دوستانش بودند سخنرانی و امامت جماعت رواق دار الرحمة را به عهده می گرفت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
به مسلمانان غیر ایرانی مقیم ایران مثل سیاه پوستان آفریقایی وپاکستانی ها و هندیها وافغانی ها توجه وعطوفت خاصی داشت وبسیارغریب نواز بود بسیاری ازطلبه های پاکستانی وآفریقایی ایشان را می شناختند ودوستش داشتند یک بار یک خانواده از آنها را که در ایران جایی نداشتند برای مدت حدود یک سال در خانه محقرخود ميهمان كرد بعد از آن نیز بارها خانواده های بی جا ومکان را به خانه می آورد و ماه ها وگاه یکی دوسال میهمان خود می نمود وهمسرش نیزدر این امراو را یاری كرده وهیچگاه تنهایش نگذاشت
بعد از سقوط صدام به نجف اشرف بازگشت و برای تبلیغ به همان منطقه ای که قبل از انقلاب برای تبلیغ می رفت یعنی شهرخُرنابات دیاله رفت ومورد استقبال عظیم مردم قرار گرفت ودر آنجا گاه به عنوان امام جمعه موقت خطبه های غرایی که معمولا مزین به خطبه های سید الشهدا بود ایراد می نمود
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
در سالهای اخیر باوجود اینکه در آستانه هفتاد سالگی بود و از بیماری پرستات رنج می برد اما در عین حال روحیه جوانان را داشت ودرخطوط مقدم جبهه عراق علیه داعش به میان رزمندگان می رفت وبه آنها روحیه می داد دربرخی از دانشگاه های عراق با دانشجویان ارتباط گرم وصمیمیی بر قرار کرده وسخنرانیهای خوبی را در جمع دانشجویان واساتید ایراد می نمود
در سال 1391شمسی در نجف اشرف در حالی که درمنزل یکی از اقوام بود باهجوم دونفر ناشناس به آنجا مورد سوء قصد و اصابت گلوله در ناحیه زیر قلب وقفسه سینه قرار گرفت . به غیر از برخی گمانه زنی ها هیچگاه مشخص نشد که این تروریستها از طرف چه گروه و باندی بودند . اما به لطف خدا آنها در ترور ایشان ناکام ماندند . آنها قبل از شلیک گلوله ايشان را اول مورد ضرب و شتم قراردادند ایشان در اثر این ترور مدتی در بستر بود و از اینکه آنها به کدامین جرم وگناه تنها ومظلومانه او را زدند غربت ارباب بی کفن خود را به یاد می آورد و جملات مولا را زمزمه می کرد وگاه اشک می ریخت چرا که احساس قرب ونزدیکی بیشتری نسبت به مولایش در وجودش حاصل شده بود. خیلی خاکی و متواضعانه با مردم برخورد می کرد وخود را طلبه ساده ای می دید که وظیفه اش خدمت به اقشار مستضعف و رنجدیده جامعه می باشد ودائما مراقب بود که موقعیت اجتماعی وسوابق درخشانش موجب جدا شدن او از مردم نشود واز آنها فاصله نگیرد یک بارابراهیم جعفری که مدتی نخست وزیر دولت موقت عراق بود از طرف دولت یک ماشین ویژه شخصیتهای مملکتی برای او تدارک دیده بود اما این شهید بزرگوارآن را رد کرد ونپذیرفت بعد از سوء قصدی که به ایشان شد اطرافیان اصرار داشتند که باید از طرف دولت برای او محافظینی گماشته شود اما اوهیچگاه حاضر نشد که برای خودش چنین درخواستی کند چرا که به دلیل عشق وعلاقه فراوان اقشار مختلف مردم واحزاب سیاسی وغیره نسبت به او( به خاطر همین خصوصیات اخلاقیی که داشت ) در اکثر مناطقی که سفر می کرد گروه های مسلح مردمی از عشایر وغیره به طور داوطلبانه وخود جوش برای محافظت ازاودر معیتش بودند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
ازجوانی آرزوی شهادت داشت درهمین ماه رجب ( سال 1436 ق چند هفته قبل از شهادت ) مشرف به زیارت خانه خدا شد هزینه این سفر هم نذری بود که دیگران برای او کرده بودند داستان آن نذر از این قراراست که سید همه مقدمات زیارت خانه خدا را انجام داده بود اما چند روزمانده به حرکت کاروان ، متوجه می شود که هزینه این سفرکه قرار بود از جایی تامین شود فراهم نشده است او که بارها عنایات الهی را تجربه کرده بود ناامید نشده ومنتظرامداد الهی می شود ، تا اینکه به یک باره خانواده ای ازآشنایان عراقی سید به او تماس می گیرند وقصه ی نذرشان را به یاد او می آورند: آنها مدتها پیش دچار گرفتاری سختی می شوند و نذر می کنند که اگر مشکل حل شود سید را با هزینه خودشان به زیارت خانه خدا بفرستند حالا مشکل آنها حل شده بود و سید برای آخرین باربه زیارت خانه خدا رهسپار شد. آقای ابو فاطمه ازدوستان قدیمی وصميمي سید که در این سفر با او بود می گوید بارها در سفرهای مختلف حج وعمره با او بودم واز نزدیک شاهد بودم که در کنار کعبه از خدای خود طلب شهادت می کرد در این زیارت هم در کنار حجر اسماعیل برای من وخودش از خدا طلب شهادت کرد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
پس از بازگشت از عمره به فاصله چهار، پنج روز بسیار مشتاق سفر به عراق برای تبلیغ وزیارت وغیره شد در این سفر اول مدتی به میان رزمندگان نبرد علیه تکفیریها وداعش رفت وبه آنها روحیه می داد وبرایشان خطابه می خواند با آنها صمیمی بود رزمندگان هم به او علاقه داشتند با او عکس دسته جمعی می گرفتند . همان ايام یک باربه درخواست فرمانده ها ( حدود یک هفته قبل از شهادت) پشت دوشکا رفت و با ابهت و صلابت و با همان لباس زیبای روحانیت در حالی که آیه " وما رمیت " را تلاوت می کرد شروع به تیر اندازی کرده وبا این کار شور و هیجان فراوانی در بین جوانان ایجاد می نمود. ابهت و جذبه ونورانیتی که در چهره او بود بی شک ، رعب ودلهره فراوانی در دل دشمن ایجاد می کرد پس از آن به نجف بازگشت و سر انجام بعد از ظهر روز24ارديبهشت سال 1394شمسی مصادف با 25 رجب 1436 ( درآستانه شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام ) بعد از اينكه درمسجدی نماز جماعت ظهر وعصر را اقامه می کند ، به اتفاق یکی ازدوستانش به نام شيخ ابو علی منصوری که اورا به منزل خود دعوت کرده بود به محله ابوطالب نجف رفته ودر حالی که در خودروی ابوعلی نشسته بود از سوی یک خود رویی که ازکنارشان می گذشت وحامل دو سه نفر تروریست بود مورد اصابت چندگلوله قرار گرفته وبه درجه رفیع شهادت نائل می شود این شهید بزرگواربا توجه به آیه شریفه 195 سوره آل عمران « الذینَ هاجرُوا وأخرجوا من دیارهم وأوذو فی سبیلی وقاتلوا وقُتلوالأُکفرن عنهم سیئاتهم ولأدخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عند الله والله عنده حسن الثواب »
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
هم به مقام هجرت درراه خدا ودوری از دیاروهم به مقام جانبازی و هم در نهایت به مقام رفیع شهادت نائل گشت . از مهمترین عواملی که او را به این درجات رساند انس عجیب او با نماز بود هیچگاه نماز اول وقت ونماز شب را ترک نکرد. در سخت ترین شرایط جسمی وروحی نماز شبش ترک نشد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
گاهی با پای پیاده به کربلا می رفت و درجوانی وحتی نوجوانی هم این توفیق را یافته بود گاه پیش می آمد که جوانان به همراه ایشان در پیاده روی به کربلا از خستگی وپادرد شکوه می کردند و با سختی قدم بر می داشتند اما او با آن سنش خم به ابرو نمی آورد گاه می شد درراه پیاده روی زیارت کربلا فرصت خواب واستراحت مهیا نمی شد و نیمه های شب ما جوانان از کم خوابی و خستگی راه بی رمق همچون انسانهای بی هوش به خواب می رفتیم اما این پیر مرد بعد ازخواب مختصری طبق برنامه همیشگی یک ساعت ونیم مانده به اذان صبح برای نماز شب بلند می شد و در لحظات اذان صبح برای اینکه زوار حسین ع نماز صبحشان فوت نشود با یک خشوع و طنین زیبایی اذان می گفت تا دیگران بیدار شوند. باتوجه وبا آرامش و طمئنينه خاصی نماز می خواند وحقیقتا با خدا خاشعانه سخن میگفت
اگر مسجدمتروکه وغریبی را می یافت مدتی برای رونق گرفتن وآباد شدنش در آنجا نماز جماعت بر پا می کرد هیچگاه اجازه نمی داد در منزل او کسی خواب بماند و نمازش قضا شود می گفت : در خانه ی من اگر مسیحی ویهودی هم بیایند باید نماز بخوانند یک بار نماز عید فطر را زیر باران در صحن امام هشتم می خواند در حال نماز آنچنان خشوعی به اودست داده بود که بی اختیار با حال عجیبی گریه می کرد وبارها در نمازهای عید فطرچنین حالتی به او دست می داد گاهی درمسجد محل سکونتش ( محله صفاشهر واقع در قم ) نمازعید فطر به امامت ایشان خیلی باشکوه بر گزارمی شد و مردم بارها شاهد این حالات او بودند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
همسرش از زبان خود شهید نقل می کند که می گفت وقتی که یک پسر بچه هفت هشت ساله بودم یک روز صبح با طلوع آفتاب از خانه بیرون آمدم آنروز منظره روستایمان خیلی زیبا شده بود به آسمان وطلوع خورشید نگاه می کردم و حس عجیبی داشتم ، احساس شوق زیادی به خواندن نماز در وجودم حاصل شد اما نماز را به طور کامل بلد نبودم همان روز به سراغ یکی از بزرگان روستا رفتم ونماز را ازاو فرا گرفتم. در روستایمان مدرسه نبود وما برای رفتن به مدرسه می بایست قبل از روشن شدن هوا تا روستای بعدی مسافت زیادی را پیاده می رفتیم در راه از آب رودخانه وضو می گرفتم و نماز صبح می خواندم و به خاطر علاقه ای که به نماز پیدا کرده بودم در زمستان نیز یخ رودخانه را می شکستم ووضو می گرفتم ودرراه دو رکعت نماز صبح می خواندم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_
به اين جمله ارباب خودعشق می ورزید : " اني لا اری الموت الا السعاده والحیات مع الظالمین الا برما " آقای ابوعلي منصوری (ازدوستان سید) که لحظه شهادت کناراوبود می گفت : از چند ساعت قبل از شهادت هرساعت جملات نورانی سید الشهدا از جمله فراز فوق را زمزمه می کرد. دو نفراز خویشاوندان که شب قبل از شهادت با او بودند می گفتند سید آن شب را تا صبح بیدار بود و نماز می خواند و گاهی قدم می زد البته این برای ما )خانواده اش) تازگی نداشت چرا که بارها در زمان حیاتش شاهد بودیم که او در طول شب چندین باراز خواب بلند می شد ووضو می گرفت وبا یک خشوع خاصی به نماز شب می ایستاد. آقای ابو جعفر سوری که اهل سوریه می باشد و درسالهای اخیرازحوادث نا گوار آنجا به ایران پناه آورده بود به سید علاقه زیادی داشت واز شهادتش بسیار متاثر شده بود می گفت در یک سفری که با سید داشتم هر شب شاهد بودم که او در طول شب تا صبح چندین بار از بسترخواب بلند شده وبه رازونیاز می پرداخت وخواب شیرین را بر خود تلخ می نمود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_