شهید اکبر روندی مهاجر جنگ تحمیلی و از بچه های قصرشیرین همگام با بسیجیان اسلام آباد گردان حمزه سیدالشهداء تیپ مستقل نبی اکرم کرمانشاه را تشکیل داد و در عملیات های متعددی شرکت کردند.سرانجام او در عملیات نصر7 در مرداد1366 در ارتفاعات بلفت عراق دوستان خود را در فراق خود داغدار کرد و به لقاء حق پیوست.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
در خلوت هور
نیزارهای "هورالعظیم" در شبهای پر ستاره تابستان عالمی دیگر داشت. بچه های گردان حمزه هم آن شب ها عالمی داشتند به خصوص شهید اکبر روندی که بعضی شبها پس از سرزدن به نگهبانها دیگر تا سحر کسی او را نمیدید. شبی اتفاقاً از کارش سردرآوردم،نیمه های شب بلمی را برداشت و در دل نیزارها و در سکوت زیبای هور تا سحر مناجات میکرد.او سرانجام در یک ظهر غمگین "ارتفاعات بلفت عراق" را به حرکت جاودانه خود تماشایی نمود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
وقتی بغض شهید ترکید
من از حال شهیدان خواهم گفت.از آن اوج پرواز کبوترها، از آن آهو و آن صیاد بی پروا و از آن آسمان ابری و آن خورشید بی گرما، یاد بچه های جبهه به خیر، یاد روزهای خون وخطر، روزهای پرواز و عروج تا بی نهایت ، یاد لحظه های سرنوشت ، یاد رمزها و رازها، یاد همه ی شهیدان به خیر
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
به یاد سرداران خطه کرمانشاه همچون دو برادر شهید(اکبر و عباس روندی) ، آن راست قامتان همیشه جاوید تاریخ، به یاد آن عزیزانی که بوی گل، بوی مهر و یکرنگی با خود داشتند و رفتند
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
برادر شهیدان روندی می گوید: برادرم اکبر در سال 1343 در یکی از روستاهای تابع شهرستان قصرشیرین به دنیا آمد. در سال1348 عباس دیگر برادر شهید نیزدر همان روستا متولد شد. به دلیل اشتغال پدرمان در اداره ی بهداری شهرستان قصرشیرین بعدها در این شهر اقامت گزیدیم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
اکبر و عباس دفاع از کیان اسلامی میهنمان را مقدم بر هر چیز دیگری می دانستند. آنها به همراه بروبچه های "پایگاه حزب الله" به صورت گروهی به جبهه رفتند. آنها تا زمانی که زنده بودند در همه ی عملیاتهای تیپ مستقل نبی اکرم(ص) شرکت کردند. کردان "احزاب" و یگان دریایی "فتح" تیپ دوم نبی اکرم(ص) سالها شاهد دلاوری ها، ایثارگری ها و حضور عارفانه ی این عزیزان بود.
عباس عاشق حضرت زهرا(س) بود و آرزوی همیشگی اش این بود که مانند آن گل یاس مفقود شود و سال ها دور از انزار خاکیان باشد. در عملیات والفجر9(12/12/64) هر دو برادر در کنار هم جنگیدند. عباس به آرزوی دیرینه اش رسید و در ارتفاعات کوهان سلیمانیه عراق از دیده ها پنهان شد و به اتفاق یار همیشگی اش "مهدی خرسندپور" جاویدالاثر شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
پدر طاقت فراق یوسف گمگشته ی خود را نیاورد و پس از چند صباحی دار فانی را وداع گفت.
دیگر برادر شهیدان روندی می گوید: در سال1365 فرماندهی تیپ تصمیم گرفت که یک گردان خط شکن دیگر در مجموعه ی تیپ سازماندهی کند. از بچه های پایگاه حزب الله(که اینک دریگان دریایی فتح) جمع شده بودند خواست تا ارکان این گردان را تشکیل دهند. شهید شعبانلو، شهید امینی، شهید اکبر، شهید نصرتی، شهید زمانی، شهید سلیمانی، شهید ظهرابی، شهید شهبازیان، شهید صفریانی، شهید جهان بیگی، شهید میرزایی و... گردان تازه تاسیس حمزه سیدالشهدا را ظرف چند روز به یک یگان شهادت طلب مبدل کردند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
مفقودشدن عباس و فوت پدر خللی در اراده ی شهید اکبر ایجاد نکرد، بلکه مصمم تر از قبل در جبهه حضور پیدا کرد، او در عملیات کربلای5 هفتاد درصد از بینایی چشم راست خود را از دست داد و در عملیات نصر7 در ارتفاعات بلفت عراق در 16/5/66 در حالی که گروهان فجر نیروهای استشهادی گردان حمزه سیدالشهدا(ع) را فرماندهی می کرد هدف اصابت ترکش خمپاره ی نیروهای بعثی عراق قرار گرفت و روح ملکوتی اش مانند کبوتری سبکبال به پرواز درآمد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
مادر شهید در حالی که صدایش می لرزد در وصف پسر مفقودش به آرامی می گوید : "به پسرم عباس گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم. یوسف کنعان من، عزیز دلم من هنوز چشم انتظارم تا تو را یک بار دیگر ببینم."
او دیگر چیزی نمی گوید و در حالی که اشک از چشمانش جاری است، سکوت می کند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
خواهر شهدای روندی نیز درباره ی برادرانش می گوید :"شهید اکبر شب ها اعضای خانواده را جمع می کرد و از قران، احکام و احادیث صحبت می کرد. بعد از عملیات والفجر9 که به منزل آمد برخلاف همیشه تنها بود، او آرام تر از همیشه بود. پرسیدم عباس چه شد؟ گفت: اگر بگویم شهید شده دروغ گفته ام، اگر بگویم زنده است دروغ گفته ام و اگر بگویم اسیر شده دروغ گفته ام. همه از حرفهای شهید اکبر متحیر بودیم. چشمان لبریز از اشکش فراقی بزرگ را گواهی می داد. حلقه های اشک برروی گونه اش غلطید، "بغض شهید ترکید" و با صدای لرزان اما آرام گفت: "مگر خون ما از خون امام حسین رنگین تر است؟ مگر خون عباس از خون عباس کربلا گران تر است؟ همه باید قربانی اسلام شویم. عباس نیز..."
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
دیگر برادر شهید می گوید: روزی شهید اکبر از نماز جمعه برمی گشت. او شاخه ی تاک خشکیده ای را به همراه داشتف در حالی که برلبانش لبخندی آرام اما دیدنی نقش بسته بود گفت: "این درخت را می کارم، اگر روزی رشد کرد و ثمر داد و در آن زمان من نبودم، از آن بخورید و برایم قرآن بخوانید." هم اکنون ا درخت بیست ساله شده و درختی پربار و پرمیوه است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
حاج محمد نجفی مداح اهل بیت(علیهم السلام) همسنگر شهدای روندی می گوید: جزء گروهان فجر بودیم. در اردوگاه تیپ برای چادر فرمانده گروهان شاخه ای از برق کشیده بودند. موتوربرق ضعیف بود و نمی شد از آن برای تمام چادرهای اردوگاه برق کشید، شهید اکبر پس از اینکه در جریان امر قرار گرفت از این اقدام ناراحت شد.عصر همان روز برق چادر خود را قطع کرد. گفت که این انصاف نیست که من در روشنایی و شما در تاریکی باشید.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم