eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از ديدن آموزش در عمليات تنگه چزابه شركت كردم و پس از مراجعت درس را ادامه دادم. بعد از عمليات بيت ‏المقدس بار ديگر به جبهه رفتم و در عمليات رمضان شركت كردم. سپس به پشت جبهه آمدم و سال اول دبيرستان را گذراندم. در سال 1360 در دبيرستان شهيد بهشتى ثبت‏ نام كرد و تا دوم نظرى به تحصيل ادامه داد و پس از آن ترك تحصيل كرد به جبهه رفت. او به مطالعه كتابهاى مذهبى بسيار علاقه داشت و اغلب آثار استاد مرتضى مطهرى و آيت‏ اللَّه سيد عبدالحسين دستغيب و نهج ‏البلاغه را مى‏ خواند
منصور، فردى فروتن و آرام بود، با افراد كوچك ‏تر از خود مهربان بود و با همه به گرمى برخورد مى ‏كرد. او در مقابله با منافقين و ضد انقلاب بسيار سخت ‏گيرى مى‏ كرد و از آنها منزجر بود. به رعايت حجاب هم خيلى حساس بود و از بدحجابى زود ناراحت مى ‏شد.
قبل از عمليات والفجر مقدماتى به جبهه‏ هاى جنگ اعزام شد و تا زمان شهادت دو هزار و دويست روز در جبهه بود و در عملياتهاى بسيارى شركت داشت. او در خاطراتش مى ‏نويسد: و اكنون كه اين كاغذ را مى ‏نويسم در جبهه هستم و عهد و پيمان با خون شهدا و خدايم بستم كه تا زنده هستم در جبهه بمانم و از اهداف انقلاب اسلامى و خون شهدا و ناموس و شرفم و بنا به تكليفى كه بر گردنم هست دينم را ادا نمايم تا در روز قيامت در مقابل خدا و پيامبران و ائمه شرمنده و روسياه نباشم. اميدوارم كه خداوند به درگاهش اين عمل خير را قبول نمايد. در عملياتهايى كه شركت كرده ‏ام عبارتند از: تنگه چزابه، رمضان، والفجرهاى 1، 4، 6، بدر، قدس 1 و والفجر 8، در چند مرحله كربلاى 1، 5، نصر 4 و در چندين پاتك و خطوط پدافندى شركت داشتم. ان شاء اللَّه كه خداوند به درگاهش قبول نمايد.
در عمليات والفجر 8 مأموريت گردان امام حسين(ع) آن بود كه به قلب دشمن نفوذ كند و در آنجا استقرار پيدا كند. پس از شروع عمليات در داخل نيروهاى عراقى به آنها ضربه وارد كند تا با فداكارى بتوانند دشمن را غافلگير كند. پس از عبور از موانع و رسيدن به قلب دشمن ساعت ده شب بود كه ناگهان تيرى به پاى منصور فرمانده گردان اصابت مى ‏كند و از طرف ديگر خارج مى ‏شود. او بى سرو صدا همانجا مى‏ نشيند با دستمالى محكم محل جراحت را مى ‏بندد و تا فردا ساعت ده صبح با همان وضعيت پياده روى مى ‏كند. خون زيادى از پاى او مى ‏رود ولى بدون آن كه هيچ يك از نيروها از اين قضيه مطلع شوند اين وضع را آن قدر تحمل كرد تا اينكه به واسطه خونريزى زياد از حال رفت
منصور پس از شركت در عمليات والفجر 8 در سال 1364 تصميم به ازدواج گرفت و پس از مراجع از جبهه اين موضوع را با خانواده در ميان گذارد. پدر منصور مى‏ گويد
روزى از جبهه آمده بود، گفت كه مى‏ خواهد ازدواج كند. گفتم تو كه هميشه جبهه هستى چطور مى‏ خواهى دخترى را اسير كنى. بعد رفت با پدربزرگش مشورت كرد و پدربزرگش قول داد كه به شرط كمتر رفتن به جبهه برايش همسرى اختيار كند.
مراسم عقد و عروسى در ماه مبارك رمضان (14 رمضان) به سادگى برگزار شد. مهريه همسرش خانم مهناز اميرخانلو يك جلد قرآن مجيد و مبلغ پانصد هزارتومان بود. آنها زندگى مشترك خود را در خانه پدرى آغاز كردند. منصور بسيار علاقه ‏مند بود كه فرزندى داشته باشد. سرانجام در 30 شهريور 1366 صاحب دخترى شدند و نام او را مطهره گذاردند. منصور پس از تولد دخترش او را كمتر از تعداد انگشتان دست ديد اما به او بسيار علاقه داشت و پيوسته به والدين و همسرش سفارش تربيت او را مى ‏كرد و براى خوشبختى و سرافرازى او دعا مى ‏نمود. خطاب به دخترش مى‏ نويسد:
فرزند عزيزم ! از اين كه چهره نازنين و مبارك شما را نديدم و شما هم مرا نديده بوديد و نمى‏ شناختيد عذر مى ‏خواهم چونكه مشغول جنگ و جهاد بودم و نمى ‏توانستم در خانه بمانم تا شما را بزرگ كنم. من خيلى شما را دوست دارم و ان شاءاللَّه با يكديگر ملاقات خواهيم كرد. منصور عضو رسمى سپاه پاسداران انقلاب بود و با حقوق اندكى كه از سپاه دريافت مى كرد معاش خانواده‏ اش را فراهم مى‏ آورد. آنها براى مدتى در اتاقى قديمى كه وضعيت خوبى نداشت و متعلق به خانواده شهيدى بود اقامت داشتند. همسر منصور درباره اخلاق و رفتار او مى‏ گويد:
در درجه اول بسيار خوش اخلاق و مهربان بود؛ همه را دوست داشت. در نماز خواندن مسايل مختلفى را رعايت مى ‏كرد و قرآن را در خلوت مى‏ خواند. در كليه امور خانه و رسيدگى به وضعيت خانواده كوشا بود و محال بود اگر بتواند كارى انجام دهد طفره رود
گلبادى‏ نژاد در جبهه‏ هاى جنگ مسئوليتهاى مختلفى را بر عهده داشت. در عمليات والفجر، يك مسئول دسته بود. سپس پيك تيپ و پس از آن فرمانده گروهان و جانشين گردان شد تا بالاخره به سمت فرماندهى گردان امام حسين(ع) در لشكر ويژه 25 كربلا منصوب گرديد. او در يك دوره آموزشى فرماندهى و ستاد به مدت سه ماه در دانشگاه امام حسين شركت كرد. بنا به گفته پدرش: اولين و آخرين و بزرگ ‏ترين آرزويش شهادت با عظمت در راه اللَّه و آرمانهايش بود.
در عمليات والفجر 6 منصور فرمانده گروهان بود. در اين عمليات مسير حركت با سيم خاردار پوشيده بود. او تنها راه عبور را پوشاندن سيم خاردار و خوابيدن بر روى آن ديد. به همين دليل با وسيله‏ اى سيم خاردار را پوشش داد و بر روى آن خوابيد تا ديگر رزمندگان بتوانند از آن عبور كنند
منصور در پشت جبهه نيز فعاليتهاى مختلفى داشت در انجمن اسلامى و بسيج شركت مى ‏جست و اگر فردى نيازمند يارى بود بلافاصله به نزد او مى ‏رفت. در حزب جمهورى اسلامى نيز فعاليت مى ‏كرد. روزى يكى از همرزمانش به او مى ‏گويد كه خواب ديده كه منصور شهيد شده است. او در پاسخ به گفته همرزمش مى ‏گويد: «خير من اينجا شهيد نمى ‏شوم. جاى ديگرى شهيد خواهم شد.» همسرش مهناز اميرخانلو مى ‏گويد: «همواره مرا از شهادتش آگاه مى‏ كرد و سعى داشت براى شهادتش آماده باشم.» منصور براى والدينش مى ‏نويسد: