رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی ها و بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و #تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با #اسیران_کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من #روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_امام_حسین
#خاطرات_عاشورایی
راوی: حسین علی مرادی؛ هم رزم
#کتاب_دلیل ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحه ۷۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری:
اتقان را در نظر بگیرید و روایت را #روایت_صحیح قرار بدهید؛ نگذارید #روضه خوانی برای #شهدا ، به سرنوشت روضهخوانی برای #سید_الشهداء (علیه الصّلاة و السّلام) - در دورههائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه.
14 تیر 1389
#فرهنگ_جهاد_و_شهادت_در_کلام_امامین_انقلاب
#روایت_گری_دفاع_مقدس
@boreshha
تا نشستیم روی موتور، گفت: #روضه بخوان.
هر چه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد.
می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام. پشت ماشین، سنگر، حسینیه. فقط مانده پشت موتور.
با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد. رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب، هنوز گزیه می کرد.
چند شب بعد عازم مهمانی شد.
#شهید_حسین_نیکو_صحبت
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: حاج حسین کاجی
#کتاب_خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۳.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عبد المهدی انس عجیبی با #روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد.
هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: همسر شهید
#کتاب_خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۲۱٫ به نقل از (کوچه پروانه ها، اصغر فکوری، ص ۴۹ و ۵۰).
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
shahid abd al mahi maghfoori.mp3
306.2K
#قطعه_صوتی
#خاطره_گویا
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
عبد المهدی انس عجیبی با #روضه امام حسین (ع) داشت و محو روضه می شد.
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت
@khateshahadat
شبها تا دیر وقت، زیر نور چراغ فانوس مشغول خواندن و نوشتن بود. می گفت: می خواهم زود خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا روضه خوان #امام_حسین (ع) شوم.
#محرم که می شد مردم را جمع می کرد و برای شان #روضه می خواند.
وقتی شهید شد، 18 روز روی ارتفاعات #کردستان مانده بود و 28 روز بعد از شهادت آوردندش برای تشییع. بدن سالم سالم بود و بوی عطر می داد.
نه سال بعد از شهادتش هم، وقتی شدت باران قبرش را خراب کرده بود، سنگ لحد را که برداشتیم، جنازه سالم بود. خواستند بیاورندش بیرون دست های شان خونی شد.
#شهید_عبد_النبی_یحیایی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: پدر شهید
#کتاب_خط_عاشقی1، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم 1395، ص 17.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
آخرین #روضه اش را قبل از شروع عملیات خواند. بین روضه، حضرت زهرا (س) را مخاطب قرار داد و گفت:
«خانم! عمریه نوکری شما و فرزندان تون رو کردم و تا حالا چیزی ازتون نخواستم؛ ولی حالا می خوام تو اون لحظات آخر کمک کنید».
در گرماگرم عملیات، وقتی گلوله رگبار به سینه اش نشست، خم شد. زیر نور ماه می دیدم که خون تو پیراهنش جمع شده. سعی کردم سرش را روی پایم بگذارم، نگذاشت. سرش را روی زمین گذاشت و سه بار "یا زهرا" گفت و چشمانش را بست.
#حضرت_زهرا (س) آمده بود کمکش.
#شهید_غلام_علی_رجبی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#مجموعه_یادگاران /جلد 24؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-1422؛ خاطره شماره 92-93.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰#حاج_قاسم انس خاصی با حضرت عباس (ع) داشت.
برش اول:
هر سال #فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد #روضه_حضرت_عباس بخوانند.
موقع #روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند.
برش دوم:
مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که «امام حسین (ع) آمده بود سر بالین #حضرت_عباس (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر». با سوز می خواند تا اینکه گفت: «وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟»
اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: «آقا رو خدا دیگه نخون».
آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده حاج قاسم بپرسید.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_ابوالفضل ع
#کتاب_سلیمانی_عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحه 144.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/