eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
تیربارهای دشمن، قلب مالامال از عشقش را نشانه گرفت شهید بزرگوار علی حسن پور به خیل جان‌ برکفان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد پشتیبانی رزم انجام وظیفه کرد و به مرور زمان پله‌های ترقی را طی نمود. به علت رشادت ها و شایستگی هایی که از خود بروز داد، معاونت گردان امام حسین(علیه‌السلام) به وی واگذار شد. او با پذیرفتن این مسئولیت خطیر هم دوش با سرداران شهید حاج مهدی زارع و سیدمحمد کدخدا، در عملیات‌های مختلفی از جمله والفجر مقدماتی و والفجر 8 شرکت کرد. هم‌ زمان با عملیات والفجر8 ، در سحرگاه خونین بیست و دوم بهمن 1364، تیربارهای دشمن بعثی، قلب مالامال از عشق این سردار رشید اسلام را نشانه گرفت و آن عزیز در میان فریادهای یامهدی یامهدی، دنیا را به اهلش وا نهاد و با سینه ای چاک چاک به خیل شهدا پیوست.
شهیدی که در بحبوحه عملیات هم نماز را فراموش نمی کرد علی‌محمد حسینیان به مدت سه سال در جبهه حضور فعال داشت. ابتدا در گردان رزمی و سپس در واحد زرهی لشکر 19 فجر مشغول خدمت بود. در این مدت آموزش های مختلف رزمی را فرا گرفت و مدتی بعد به عنوان عضو رسمی سپاه پاسداران، پاسداری از ارزش های انقلاب را پذیرا گشت. وی در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر 1 نقش فعال داشت و جزء فاتحان مجنون در عملیات خیبر بود، در آغاز عملیات بدر حماسه ای فراموش ناشدنی آفرید، 18 ساعت تمام به طور مداوم در هورالعظیم به امر تدارکات و آماده سازی مقدمات عملیات مشغول بود، دائماً به یاد نماز بود و در بحبوحه عملیات هم فریضه را فراموش نمی کرد.
حسینیان از ابتدای سال 64 مسئولیت زرهی تیپ الغدیر را متقبل گشت و به آن واحد سر و سامانی بخشید، تا بهمن آن سال این مسئولیت را برعهده داشت و از بهمن 64 وی برای شرکت مستقیم در عملیات والفجر8 به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ الهادی تلاش شبانه روزی خود را در کنار ساحل خروشان اروندرود آغاز کرد. در شب 21 بهمن 64، همان شب عملیات والفجر8 مسئولیت هدایت و رساندن اولین قایق نیروهای اسلام از تیپ الهادی به آن سوی اروندرود را برعهده داشت و این وظیفه را به نحو احسن انجام داد. خط شکنان ایثارگر از جان گذشته در همان ساعات اولیه ی حماسه، خط دفاعی دشمن را درهم شکسته و طومار حیات نیروهای تیپ 111 عراق را در آن منطقه به هم پیچیدند. با فتح خطوط دشمن بعثی به آرزویی که بیش از سه سال دنبالش بود رسید و با شهدای 22 بهمن 1364 همنشین شد.
در نماز با اصابت خمپاره به سجده گاهش شهید شد نجفقلی رضایی نژاد در سال 1337 متولد شد و تا فرارسیدن دوره سربازی زحمت کشید و به خانواده کمک می‌کرد. پس از اتمام دوره‌ سربازي و تشكيل زندگي مشترك، با عنوان جهادگر در جهاد سازندگي مشغول خدمت شد. در احداث مدرسه، حمام، پل و... در روستاها خالصانه در راه خدا خدمت كرد. در نيمه دوم سال1361 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و با حضور پررنگش در جبهه، فرماندهي گروهان را به عهده داشت. سرانجام در تاريخ 4/1/1363 در جبهه‌ طلائيه در حالي كه درون سنگر مشغول نماز بود، تركش خمپاره‌اي به سجده گاهش اصابت كرد و به شهادت رسيد.
دلاوری هایش در کربلای 5 زبانزد بود غلامرضا زارع که متولد روستای کُلُپه‌ ابرکوه بود، در 28 سالگی با عضویت سپاه، فرماندهی گروهانی در تيپ18 الغدير را به عهده داشت. دلاوری های او در عملیات کربلای 5 زبانزد همه کسانی بود که او را دیده بودند و می شناختند. شهید زارع قبلاً در زرهی لشکر19 فجر افتخارات زیادی آفریده بود و در کنار شهیدانی چون منصور خادم‌صاق، علی محمد حسینیان، سیدآقا حسینی و... دشمن بعثی را به زانو در آورده بود. چندین سال بود که در جبهه های جنوب و غرب دنبال گمشده ای می گشت، تا این که در تاریخ 2/11/65 در کربلای شلمچه آن را که مقام قرب الهی بود به دست آورد.
در 23 سالگی فرمانده گروهان شد محمد عمیقی را اکثر رزمندگان بسیجی از سال 1360 می شناسند چون او کسی است که از اوایل جنگ همراه با بقیه دوستان به جبهه می رفت و خواب را از چشم دشمن گرفته بود. پس از مدتی حضور در بسیج، به عضویت سپاه درآمد و به عنوان مربی آموزش نظامی در لشکر19 فجر خدمت می کرد. آخرین بار در سن23 سالگی فرماندهی یکی از گروهان های لشکر را به عهده داشت و در عملیات کربلای چهار در شلمچه شجاعانه شرکت کرد و در صبح گاه 4/10/65 به آرزوی دیرینه اش عندربهم یرزقون، دست یافت.
از نیمه های شب تا صبح درون قایق بر روی آب، منتظر اجرای فرمان بود حجت‌الاسلام محمدباقر فلاح‌زاده اولین اعزام او به لشکر 7 ولی عصر(عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) بود که در تثبیت جزایر مجنون به عنوان نیروی پیاده وارد جبهه‌ شد. دومین اعزامش از طریق تیپ 18 الغدیر صورت گرفت و در خط مقدم شلمچه به عنوان منشی گردان خدمت می کرد. در زمستان سال 1364 به همراه جمعی از دوستان طلبه اش از قم به لشکر 5 نصر اعزام و به عنوان سکان‌دار قایق در عملیات والفجر8 شرکت کرد. با فرا رسیدن خرداد 1365 بار دیگر به عنوان نیروی رزمی- تبلیغی روانه جبهه گشت و این بار در تیپ 46 الهادی مشغول به کار شد.
در مهرماه 65 مجددا عازم جبهه شد و با عده ای از طلاب جوان به عنوان نیروی خط‌شکن گردان ویژه شهدا در لشکر 25 کربلا به فعالیت ادامه داد. سپس همراه با دیگر رزمندگان آماده مشارکت در عملیات کربلای4 شدند. از نیمه های شب تا صبح درون قایق بر روی آب منتظر اجرای فرمان بودند که البته آن عملیات نیمه تمام ماند و به مقر خود بازگشتند. در عملیات کربلای5 با مسئولیت جانشین گردان مهندسی- رزمی لشکر 25 کربلا، در خط مقدم زیر آتش شدید دشمن به عنوان یک روحانی سنگرساز، برای رزمندگان خاکریز می زد و در نهایت، تاریخ 5 بهمن 1365 در منطقه شلمچه، غرب دریاچه پرورش ماهی، قلب خداجو و شهادت‌طلبش هدف ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت.
سردار ابرکوهی که مزار مطهرش در کرج آرام گرفت ابوالقاسم کشمیری در سن 18 سالگی به دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) رفت، پس از یک سال که در آن دانشگاه بود، با تعهد 5 ساله به استخدام سپاه درآمد. در سپاه متخصص تخریب بود و پس از آن به امر مربی گری نظامی پرداخت. پس از مدتی با رشادت‌هایی که از او مشاهده شد به معاونت گروهان، فرماندهی گروهان و در آخر به فرماندهی گردان ارتقا یافت. وی در مقاطعی فرمانده‌ گردان امام سجاد(علیه‌السلام)، گردان زینب(سلام‌الله‌علیها) و آخرین بار فرمانده‌ گردان علی اکبر بود، که [در عملیات کربلای8 مورخ 18/1/1366] به همراه سه سردار دیگر به شهادت رسیدند. مزار مطهرش هم اکنون در امامزاده محمد کرج آرام گرفته
چون شیری در میدان نبرد با دشمن می جنگید پاسدار محمدرضا محمدی ساکن روستای هِک، سال ها در گردان امام مهدی لشکر19 فجر با دشمن بعثی می جنگید. او همچون یک عارف شب‌زنده‌دار در سنگر عبادت بود و چون شیر در میدان های نبرد با دشمن تجاوزگر در سنگر دفاع می رزمید. محمدی 25 ساله در سمت فرماندهی گروهان در تیپ 18 الغدیر از میهن اسلامی دفاع می‌کرد، که در 20/1/66 در عملیات کربلای 8 در شلمچه به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت نائل آمد
تحمل فراق شهید محراب را نداشت ابراهیم موحدی در صبحگاه 18 آبان ماه سال1340، در روستای مهرآباد ابرکوه به دنیا آمد. شهید موحدی پس از شهادت شهید محراب، بار فراق و تحمل هجران را تاب نیاورد و با روحیه ای مالامال از عشق، راهی دیار خون و آتش شد و به عنوان مربی اردوگاه آموزشی مشغول به خدمت شد. وی ابتدا به تیپ امام سجاد(علیه‌السلام) رفت و پس از آن به جمع رزمندگان لشکر19 فجر پیوست و در عملیات های متعدد ازجمله؛ محرم، والفجر1، والفجر2، خیبر، بدر، قدس3 ، والفجر8 شایستگی و دلاوری های منحصر به فردی از خود نشان داد. کربلای4 آخرین تاختگاه این رزمنده و سردار رشید اسلام بود و در این عملیات شهامت و شجاعتی بیاد ماندنی از خود بجای گذاشت. وی قبل از فرماندهی آموزش نظامی لشکر19 فجر، در یک مرحله معاون عملیاتی تیپ احمدبن موسی(علیه‌السلام) بود. سرانجام در چهارم دی‌ماه 65 در عملیات کربلای4 شراب طهورای حضرت حق را نوشید و به دیدار معبود شتافت
در 20 سالگی در منطقه عملیاتی غرب به شهادت رسید محمدهادي موحدی فرزند محمدصادق ساکن روستای مهرآباد ابرکوه در مبارزه با دشمن بعثی تمام سعی و تلاش خود را به کار بست تا مانع رسیدن دشمن به اهدافش شود. او در سن 20سالگی در حالی که فرماندهی یک گروهان عملیاتی را به عهده داشت، اول آبان 1362 در منطقه عملیاتی غرب کشور به شهادت رسید. برادرش محمدمهدی نیز در تاریخ 21/1/66 در کربلای شلمچه به جمع شهدا پیوست
برای رفتن به جبهه شغل بانکداری را رها کرد عزیزالله نیکوبخت در سال 1335 در خانواده ای عاشق اهل بیت(علیهم‌السلام) متولد شد. دوران کودکی را پشت سر نهاد و برای امرار معاش و کمک به پدر گرامی اش راهی شیراز شد. او پس از گذراندن دوره سربازی، به جمع کارمندان بانک سپه پیوست. وی سهم بسزایی در وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی داشت، همین که احساس کرد انقلاب به پاسدار نیاز دارد، شغل بانکداری را رها کرد و با پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دفاع از انقلاب و تمامیت ارضی کشور را سرلوحه کار خود قرارداد. نیکوبخت تا 27 شهریور 1360 در مقابل مزدوران بعثی ایستادگی کرد و در منطقه دهلاویه به معبودش که همه چیزش بود رسید.
یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا