آن لحظه که جان میرود از دست، حسین!
دیدار تو آخرین امید است، حسین!
تا همّت عشق است چرا منّت مرگ؟
باید به شهیدان تو پیوست، حسین!
[میلاد عرفان پور]
#شعر_مقاومت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهادت رضا چیزی نبود که قابل کتمان باشد. از همان قبل تولدش از #امام_رضا فرزندی را خواسته بودم که در راه خدا فدا شود و خدا به عنایت امام رضا (ع) رضا را به من داده بود.
برش اول:
تازه دو روز از تولدش می گذشت. خانه مادرم بودم و داشتم شیرش می دادم. سرم را که بلند کردم،ناگهان روی دیوار تصویری را دیدم که خشکم زد. بدنم خیس عرق سرد شد؛ گویا در میانه برف ها منجمد شده بودم. می خواستم آنچه را دیده بودم به مادرم بگویم؛ اما زبانم نمی چرخید. نه آن روز، تا زمانی که رضا زنده بود، زبانم برای گفتنش نچرخید. در آن تصویر، صحنه درگیری را دیدم و رضا را در همین سن شهادت، که شهید می شود.
برش دوم:
چند روز قبل از شهادتش با هم رفتیم عکاسی ارتش. رضا شش قطعه عکس انداخت. پشت یکی را تاریخ زد 12 بهمن 1361 و امضا کرد و داد دستم. گفت: من شهید می شوم.
برش سوم:
در آخرین مرخصی اش رفته بودیم تشییع یکی از دوستانش به نام #شهید_نادر_شاکری_نیا. رضا با نادر هم محلی و هم پایگاهی بود. هنگام تدفین، رضا چون می خواست لحظه تدفین را ببیند، رفت بالای درخت توت خشکیده ای در نزدیکی قبر و داشت گریه می کرد. در همان حالت به قبر خالی کنار نادر اشاره کرد و گفت: مادر جان! این قبر هم برای من است. حرفش را جدی نگرفتم.
خیلی نگذشت که رضا شهید شد و به همان جای مشخص شده بازگشت.
#شهید_رضا_پناهی
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#مرگ_آگاهی
راوی: مادر شهید و برادر زعیم زاده
کتاب عارف 12ساله؛ مادرانه های شهید رضا پناهی؛ صفحه 13 و 53 و 55 و 61.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید احمد کاظمی در #عملیات_بیت_المقدس ترکش خورده بود به سرش. با التماس بردیمش اورژانس. اصرار داشت سر پایی مداوایش کنند. پزشک که زخم عمیقش را دید بستریش کرد.
بر اثر خون ریزی زیاد از هوش رفت؛ اما یکباره به هوش آمد و گفت بلند شو برویم. اصرار کردم و دلیل این تصمیم را پرسیدم.
گفت می گویم به شرط اینکه تا زنده ام به کسی نگویی.
در اتاق عمل خوابیده بودم که حضرت زهرا سلام الله علیها از در وارد شدند. دستی به سرم کشیدند و گفتند بلند شو! بلند شو! چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس.
#شهید_احمد_کاظمی
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: راوی: آقای خانزاده
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 59. به نقل از مجله پیام انقلاب شماره ۱۲ تیرماه ۱۳۸۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
میگما:
قبلا در یک مطلبی درباره شرافت نداشته اصلاح طلبان صحبت کرده بودیم. این هم دم خروسی دیگر.
انسان عقل هم نداشته باشد، اما شرافت داشته باشد، چنین یاوه سرایی نمی کند. تنها، کسانی در میدان جنگ سخن از مذاکره می رانند که مقلد ابو موسی اشعری اند. همو که جنگ صفین را مغلوبه کرد و معاویه یک قدم مانده به هلاکت را از مرگ و شکست رهانید.
اگر نماینده مجلس بودم، طرحی ارائه می کردم برای استخدام و به کارگیری چندین روان شناس و بلکه روان پزشک خبره در هیأت دولت. بندگان خدا آن قدر مشغولند، وقت نمی کنند به دکتر مراجعه کنند
#محمد_جواد_ذلیل
#دیپلماسی_ذلت
#ابو_موسی_اشعری
#میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده.
@boreshha
عماد از همان ابتدای کار، دنبال لقمه های بزرگ بود.
برش اول:
وقتی از #سازمان_فتح جدا شد با دوستانی تشکیلاتی را راه اندازی کرد به نام «جهاد اسلامی». این گروه در طول دهه 80 میلادی بزرگ ترین و پر سرو صدا ترین عملیات ها را علیه نیروهای آمریکایی و اسرائیلی به راه انداخت. نمونه اش حمله به مقر نیروهای آمریکایی و فرانسوی در بیروت بود که نتیجه اش این شد که آمریکایی ها دم شان را روی کول شان گذاشتند و از لبنان خارج شدند.
برش دوم:
بعد از سال 2003 که #آمریکا عراق را اشغال کرد، تمرکزش روی آموزش #مجاهدین_عراقی بود برای مبارزه با آمریکایی ها. آن قدر علیه متجاوزان آمریکایی عملیات کردند که آمریکا مجبور شد به از شهرهای عراق به پادگان های نظامی نقل مکان کنند.
عراقی ها خودشان را خیلی مدیون عماد می دانستند. به همین خاطر بعد از شهادتش در کاظمین تشییع نمادین برگزار کردند.
#شهید_عماد_مغنیه
#سیره_سیاسی_شهدا
#دشمن_شناسی
#آمریکا
#کتاب_ابو_جهاد ؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره 69 و 18.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
اواخرجنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (س)» و پشت پیراهنش «می روم تا #انتقام_سیلی_زهرا (س) بگیرم».
روزی که #قطع_نامه قبول شد، می گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (س) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است».
بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرا زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).
#شهید_سید_صادق_آقا_اعلایی
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: هم رزم شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 23.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مصطفی بیسیم_چی ریزه میزه گروهان بود. تازه پشت لبش سبز شده بود. وقت نماز_شب که می شد از همه جلوتر بود. بچه ها سر به سرش می گذاشتند که: «تو از جان خدا چه می خواهی که این قدر نماز می خوانی و گریه می کنی؟»
در عملیات والفجر هشت تیر به شکمش خورد و شد اولین شهید گردان حضرت معصومه (س) در عملیات_والفجر_هشت.
راوی: حاج حسین یکتا
کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۵۰-۳۵۱.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
سه روز مانده بود به #شهادت_حضرت_زهرا (س). بعد از نماز صبح زیارت حضرت زهرا (س) را خواند.
متعجبانه پرسیدم: مگر امروز روز شهادت است؟ گفت: نزدیک است.
وقتی رفت، ترکش به سرش خورد و بردندش بیمارستان. وقتی شهید شد، شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. این جا بود که سرّ زیارت پیش از موعدش روشن شد.
#شهید_عبد_الله_میثمی
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: همسر شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 26.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شب شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهرا (س) را به همیشه شیعیان و دلدادگان حضرتش تسلیت عرض می کنم.
یاد می کنیم از شهدایی که می رفتند تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرند.
و حضرت زهرا (س) چقدر دلتنگ شهدایی بود که پای ولایتش جان می دادند و خون نثار می کردند؛ اما نبودند و همین نبودن شان عرصه را بر ایشان چنان تنگ کرد که در شعری انشاد فرمودند:
صُبَّت عَلَیَّ مصائبٌ لو أنَّها
صُبَّت عَلَی الایام صِرنَ لَیالیاً
مصائبی بر من گذشت که اگر بر روز روشن وارد می شد آنها را تبدیل به شب سیاه می کرد.
سلام بر بانویی که «و علی معرفتها دارت القرون الاولی»
سلام بر بانویی که همسر شهید و مادر شهید است بلکه خود شهیده است.
آری! سلام بر #مادر_شهیدان
سلام بر #شهیده گمنامی که همدم شهدای گمنام است.
خدا می داند که چقدر محتاج گوشه چشمی از مادر شهیدانم؛ از همان گوشه چشم هایی که شهدا را از فرش به عرش رساند.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
#شهید_حسن_باقری
شهید غلامحسین افشردی معروف به «حسن باقری» معاون اطلاعات عملیات سپاه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)
#شهید_مجید_بقایی
شهید مجید بقایی؛ فرمانده قرار گاه کربلا (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۱ ه.ش)
#شهید_علی_رضا_نوری
شهید علیرضا نوری؛ قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/