هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب گویای سردار دل ها در قالب #نمایشی
این کتاب در ایران صدا تولید شده و از چهار بخش زیر تشکیل شده است:
۱ - «سردار دلها»: «سید مرتضی» جوان مدافع حرم به تازگی به جبهههای سوریه اعزام شده است. وی در گوشهای از میدان نبرد به عشق دیدار «سردار حاج قاسم سلیمانی» کتاب زندگینامه او را مطالعه میکند.
۲- «علمدار»: یک گروهک تروریستی و تکفیری در مرز ایران با مقاومت نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مواجه شده و منهدم میشود. اما یکی از تکفیریها که مجروح شده است و در بیمارستان تحت مداوا قرار دارد، نقشه عملیات ترور فرمانده سپاه قدس «سردار حاج قاسم سلیمانی» را فاش میکند.
۳- «قهرمان البوکمال»: سربازان مدافع حرم در حال جنگ با داعش برای آزادسازی شهر «البوکمال» هستند که در توطئه نیروهای آمریکایی برای رویارویی با مردم سوریه گرفتار میشوند.
۴- «مثل صاعقه»: «حاج قاسم سلیمانی» برای مشاوره و طراحی عملیات نظامی در راستای آزادسازی شهر «حلب» به «دمشق» آمده است.
#قطعه_صوتی
#کتاب_گویای_نمایشی
#شهید_قاسم_سلیمانی
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت
👇
@khateshahadat
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ:
«قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: اغْزُوا، تُورِثُوا أَبْنَاءَكُمْ مَجْداً».
( الكافي (ط - دارالحديث) ؛ ج9 ؛ ص368).
#جهاد کنید تا برای قرزندان تان بزرگواری و #عزت به ارث بگذارید.
#روایات_جهاد_و_شهادت
#ارزش_جهاد
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب #حضرت_زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی #سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.
روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع #شهید_محمد_فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای #یافت_آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.
وقتی بردیمش سوریه، چون #تک_پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س).
روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان 180 نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود.
#شهید_مجید_قربان_خانی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#عنایات_و_کرامات_شهدا
راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید
#کتاب_مجید_بربری ، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- 1398؛ صفحه 56-55 و 107.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هزار بار دفاع کردند یکبار خطا
حال و روز این روزهای #سردار_حاجی_زاده
#شهید_امروز
#شهید_مسعود_علی_محمدی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم
#مستند
#مقام_معظم_رهبری
#شهید_مسعود_علی_محمدی
حضور حضرت آیتالله خامنهای در منزل شهید دکتر علیمحمدی
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت
@khateshahadat
مراسم ازدواج شهید زنگی آبادی
برش يك:
يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت. شرائطش را نوشته بود همه اش از جبهه و مأموريت و مجروحيت و شهادت گفته بود و اين كه من بايد با شرايط سختش بسازم تا با هم #ازدواج، كنيم. شرط كرده بود مراسم عقد توي مسجد باشد.
برش دو:
گفتم:من فقط دوست دارم #مهريه ام يك جلد قرآن باشد.گفت: نه !يك جلد قرآن نمي شود .يك جلد قرآن با يك دوره #كتاب_هاي_شهيد_مطهري.
برش سه:
يك قدح آب آورد. گفت در روايت آمده است هر كس شب عروسي اش پاي زنش را بشويد و آبش را در خانه بريزد، تا عمر دارند خير و #بركت از خانه شان نمي رود. به شوخي گفتم : پاهاي من كثيف نيست.گفت: مهم اين است كه ما به روايت عمل كنيم.
برش چهار:
سه روز قبل از محرم عروسي كرديم.وضو گرفتيم و #دعاي_كميل ،توسل و زيارت عاشورا خوانديم.گفت: من دعا مي كنم تو آمين بگو. اول شهادت، دوم حج ناگهاني و سوم اينكه بچه اولش پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفي.همه اش مستجاب شد.
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#ازدواج_آسان
#کتاب_مثل_مالك، چاپ اول ،۱۳۸۵،چاپ الهادي. صفحات 19، 20 و 23 و 25.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
احمد یک عمر با دعا و نماز زندگی کرده بود؛ آن هم در دوره فساد #پهلوی. #اذان که می گفت تمام بدنش می لرزید و کسانی که صدایش را می شنیدند، گریه می کردند. #شهید_قاسم_سلیمانی عاشق اذانش بود. نمازها را هم پشت او به جماعت می خواندیم.
در هر فرصتی از جمع فاصله می گرفت و مشغول نماز می شد. هر چه اصرار می کردم که این چه نمازی است که می خوانی؟ پاسخی نمی داد. آخرش اصرارم به زبانش آورد. داشت قضاهای نماز شبش را می خواند.
#شهید_احمد_عبد_اللهی
#سیره_عبادی_شهدا
#نماز_شب
#اذان
راوی: حیمد شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۸۶.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
سال 1321 بود و ایران در اشغال متفقین. نان نایاب و گران، و ارزاق دیگر جیره بندی شده بود. سید مجتبی دانش آموز #مدرسه_صنعتی_آلمانی_ها بود.
زنگ تفریح که شد روی یک صندلی چوبی رفت و رشته سخن را در دست گرفت:
«برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطن مان قرار گرفته ایم که در برابر آینده مسئولیم. هجوم اجانب به خصوص #فرهنگ_غربی، همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید می کند و انسان عصر ما را به صورت برده در می آورد. در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را می کوبند... بهتر اینکه ما حرکت کنیم و برویم جلو #مجلس و خواسته هایمان را به دولت بگوییم تا تکلیفمان را معیّن بکنند».
با حرکت دانش آموزان مدرسه صنعتی آلمانی ها به سمت مجلس دانش آموزان مدرسه #دار_الفنون و ایرانشهر و بقیه مردم به آنها ملحق شدند. جلوی مجلس اعتراض مردم به خاک و خون کشیده شد.
عصر همان روز مجلس جلسه ویژه تشکیل داد و #قوام را از نخست وزیری بر کنار کرد.
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
#سیره_سیاسی_شهدا
#جهاد_فرهنگی_و_روشنگری
#سیره_اخلاقی_شهدا
#خودباوری_ملی
#کتاب_سید_مجتبی_نواب_صفوی ؛ نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه 12.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/