eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
*** دیدار با مادر شهید احمد 💠گروه
برادر شهید آلبوم عکس ها و یادنامه شهید را برایمان آورد؛ عکس های بی آلایش دوران دفاع مقدس در کنار بسیاری از شهدا و علمایی که دیگر در میان ما نیستند حال همه را عوض می کند... و در این میان چشمان غبار گرفته مادر شهید که به علت آلزایمر مدام سراغ پسرش را می گیرد و تنها یک جمله را تکرار می کند که «دیروز احمد به دیدن من آمد و خداحافظی کرد و راهی جبهه شد» ... غمی بزرگ در چهره رنج کشیده مادر شهید نمایان است، با اینکه سال ها از تدفین و تشییع پیکر شهید گذشته اما همچنان از نحوه برگزاری مراسم تدفین و ترحیم پسرش می پرسد و دل نگران است که آیا با این حال نامساعدش می تواند در مراسم شرکت کند یا نه؟!... درد جانکاه چشم انتظاری، روح لطیف طاهره خانم را خراشیده، گویی هر روز احمدش را ملاقات می کند و باهم صحبت می کنند، این چشم های پاک انگار دیگر اشکی برای ریختن ندارد از بس سال ها باریده اند!.... از حاج احمدآقا از او می پرسم، مي‌گويد: «پسرم مؤمن و اهل عبادت و بندگي خالصانه بود، مستحباتش ترك نمي‌شد، هميشه نماز خود را اول وقت مي‌خواند، سه روز از هفته را روزه بود و هميشه با وضو بود.» طاهره خانم انگار که از گذشته چیزی یادش می آید، ادامه می دهد: «پنج روز به عيد مانده بود كه آمد و گفت: بايد بروم جبهه و با من درددل كرد. گفتم: صبر كن پدرت بيايد... احمد گفت: نمي‌توانم صبر كنم بايد سريع بروم!... خـدا شـاهد است كـه چقدر نوراني و خوش‌صورت شده بود. گـفت: ممكن است شهيد بشوم...» مادر شهید با بغضی در گلو بارها و بارها تأکید می کند: «احمدم را فراموش نکنید!...» و من می اندیشم همین یک جمله کوتاه تلنگری به وسعت یک عمر زندگی است که حواسمان باشد مبادا در پیچ و خم ناجوانمردی های روزگار، شهدا از یادمان بروند چرا که راه و روش و سیره عملی آنها فصل الخطاب همه چیز است... 💠گروه
*** شهید احمد انقلابی بود و ساده زیست مجید جوکار، که در زمان شهادت برادر دانش آموز دوران راهنمایی بوده، در مورد ویژگی های بارز احمد مي‌ گويد: «ایمان خالص، انقلابی بودن و توجه خاصش به مادر همیشه در ذهن همه ما هست، وجودش براي ما عزيز بود و رفتار عجيبي داشت به طوريكه شناخت ايشان مشكل بود، بسيار ساده زيست، خودماني و متواضع بود و به ظواهر اهميت نمي داد.» برادر شهید ادامه می دهد: «احمد چندين بار به جبهه اعزام شد و سال هاي 60 و 61 در جبهه‌هاي جنوب و در خط مقدم به همراه يارانش در عمليات هاي فتح‌المبين، بيت‌المقدس، والفجر مقدماتي و والفجر يك شركت داشت. سرانجام بعد از عمري مبارزه در منطقه شمال فكه به آرزوي ديرينه‌اش كه شهادت در راه خدا بود، رسيد و پيكر پاكش در مراسمي بسيار باشكوه در ميان اشك مردم وفادار و با سخنراني آيت‌الله خزعلي به خاك سپرده شد. مجید جوکار با بیان اینکه «بعد از شهادت برادرم مجموعه کتاب های شخصی اش وقف حوزه علمیه ملایر شد»، عنوان می‌کند: «پدرم نیز حاج علیرضا جوکار سال 81 فوت کرد و از آن زمان مادر تنهاتر شد البته بچه ها مرتب به او سر می زنند اما هیچ کس برای مادر احمد آقا نمی شود.» وی درباره برادرها و خواهرهایش می گوید: «باقر و رضا بازنشسته آموزش و پرورش هستند، خودم کارمند مخابرات همدان هستم، معصومه مدتی است بازنشسته شده و زهرا و لیلا هم معلم هستند البته یکی از خواهرها سال ها پیش به رحمت خدا رفت.» جوکار به مادر بیمارش اشاره می کند و می افزاید: «مادرم رنج بسیار و زحمات فراوانی کشیده است و با قالیبافی بچه ها را بزرگ کرد و این منزل را خرید.» 💠گروه
آلبوم عکسهای شهید احمد 💠گروه
*** وصیتنامه شهید احمد «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ‌ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ‌ لَنَا مِنْ‌ لَدُنْکَ‌ رَحْمَةً إِنَّکَ‌ أَنْتَ‌ الْوَهَّابُ‌(آل عمران ٨)» خدایا از تو می خواهم که مرگم را شهادت در راه خودت زیر پرچم اسلام و اولیا خودت قرار دهی. خدایا تو را شکر می کنم که این بهترین راه را برای رسیدن به خودت به این بنده حقیر و گنهکارت ارزانی داشتی. خدایا آن چیزی که به روحانیت و طلبه بودن اصالت می بخشد همان روحانیت و معنویت این راه است که انسان را دائما در حین ذکر نگه می دارد و سراسر وجودش را ندای لا اله الا الله سیراب می سازد و آنقدر این روح قوی می شود که تن را به زیر رگبار گلوله ها و تانک ها قرار می دهد و ارزش واقعی را به این جریان حیاتی بدن یعنی خون می بخشد و آن را مایه رشد و حرکت و تکامل جامعه قرار می دهد. اکنون با آگاهی و شناخت و یقین به سوی جهاد و شهادت می روم و با حرکت پشت سر امام امت، خمینی بت شکن و با یافتن اخلاص واقعی رضای تو را به دست می آورم. پیامم به برادران و خواهرانم این است که با انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات، تقوای خویش را حفظ و پاسدار انقلاب و اسلام باشید. و شما برادارن طلبه خود را مجهز به سلاح ایمان و علم سازید و لحظه ای غافل نباشید که حساس ترین مسئولیت ها اکنون بر دوش شماست، شما رهبران فکری و معنوی این امت هستید، نخست باید خود مجهز به اینها باشید. بیانات امام امت را با گوش دل بشنوید و با تمام وجود در انجام فرامینش کوشا باشید. شما برادارن مسئول قدر یکدیگر را بدانید و خود را مسئول در پیشگاه خداوند متعال بدانید و از سستی و تهمت و غیبت و حب دنیا و … برحذر باشید و مراقبه و محاسبه نفس را فراموش نکنید. خدایا به پدر و مادر و خانواده من صبر و مقاومت و تلاش همراه آگاهی عطا کن و به همه دوستان و آشنایان من توفیق عطا کن تا رضایت تو را مهیا و حرکت و انتخاب و عمل خویش قرار دهند. کتاب های عربی ام مثل شرح نهج البلاغه و... را به حوزه علمیه ملایر بدهید، بقیه کتاب ها به افرادی از خانواده که طلبه می شود، تعلق بگیرد. یک سال نماز از پولی که دارم بدهید برایم بخوانند، به آقای بهروز فرجی مقدار 350 تومان بدهکارم، پرداخت شود، دو دفترچه دارم مقداری پول در آنها است، بعد از دادن قرض و نماز مابقی را به حساب جبهه بریزید. شما بازماندگان برای من دعا کنید و مرا ببخشید، اکنون از خدای بزرگ آمرزش را می خواهم." احمد جوکار( پنج شنبه- 11/9/1361) قم- مدرسه رسالت 💠گروه
*** باید در وجودت حفاری کنی تا به آب برسی یادداشت های شهید را ورق می زنم، در میان آنها به چند جمله تکان دهنده می خورم که نوشته «سرچشمه حرکت دشمن، جرأت اوست که باید جلوی آن را بگیرید، اراده دشمن را بگیرید، روحیه اش خُرد می شود. بنیه و تحمل و استقامت در برابر مشکلات به قوای جسمانی زیاد ربطی ندارد، مثال درختان کوهستان ... باید در وجودت حفاری کنی تا به آب برسی!..." بارها شنیده بودم که مادران و پدران شهدا، بسیار مظلومند و امروز به این یقین رسیدم که این موضوع یک حقیقت محض است... چقدر این روزها دلم برای شهدا تنگ شده.... روحشان با شهدای کربلا محشور باشد... گزارش از: مهناز روزبهانی، خبرنگار ایسنا، منطقه همدان 💠گروه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مخابرات در روز عقب نشینی عزیز قائدی: قبل از عملیات مرصاد و در عقب نشینی از جزیره مجنون من آخرین کسی بودم که با شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات سپاه ششم صحبت کردم و چون ماشین های آنها ترکش خورده بود، قرار بود که دنبال آنها بروم، به اتفاق آقای قنبری تا فاصله کمتر از یک کیلومتری قرارگاه خاتم سه (محل استقرار شهیدان مهدی نریمی و علی هاشمی در لحظات آخر) پیش رفتیم که بالگرد های عراقی را که در حال بمباران و فرود در قرارگاه بودند را دیدیم و بعد از آن دیگر هیچ ارتباطی با قرارگاه برقرار نشد، هرچند کابل های تلفن آنها از سایت بلال برقرار بود. اتفاقاً در سایت شهید معیدی نیز جزء آخرین نفراتی بودم که عقب آمدم. سایت در کیلومتر چهل اهواز - خرمشهر بود و یکی از مهمترین و پر تجهیزات ترین سایت های مخابراتی سپاه در جنوب، از حیث حجم تجهیزات و امکانات محسوب می شد. 👇👇👇 💠گروه
سلام، صبح شما بخیر امروز چهارم تیرماه، سالگرد شهادت سردار هور، حاج علی هاشمی و حمله سنگین عراق به جزایر مجنون است. حمله‌ای که با همه سلاح های مجاز و غیر مجاز شیمیایی صورت گرفت و داستان های ناگفته بسیاری در دل نیزارهای مخوف هور به جا گذاشته است. از مقاومت یک دسته بسیجی از خندق، آن هم در برابر یک تیپ دشمن گرفته تا جای جای اسکله ها و آبراه ها و سایت ها و پدهای ارتباطی. ان شاالله بتوانیم با ارسال چند خاطره، یاد شهدای مقاومت و روزهای پایانی جنگ را زنده کنیم. 💠گروه
با توجه به اطلاعات بدست آمده از روز قبل نشانه هائی از حرکت ارتش عراق از سمت خرمشهر به طرف اهواز وجود داشت لذا از شب قبل به اتفاق برادران محمد شجاع سیاهی، قاسم سعیدی، قاسم سواریان و یکی از برادران تخریب چی به طرف سایت فوق حرکت کردیم تا در صورتی که عراقی ها قصد تصرف آنجا را داشته باشند تجهیزات ارتباطی آن را تخلیه و یا تخریب کنیم. یک تیم از برادران نصب رادیو ماکس نیز در محل حضور یافتند. آن روز عراقی ها روی جاده به جلو می آمدند و ما نیز در صورت لزوم باید بنا به دستور ارتباط را قطع می کردیم به ما گفته شده بود آماده باشید. برادران نصاب تمامی دستگاه های مازاد را خارج نمودند و به منظور سرعت عمل پیچ های ارتباطی دستگاه های روشن و در حال کار را از سایت کاملا باز نموده بودند. 💠گروه