فرازی از #وصیت_نامه_شهید_علی_سیفی_نسب:
بارالها! عمري را پشت به تو كرده بودم كه در يك لحظه به سويت بر گشتم و آغوش محبتت را به سوي خود، باز ديدم كه تا آن لحظه غافل بودم.
بار الها! در طول زندگي به اين نتيجه رسيدم كه هميشه تو به دنبال بهانهاي بودي كه من را ببخشي؛ هميشه دانه مي پاشيدي كه مرا به صيد خود اندازي؛ ولي با اين همه، من بنده شيطان بودم و لذت بندگي درگاهت را نچشيده بودم؛ ولي حال با چهرهاي سياه و حالي شرمگين به سويت توبه ميكنم و تو نيز از روي فضلت توبة من را پذيرا باش و به سويم توجه كن.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_علی_سیفی
#مناجات_با_خدا
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حسن عاشق #نماز بود. البته پای سختی ها و هزینه هایش هم ایستاده بود.
برش اول:
رفته بودیم #تنگه_چزابه. حسن داشت حوالی پاسگاه سوبله تا نبعه را دوربین می زد. تا ظهر چند ساعتی بدون احساس خستگی دوربین زد. ظهر که شد روی همان ریگ ها نماز خواندیم.
نماز را به حسن اقتدا کردم. رکوع و سجده ها و قنوتش را طولانی می خواند. توی قنوتش فرازهایی از دعای کمیل را می خواند.
برش دوم:
حسن می گفت:
زمانی که #سرباز بودم، از ایلام به تهران می آمدم. اتوبوس کرج بود و نزدیک بود که #نماز_صبح قضا شود. از راننده خواستم که برای نماز نگه دارد. وقتی اصرارم را دید نگه داشت.
هوا سرد بود. نماز را در دو سه دقیقه ای خواندم. وقتی برگشتم اتوبوس رفته بود. ساکم را هم با خودش برده بود.
#شهید_حسن_باقری
#سیره_عبادی_شهدا
#جلوه_های_انس_با_نماز
راویان: فتح الله جعفری و سید احمد عسکری
#کتاب_ملاقات_در_فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۹ و ۱۹۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
باید دشمن را بشناسیم. اگر نشناسیم نمی توانیم با او بجنگیم.
#شهید_حسن_باقری
کتاب ملاقات در فکه صفحه 113.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
📌یک حرف از هزاران
عبدالله معتقد بود که غذای زندان از #گوشت_یخ_زده وارداتی که شرایط ذبح اسلامی درش لحاظ نشده تهیه می شود.
به همین خاطر می گفت: «من در اضطرار نیستم تا خوردن این غذا بر من مباح باشد، جلوی خودم را می گیرم».
تقریبا هر روز روزه می گرفت و غذایش مختصر نان و ماستی بود که از فروشگاه زندان تهیه می کرد، بود.
روزی خانواده ام که برای ملاقات آمده بودند، مقداری برایم غذای خانگی آوردند. میثمی را هم دعوت کردم، تا با هم هم غذا شویم.
وقتی نشست؛ گفت: «مدت مدیدی بود که گوشت نخورده بودم».
کم بود از این همه مظلومیت بغضم بترکد.
پدر و مادرش هم تازه بعد از سه ماه، فهمیده بودند برده اندش زندان قصر. رفتند ملاقات.
پدر وقتی دید از عبدالله پوست و استخوانی بیش نمانده ناراحت شد؛ اما عبدالله می خندید و بحث را عوض می کرد.
موقع رفتن، از مسئول زندان پرسید: چرا عبدالله این قدر لاغر شده که می شوند دنده هایش را شمرد؟
گفت تقصیر خودش است که غذای زندان را نمی خورد. می گوید نجس است.
#شهید_عبد_الله_میثمی
#سیره_تهذیبی_شهدا
#سیره_اخلاقی_شهدا
#رعایت_مسائل_شرعی
#مراقبت_از_شکم
روای:دکتر ابراهیم اسفندیاری
#کتاب_تنها_سی_ماه_دیگر ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه ۵۴-۵۵٫
#کتاب_یادگاران، جلد ۵، کتاب میثمی؛ چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۲ و ۲۶.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_ابراهیم_هادی:
به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً #مسئولین امر تذکر میدهم که همیشه در جهت اسلام و #قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_ابراهیم_هادی
#وظیفه_مسئولین
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
شهید احمدعلی نیری و شنیدن صدای تسبیح موجودات 👇👇👇
از بچه گی با احمد بودم. یک روز بهش گفتم: دلیل اینکه در سالهای اخیر شما در #معنویات خیلی رشد کردی؛ اما من نتوانسته ام به گردپای شما برسم.
نمی خواست جوابم دهد. اصراش که کردم، حاضر شد بگوید:
یک روز با بچه های مسجد رفته بودیم #اردوی_دماوند. بچه ها که مشغول بازی بودند، یکی از بزرگ ترها کتری را بهم داد و جایی را با انگشت نشانم داد و گفت:
آنجا #رودخانه است. برو از آنجا آب بیاور تا چایی درست کنیم.
راه زیاد بود. نزدیکی های رودخانه صدای آب و نسیم خنکش را احساس می کردم. از لای بوته ها تا چشمم به رودخانه افتاد، سرم را پایین انداختم. همانجا نشستم. بدنم شروع کرد به #لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم.
عده ای از #دختران مشغول #شنا بودند. در آن خلوت که جز خدا هیچ کس نبود زمینه گناه برایم فراهم بود. همانجا خدا را صدا زدم و گفتم: خدایا کمکم کن. الان شیطان به شدت وسوسه ام می کند که نگاه کنم؛ اما من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
برگشتم و رفتم از یک جای دیگر کتری را پر کردم. آمدم پیش بچه ها و شروع کردم به آماده کردن چایی. چشم هام پر از اشک شده بود. ظاهرش از دود چوب ها بود و باطنش حالم از این داستان منقلب بود. در همان حال خیلی با خدا مناجات کردم. خیلی با توجه گفتم: یاالله یالله
به محض تکرار نام خدا همه اشیای پیرامونم از سنگریزه ها و کوه و درختان یک صدا می گفتند: #سبوح_قدوس رب الملائکة و الروح؛ پاک و مقدس است خداوندی که پروردگار روح و فرشتگان است.
با شنیدن این صدا تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن. در آن غروب با بدنی لرزان به هر طرف که می رفتم از #همه_ذرات این عالم آن صدا را می شنیدم. از آن موقع به بعد کم کم درهایی از #عالم_بالا به رویم باز شد.
در آخر هم بعد از تأکید بر رازداری، گفت: این ها را گفتم تا بدانی انسانی که #ترک_گناه می کند چه مقامی پیش خدا دارد.
#شهید_احمدعلی_نیری
#سیره_تهذیبی_شهدا
#نگاه_به_نامحرم
#روش_رشد_معنوی
راوی: دکتر محسن نوری
#کتاب_عارفانه ؛ ناشر: انتشارات شهید ابراهیم هادی، صفحه 27-29.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
#شهید_حسن_باقری
شهید غلامحسین افشردی معروف به «حسن باقری» معاون اطلاعات عملیات سپاه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)
#شهید_مجید_بقایی
شهید مجید بقایی؛ فرمانده قرار گاه کربلا (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۱ ه.ش)
#شهید_علی_رضا_نوری
شهید علیرضا نوری؛ قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)
13921018_7941_192k.mp3
6.22M
معجزه مغفول
(كلیپ صوتی درباره بروز استعدادها در دوران دفاع مقدس در بیانات رهبر انقلاب)
#شهید_حسن_باقری
✅دفاع مقدس وسیله ای شد برای اینکه استعداد های مکنون انسانها ظهور و بروز کند.
✅شهید حسن باقری بلا شک یک طراح جنگی است.
فاصله بین سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی که حرکتی 25 ساله است این جوان در یک سال و نیم و دو سال طی کرده است.
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_عبد_الله_میثمی:
خدايا تو گواهي در اين لحظه كه در خدمت مقام وحدانيت، اين كلمات را مي نويسم بسي شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را مي بينم كه در جبهه هاي حق بر عليه باطل مي جنگند و در سنگرهاي خود #وصيت_نامه هاي شهيد وارانه مي نويسند.
خدايا دلم مي سوزد كه چرا به زمين چسبيدم. خدايا اگر من بيچاره در اين لحظه بميرم فردا در مقابل اين جواناني كه از لذت و عيش و نوش دنيا بريدند و رو به تو آوردند سرافكنده خواهم بود.
#وصیت_نامه_شهدا
#شهید_عبد_الله_میثمی
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهادت_طلبی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/