عجب علاقه به روحانیت جبهه داشت، یکی از خصوصیات دیگرش سکوت معناداری بود که همیشه داشت. فکری غیر از فکر دنیوی تو قاموسش موج می زد.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
شهید روندی یک ورزشکار درجه یک هم بود، با اون تن چالاک و چابکش کوه و کمر و بیابون براش توفیری نداشت.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
اکبر رو هروقت می خواستی نمک گیرش کنی کافی بود بهش بگی جون "بلال" قسمت می دم.اخه بلال یکی از رفقای بسیار نزدیک اکبر بود که در کربلای شلمچه پرواز را بر ماندن و بقای حق را بر عشق بازی در جبهه ها ترجیح داد.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
اکبر روندی با وجود شجاعت زیادی که داشت یک آدم محجوب و کم رویی هم بود. در آخرین لحظه های شهادتش هم این موضوع خودشو نشون داده بود. وقتی بدن غرق به خونش رو یافتم با دستانش صورتشو پوشانده بود. شب هنگام نیز که به او سری زدم ، دیدم دستاشو از پهنای صورتش برداشته و داره خالق اسمون مهتابی و پرستاره رو تماشا می کنه! حالا دیدی بچه ها همشون درجه یک یک بودند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
اکبر هروقت تو دعای توسل به قسمت حضرت حجت(عج) که می رسید نای ایستادن روی پاها رو نداشت و زانوهاشو می گرفت و بلند بلند گریه می کرد.عصر عملیات نصر7 دیدم بدن چند تن از شهدا روی زمین افتاده است، بچه ها داشتند پیشانی های اونا رو می بوسیدند من هم به تقلید از اونا داشتم این کارو می کردم که یک دفعه به پیکر خونین و رشید "اکبر" برخورد کردم، پیکر مطهرش لبخندی زیبا بر لب داشت.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
گردانمون خیلی آدمها رو تجربه کرده بودف عده ای از آنها رفتند و عده ای ماندند و اکنون جذب لایه های اجتماع شده اند و عده ای هم همین حالا با "اکبرها" و "حشمت ها" و "زمانی ها" و "بلال ها" زندگی می کنند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
شهید اکبر روندی مهاجر جنگ تحمیلی و از بچه های قصرشیرین همگام با بسیجیان اسلام آباد گردان حمزه سیدالشهداء تیپ مستقل نبی اکرم کرمانشاه را تشکیل داد و در عملیات های متعددی شرکت کردند.سرانجام او در عملیات نصر7 در مرداد1366 در ارتفاعات بلفت عراق دوستان خود را در فراق خود داغدار کرد و به لقاء حق پیوست.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
در خلوت هور
نیزارهای "هورالعظیم" در شبهای پر ستاره تابستان عالمی دیگر داشت. بچه های گردان حمزه هم آن شب ها عالمی داشتند به خصوص شهید اکبر روندی که بعضی شبها پس از سرزدن به نگهبانها دیگر تا سحر کسی او را نمیدید. شبی اتفاقاً از کارش سردرآوردم،نیمه های شب بلمی را برداشت و در دل نیزارها و در سکوت زیبای هور تا سحر مناجات میکرد.او سرانجام در یک ظهر غمگین "ارتفاعات بلفت عراق" را به حرکت جاودانه خود تماشایی نمود.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
وقتی بغض شهید ترکید
من از حال شهیدان خواهم گفت.از آن اوج پرواز کبوترها، از آن آهو و آن صیاد بی پروا و از آن آسمان ابری و آن خورشید بی گرما، یاد بچه های جبهه به خیر، یاد روزهای خون وخطر، روزهای پرواز و عروج تا بی نهایت ، یاد لحظه های سرنوشت ، یاد رمزها و رازها، یاد همه ی شهیدان به خیر.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
به یاد سرداران خطه کرمانشاه همچون دو برادر شهید(اکبر و عباس روندی) ، آن راست قامتان همیشه جاوید تاریخ، به یاد آن عزیزانی که بوی گل، بوی مهر و یکرنگی با خود داشتند و رفتند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
برادر شهیدان روندی می گوید: برادرم اکبر در سال 1343 در یکی از روستاهای تابع شهرستان قصرشیرین به دنیا آمد. در سال1348 عباس دیگر برادر شهید نیزدر همان روستا متولد شد. به دلیل اشتغال پدرمان در اداره ی بهداری شهرستان قصرشیرین بعدها در این شهر اقامت گزیدیم.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
در اوایل انقلاب برادران شهیدم با اینکه سن و سال کمی داشتند در تظاهرات و مراسم سیاسی و مذهبی با روحیه ای خستگی ناپذیر شرکت می کردند. پس از پیروزی انقلاب نیروهای بعثی عراق تهاجم گسترده ای را به مناطق مرزی کشور آغاز کردند و قصرشیرین به اشغال دشمن درآمد و ما به اسلام آباد غرب مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدیم
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
اکبر و عباس دفاع از کیان اسلامی میهنمان را مقدم بر هر چیز دیگری می دانستند. آنها به همراه بروبچه های "پایگاه حزب الله" به صورت گروهی به جبهه رفتند. آنها تا زمانی که زنده بودند در همه ی عملیاتهای تیپ مستقل نبی اکرم(ص) شرکت کردند. کردان "احزاب" و یگان دریایی "فتح" تیپ دوم نبی اکرم(ص) سالها شاهد دلاوری ها، ایثارگری ها و حضور عارفانه ی این عزیزان بود.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
عباس عاشق حضرت زهرا(س) بود و آرزوی همیشگی اش این بود که مانند آن گل یاس مفقود شود و سال ها دور از انزار خاکیان باشد. در عملیات والفجر9(12/12/64) هر دو برادر در کنار هم جنگیدند. عباس به آرزوی دیرینه اش رسید و در ارتفاعات کوهان سلیمانیه عراق از دیده ها پنهان شد و به اتفاق یار همیشگی اش "مهدی خرسندپور" جاویدالاثر شد.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
پدر طاقت فراق یوسف گمگشته ی خود را نیاورد و پس از چند صباحی دار فانی را وداع گفت.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
دیگر برادر شهیدان روندی می گوید: در سال1365 فرماندهی تیپ تصمیم گرفت که یک گردان خط شکن دیگر در مجموعه ی تیپ سازماندهی کند. از بچه های پایگاه حزب الله(که اینک دریگان دریایی فتح) جمع شده بودند خواست تا ارکان این گردان را تشکیل دهند. شهید شعبانلو، شهید امینی، شهید اکبر، شهید نصرتی، شهید زمانی، شهید سلیمانی، شهید ظهرابی، شهید شهبازیان، شهید صفریانی، شهید جهان بیگی، شهید میرزایی و... گردان تازه تاسیس حمزه سیدالشهدا را ظرف چند روز به یک یگان شهادت طلب مبدل کردند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
مفقودشدن عباس و فوت پدر خللی در اراده ی شهید اکبر ایجاد نکرد، بلکه مصمم تر از قبل در جبهه حضور پیدا کرد، او در عملیات کربلای5 هفتاد درصد از بینایی چشم راست خود را از دست داد و در عملیات نصر7 در ارتفاعات بلفت عراق در 16/5/66 در حالی که گروهان فجر نیروهای استشهادی گردان حمزه سیدالشهدا(ع) را فرماندهی می کرد هدف اصابت ترکش خمپاره ی نیروهای بعثی عراق قرار گرفت و روح ملکوتی اش مانند کبوتری سبکبال به پرواز درآمد.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
مادر شهید در حالی که صدایش می لرزد در وصف پسر مفقودش به آرامی می گوید : "به پسرم عباس گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم. یوسف کنعان من، عزیز دلم من هنوز چشم انتظارم تا تو را یک بار دیگر ببینم."
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
او دیگر چیزی نمی گوید و در حالی که اشک از چشمانش جاری است، سکوت می کند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
خواهر شهدای روندی نیز درباره ی برادرانش می گوید :"شهید اکبر شب ها اعضای خانواده را جمع می کرد و از قران، احکام و احادیث صحبت می کرد. بعد از عملیات والفجر9 که به منزل آمد برخلاف همیشه تنها بود، او آرام تر از همیشه بود. پرسیدم عباس چه شد؟ گفت: اگر بگویم شهید شده دروغ گفته ام، اگر بگویم زنده است دروغ گفته ام و اگر بگویم اسیر شده دروغ گفته ام. همه از حرفهای شهید اکبر متحیر بودیم. چشمان لبریز از اشکش فراقی بزرگ را گواهی می داد. حلقه های اشک برروی گونه اش غلطید، "بغض شهید ترکید" و با صدای لرزان اما آرام گفت: "مگر خون ما از خون امام حسین رنگین تر است؟ مگر خون عباس از خون عباس کربلا گران تر است؟ همه باید قربانی اسلام شویم. عباس نیز..."
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
دیگر برادر شهید می گوید: روزی شهید اکبر از نماز جمعه برمی گشت. او شاخه ی تاک خشکیده ای را به همراه داشتف در حالی که برلبانش لبخندی آرام اما دیدنی نقش بسته بود گفت: "این درخت را می کارم، اگر روزی رشد کرد و ثمر داد و در آن زمان من نبودم، از آن بخورید و برایم قرآن بخوانید." هم اکنون ا درخت بیست ساله شده و درختی پربار و پرمیوه است.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
حاج محمد نجفی مداح اهل بیت(علیهم السلام) همسنگر شهدای روندی می گوید: جزء گروهان فجر بودیم. در اردوگاه تیپ برای چادر فرمانده گروهان شاخه ای از برق کشیده بودند. موتوربرق ضعیف بود و نمی شد از آن برای تمام چادرهای اردوگاه برق کشید، شهید اکبر پس از اینکه در جریان امر قرار گرفت از این اقدام ناراحت شد.عصر همان روز برق چادر خود را قطع کرد. گفت که این انصاف نیست که من در روشنایی و شما در تاریکی باشید.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
آن دو مانند دو گل بهشتی و دو پرنده ی عاشق بودند. زمانی که آوای جنگ برمی خواست . قافله های شهادت را می خواند آنها سبکبال به سوی جبهه پرمی کشیدند. آن دو به معنای واقعی کلمه شیفته ی "شهادت" بودند.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
عباس در شب عملیات والفجر9 لحظه ای از ذکر "یازهرا" غفلت نورزید تا اینکه در یک نبرد خونی پیکر نحیفش در دل صخره های کوهان جای گرفت.
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی
شهید اکبر نیز پس از عروج برادر، به مانند پاره ی آتش مهارنشده ای می ماند که برای گذر از اقیانوس های مواج و نیل به برادر و یار دیرینه اش هر لحظه بال می گشود و در کربلای5 حتی تا مرز شهادت پیش رفت. او پس از 17 ماه مجاهدت و انتظار دیدار برادر در یک عصر غمگین ارتفاعات بلفت عراق را به حرکت جاودانه ی خود تماشایی نمود. آنها رفتند اما خیمه های گردان های حمزه سیدالشهدا(ع) هیچ گاه نام و یاد آنها را فراموش نکرد
#معرفی_شهید_دفاع_مقدس، #شهید_اکبر_روندی