برش ها
#شهید_سید_اسدالله_مدنی
در یک تابستان قصد داشتم از نجف به آذر شهر برای #تبلیغ بروم. یکی از افرادی که حضورم در آذر شهر را مانعی برای خود می دید، پشت سرم #شایعات زیادی درست کرده بود. رفتم #حرم حضرت امیر (ع) و از ایشان کمک خواستم. وقتی هم که به ایران برگشتم به زیارت #امام_رضا (ع) رفته و از حضرتش خواستم این مشکل حل شود به شرطی که در #گناه نیفتم.
ورودی آذر شهر، افرادی زیادی با قربانی به استقبالم آمده بودند. همراه شان به مسجدی رفتم و نماز خواندم.
پس از نماز آن فرد مخالف گفت: اگر #منبر رفتی، از مردم بپرس اگر من آدم بدی بودم چرا پشت سرم نماز خواندید و اگر خوب بودم چرا پشت سرم شایعه ساختید.
وقتی روی منبر قرار گرفتم هر چه فکر کردم، دیدم طرح این موضوع باعث بی #آبرو کردن همان فرد خواهد بود.
در دل گفتم یا امام رضا (ع) قرار مان حل مسئله بدون گناه بود.
بدون اینکه سخنرانی کنم از منبر پایین آمدم.
#شهید_سید_اسدالله_مدنی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#حفظ_آبروی_مردم
راوی: شهید مدنی
کتاب سید اسد الله؛ خاطراتی از شهید سید اسد الله مدنی، نویسنده: علی اکبری مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: اول – ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۱-۱۳.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/