eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
يك بار كه مجروحيتش خيلي زياد بود ما اين را به واسطه يكي از همرزمانش فهميديم كه غلامعلي بدجوري مجروح شده، ما حالا چند روزي مي شد كه هيچ خبري از غلامعلي نداشتيم كه شهيد شده، مجروح شده، تا اينكه يك شب، ديروقت، صداي زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم در را باز كنم، ديدم غلامعلي است فوري به برادرش رضا گفتم: بيا پايين علي آمده، گفت مادر، كجاي كاري، علي شهيد شده، يعني همه مان جدي جدي باور كرده بوديم غلامعلي پركشيده، منتهي برگشته بود
يكي از همرزمان شهيد درباره آخرين لحظات زندگي شهيد در اين دنيا مي گويد:' آن شب غلامعلي خيلي عوض شده بود، تا به حال چنين احساسي نسبت به او پيدا نكرده بودم، احساس اينكه اين آخرين باري است كه مي بينمش، ديوانه ام مي كرد، غرق در افكار خود بودم كه دستي به شانه ام خورد:اخوي ما رفتيم اگه ما را نديدي عينك بزن، فعلا عزت زياد، حلالمان كن.
بار ديگر همديگر را در آغوش گرفتيم، انگشترم را ازانگشت درآوردم، درانگشت غلامعلي گذاشتم و در يك فرصت مناسب بي هوا دستش را بالا كشيدم و بوسيدم، تا دستش را عقب كشيد، بوسه اي هم به پيشاني اش زدم وگفتم تو را خدا مراقب خودت باش. دستانم را در دستان نرمش فشرد، ناگهان چيزي به خاطرم رسيد، عكس كوچكي از امام را كه هميشه در جيب پيراهنم داشتم، در آوردم و به غلامعلي دادم، آن را بوسيد و به پيشاني اش گذاشت، اشك از چشمانم سرازير بود، گفتم تحفه درويش، يادگاري داشته باش.
نمي دانم چرا اين كار را كردم، انگار مطمئن بودم كه در اين رفتن، برگشتي نيست، صداي حاج علي در سنگر پيچيد، بجنب غلام، داره دير مي شه صبح شد.' سر انجام در روز ۲۰ آذر ماه سال ۶۰ پس از اعزام نيروها به نقطه رهايي به همراه شهيد حاج علي رضا موحد دانش و يكي دو نفر از همرزمانش براي انجام آخرين شناسايي، عازم ارتفاعات 'برآفتاب' شد كه در آنجا مورد اصابت دو گلوله از ناحيه سينه و گردن قرار گرفته و به شهادت رسيد. پيكر پاك شهيد پيچك درعمق خاك عراق و درست زير ديد دشمن قرار گرفت، سرانجام پس از دو روز تلاش مستمر از سوي رزمندگان و شهادت دو تن از دوستانش هنگام تلاش انتقال پيكر او، جسم پاكش به ميهن اسلامي بازگردانده شد. 'غلامعلي در سن 5سالگي وارد دبستان شد و تا كلاس اول راهنمايي را چون ديگر همسن و سالانش به درس و بازي گذراند و در اين ايام بود كه توسط يكي از معلمين خود با مسائل سياسي زمان آشنا و به ماهيت دستگاه جابر پهلوي پي برد. از آن پس،‌ قسمتي از وقت خود را به تحقيق و جستجو درباره نهضت اسلامي مردم به رهبري حضرت امام خميني ره و ظلم و فساد دستگاه حاكم اختصاص داد و پس از مدتي،‌ خود دست به كار شد و به كار تهيه و توزيع اعلاميه ها و شعار نويسي پرداخت.
#شهید_دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_رضا_چراغی #شهید_شهادت
زندگینامه سردار شهید رضا چراغی چند روزی می شد که پدر از سفر کربلا برگشته بود. هنوز در حال و هوای زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به سر می برد. در کربلا، دوست عربی داشت به نام عبدالرزاق که علاقه شدیدی به او داشت. همواره یاد او با عطر کربلا همراه بود. صبح یکی از روزهای سال ۱۳۳۶ شور و شعف، خانه ای کوچک در روستای بستق از توابع شهرستان ساوه را فرا گرفت. شیون کودک تازه متولد شده ازخانه محقر چراغی بلند بود.  پدر که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، بی اختیار نوزاد را در آغوش کشید و گفت: قربانت بروم عبد الرزاق. کسانی که در اتاق نشسته بودند، با تعجب به او نگاه کردند.
بله، عبدالرزاق، اسمش را می گذاریم عبدالرزاق…. چندی بعد، پدر به اداره ثبت احوال ساوه رفت تا برای کودکش شناسنامه بگیرد. وقتی مامور ثبت از او پرسید که اسم کودک چیست؟ خندان گفت: عبدالرزاق. چند روز بعد که برای گرفتن شناسنامه رفت، در کمال تعجب دید در شناسنامه، نام کودک را رزاق چراغی نوشته اند. با ناراحتی علت را پرسید، مامور گفت:حالا شده….دیگر عوضش هم نمی شود کرد! این مساله، همه را ناراحت کرد. از آن به بعد او را رضا صدا کردند
رضا در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) زاده شد. در شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درسهایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیت های مذهبی علاقمند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور می یافت. پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل مذهبی و سیاسی آشنا شد. او در شروع انقلاب اسلامی، در سال آخر دبیرستان تحصیل می کرد.
فعالیت های شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی  رضا در راه تحصیل، عنصری فعال و پر تلاش بود. در میان همسالان و همشاگردانش از نظر اخلاق، ادب و علم، ممتاز بود. با شروع انقلاب اسلامی، فعالانه وارد عرصه های مبارزه شد و در حرکت ها و تظاهرات، همدوش و همراه مردم انقلابی به فعالیت پرداخت. با اوج گیری انقلاب، حضور او در صحنه های مختلف آن، پر شور و هیجان و جدی تر شد و در توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) در میان دوستان و بستگان، نقش موثری ایفا کرد.
چراغی در روزهای پیروزی انقلاب، خستگی ناپذیر و عاشقانه، شب و روز خود را وقف تحقق انقلاب کرد و در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، پر تلاش حضور داشت.
فعالیت های شهید در کردستان و دفاع مقدس  رضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با شوقی فراوان در حراست از آرمان های آن، با جان و دل کوشید. هر جا که به او نیاز بود، خود را به آن جا رسانده و خدمات شایسته ای را انجام می داد. او پس از شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، فوری همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروهک های محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد.
 در مدت حضورش در کردستان، تجربیات ارزشمندی درباره مسائل نظامی و نیز فرماندهی کسب کرد. او در عملیات محمد رسول الله (ص)، مسیر بسیار مهم و پر خطر معروف به نام راه خون را از تصرف نیروهای ضد انقلاب خارج کرد و بدین وسیله، شهامت، توان رزمی و شایستگی خود را در فرماندهی نیروهایش به نمایش گذاشت. همچنین همراه دیگر فرماندهان در جبهه های سر پل ذهاب و گیلانغرب دست به عملیات چریکی زد.
چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئولیت جانشینی سپاه دزلی و زمانی نیز به عنوان مسئول محور مریوان انجام وظیفه کرد و خدمات درخشانی را در آن جا از خود به یادگار گذاشت.  شهید چراغی که حاج احمد متوسلیان را استاد خود می دانست، خصوصیات بارز اخلاق و رفتار نظامی او را الگوی خویش قرار داد و از همان اولین روزهای حضورش درمریوان، با نشان دادن شجاعت و رشادت، جوهر خویش را نمایان ساخت. جمع سرداران دلیر مردی که بعدها در جنگ، نوبت به نوبت جاودانه شدند، از کردستان عازم جنوب شدند. با تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) توسط حاج احمد، رضا نیز از آن به بعد همراه تیپ ۲۷ در عملیات های مختلف شرکت کرد.
وی در طول حضور در کردستان و جنگ، مسئولیت های مختلفی بر عهده داشت. مدتی جانشین سپاه دزلی بود و زمانی مسئول محور مریوان. از اواسط سال۱۳۶۰ تا اواخر تیر ماه سال ۶۱ ، فرماندهی گردان حمزه (ع) را در عملیات فتح المبین و بیت المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه ۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط شهید حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به عنوان قائم مقام لشکر خدمت کرد و از مهر ماه سال ۶۱ برای مدت کوتاهی معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت. از آبان سال ۶۱ تا فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک در فکه، به عنوان فرمانده لشکر انجام وظیفه کرد.
 حسین الله کرم، همرزم شهید می گوید: در عملیات محمد رسول الله (ص) وقتی پس از انهدام مواضع و استحکامات دشمن فرمان بازگشت به خطوط خودی داده شد. نیروها آماده بازگشت شدند. شهید چراغی در مسیر سرد و پر برف نیروها را که با مشقت فراوان از عملیات بر می گشتند در آغوش می گرفت و می بوسید.
شهید چراغی به همراه شهیدان محمدرضا دستواره و حسن زمانی در جبهه های سر پل ذهاب دست به عملیات چریکی زدند. در یکی از این حمله ها در منطقه نفت شهر درگیری شدیدی بین ما و دشمن پیش آمد. بخاطر محدودیتی که در مهمات داشتیم، شهید چراغی و شهید هادی دستور دادند به مواضع قبلی خودمان برگردیم. باید مسیر را از داخل رودخانه طی می کردیم چون زیر آتش تانک و هلی کوپترهای دشمن قرار داشتیم.
 عقب نشینی باید مرحله به مرحله انجام می شد. هلی کوپترهای دشمن به دنبال نیروهایی بودند که در دشت ویژگان و خان لیلی عملیات چریکی انجام داده بودند. ما تحت فرماندهی شهید چراغی روی ارتفاعات پارلمان بودیم. شهید چراغی و هادی نیروها را قانع کردند که عقب بروند و خودشان دو نفر ماندند تا با تیراندازی به سوی دشمن از تهاجم آنان جلوگیری کنند و ما به راحتی برگردیم
شهید رضا چراغی در عملیات فتح المبین در کنارحاج احمد متوسلیان و شهید حاج همت به بررسی و شناسایی مواضع نیروهای متجاوز عراق پرداخت. او در آن عملیات فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت و در منطقه دشت عباس در برابر تانکهای دشمن وارد عمل شدند.
در عملیات بیت المقدس که لشکر روی جاده اسفالته اهواز – خرمشهر عمل می کرد، شهید چراغی مسئولیت سه گردان را بر عهده داشت و با لیاقت و توان بالا، تا فتح خرمشهر به هدایت نیروها پرداخت. در این عملیات، از ناحیه پا مجروح می شود. پس از بهبودی نسبی، در عملیات مسلم ابن عقیل (ع) که پاییز سال ۶۱ در منطقه سومار انجام شد، حاج همت به عنوان فرمانده قرارگاه ظفر منصوب شد و شهید چراغی فرماندهی تیپ محمد رسول الله (ص) را بعهده گرفت. در این عملیات تیپ حضرت رسول الله (ص) حدود ۱۳ گردان داشت که هدایت آنها با رضا بود. رضا بر اثر جراحات قبلی پایش در گچ بود و ناراحتی زیادی داشت، در حالی که سرم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس عملیات را در شرایط بحرانی هدایت می کرد.
در عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۲۷ به لشکر تبدیل شد. حاج همت فرماندهی سپاه ۱۱ قدر را بر عهده گرفت و شهید چراغی فرماندهی لشکر را. در آن عملیات، لشکر را ۴ تیپ تشکیل می داد. تیپ یک عمار، تیپ دو سلمان، تیپ سه ابوذر و تیپ چهار ذوالفقار که وظیفه اجرای آتش بر روی دشمن را داشت.
در عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۲۷ به لشکر تبدیل شد. حاج همت فرماندهی سپاه ۱۱ قدر را بر عهده گرفت و شهید چراغی فرماندهی لشکر را. در آن عملیات، لشکر را ۴ تیپ تشکیل می داد. تیپ یک عمار، تیپ دو سلمان، تیپ سه ابوذر و تیپ چهار ذوالفقار که وظیفه اجرای آتش بر روی دشمن را داشت.
ویژگی های اخلاقی  او اهل پارسایی، تقوا و دیانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات تقیه خاص داشت. از دنیا و زخارف آن پرهیز می نمود و اهل ریا و ریاست نبود. پدرش می گوید: وقتی او را به عنوان فرمانده لشگر معرفی کردند و از او خواستند به سپاه منطقه ۱۰ تهران برود و حکم فرماندهی اش را بگیرد، گفت خجالت می کشم دنبال این چیزها بروم.  او عاشق شهادت بود. در طول جنگ، یازده بار مجروح شد و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهید می شوم و چنین هم شد.  اهل ولایت بود و به اهل بیت (ع) ارادت می ورزید.  در مسئولیت هایی که به عهده می گرفت، جدی و پر کار بود. نسبت به حفط بیت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمی کرد. پدرش می گوید: هر گاه با ماشین به منزل می آمد، ماشین بیت المال را خانه می گذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی اش رسیدگی می کرد. یک بار یکی به منزل ما آمد و گفت که رضا با ماشین او را به جایی برسند. حاضر نشد از ماشین بیت المال استفاده کند و با ماشین من او را به مقصد رساند.
چگونگی شهادت  شهید رضا چراغی، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب، سرانجام در عملیات والفجر ۱ که در منطقه عمومی فکه انجام گرفت، پس از ابراز رشادت تمام و ایثار و حماسه، به شهادت رسید و روح بزرگوارش به ابدیت عشق پرواز کرد. یکی از همرزمانش می گوید: دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آن جا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی در حال شلیک آر پی چی ۶۰ بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که می جنگیدند، رضا چراغی، عباس کریمی ، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند. دشمن تصور می کرد که نیروی زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرقه به خون چراغی را با برانکارد حمل می کنند.  روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
#شهید_دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_رضا_چراغی #شهید_شهادت