💚✨خدا روزی رسان است✨💚
📚داستان کوتاه
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او ترمان (terman) میگفتند. او بسیار شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت
مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم.
ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت. باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم. الان تازه صبحانه خوردهام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم. من بارها خودم را آزمودهام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد.» واقعا متحیر شدم. رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمیترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🌸 #طنز #جبهه 😂🤣🌸
🌸امپول
🌸یکی از دوﺳﺘﺎن ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪه ﺑـﻮد وﻟـﻲ ﺣﺎﺿـﺮ ﻧﻤﻲﺷﺪ ﺑﺮود درﻣﺎﻧﮕﺎه ﺑِﻬِﺶﮔﻔﺘﻢ
"ﭼﺮا ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣـﺎل و روزت ﻧﻤـیری درﻣﺎﻧﮕﺎه؟"
ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﻓﺎﻳﺪه داره؟ دﻛﺘـﺮ ﻋﺮاﻗـﻲ ﻳـﺎ ﻣﺮﻳﺾ رو ﻛﺘﻚ ﻣﻲزﻧﻪ ﻳﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺑِﻬِﺶﻟﻄـﻒ ﺑﻜﻨـﻪ، ﺑﺮاش داروي ﻋﻮﺿﻲ ﻧﺴﺨﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ
ﮔﻔﺘﻢ "ﻣـﻦ ﺑـﻪ ﺟﺎت ﻣﻲرم ﭘﻴﺶ دﻛﺘﺮ، اﮔﻪ ﻛﺘﻚ زد ﻣﺎل ﻣـﻦ، اﮔـﻪ ﻫﻢ دارو داد ﻣـﺎل ﺗـﻮ "
ﻗﺒـﻮل ﻛـﺮد رﻓـﺘﻢ و ﮔﻔـﺘﻢ
"ﻣﺮﻳﻀﻢ، ﻣﺮﻳﻀﻲام ﻫﻢ اﻳﻨﻪ "
در اﺻـﻞ ﺷـﺮح ﺣـﺎل دوﺳــﺘﻢ رو ﮔﻔــﺘﻢ از ﺷــﺎﻧﺲ ﺑــﺪ، آن روز، دﻛﺘــﺮ ﺳﺮﺣﺎل ﺑﻮد و ﻳـﻚ آﻣﭙـﻮل ﺑـﺮاﻳﻢ ﻧـﺴﺨﻪ ﻛـﺮد و ﺑـﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎر ﮔﻔﺖ آﻣﭙﻮل رو ﻫﻤﻴﻦ اﻵن ﺑﻬﺶ ﺑـﺰن
ﺗـﺎ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎر ﺑﮕﻮﻳﻢ،
آﻣﭙﻮل را ﻓﺮدا ﻣﻲزﻧﻢ آن را آﻣــﺎده ﻛــﺮد
ﻧﺎﭼــﺎراً روي ﺗﺨــﺖ دراز ﻛــﺸﻴﺪم و
ﭘﺮﺳﺘﺎر ﻫﻢ آﻣﭙﻮل را ﺑﻪ ﻣﻦ زد.
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ و ﺑﻪ دوﺳﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ
"آﻣﭙﻮﻟﻲ ر ا ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ زدن اﻟﻜﻲ اﻟﻜﻲ ﺑﻪ من زدند.
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
#آیتاللهبهجت(ره):🌿
اینمطلببایدبرایاهلِایمانمجسّمشود
ویقینکنندکـهدوریازکسانیکـهخداونـدِ
متعالامرفرمودهباآنهاباشیـم،
(اهلبیـتعلیهمالسـلام)
موجبدوریِماازجمیـعِبرکاتِ
"دنیویهواخرویه" اسـت ..!
📚 درمحضربھجت،ج۲،ص۳۸
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری:
خيال نكنند اگر ۴ نفر كه سابقه انقلابی دارند از كاروان انقلاب كنار رفتند انقلاب غريب است!
انقلاب همان طور که ریزش دارد، رویش هم دارد.
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🌼امام زمان عجاللهفرجه فرمودند:
"گناهان شما مانع ظهور من است."
و همچنین فرمودند:
"بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج ، که آن فرج شماست."
🌾 ترک گناه بهترین هدیه است محضر مبارک مولا؛
از هم اکنون در راستای ترک گناه و خشنودی قلب مقدس مولا در جهت زمینه سازی ظهور، تلاش کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج که میگوییم یعنی
گناه نکنیم...
🌾با توجه به احادیث فوق و فرمایشات گهربار امام زمان ارواحنافداه،
🌷 سهم ما در جهت زمینه سازی ظهور و تعجیل در فرج و خشنودی مولا
قطعاً
"ترک گناه + دعا برای تعجیل در فرج مولاست"
🍃 از همین حالا شروع کنیم،
بسم الله...
💝الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج💝
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🌸 #طنز #جبهه 😂🤣🌸
🌸آدم بی شرّ و شور
🌸محمدرضا داخل سنگر شد. دور تا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت:
«آخرش نفهمیدم کجا بخوابم؟! هر جا
میخوابم مشکلی برام پیش میاد. یکی لگدم میکنه. یکی رُوم میافته. یکی...»
از آخر سنگر داد زدم:
« بیا این جا. این گوشه سنگر. یه طرفِت من و یه طرفتم دیوارِ سنگر. کسی کاری به کارِت نداره. منم که آزارم به کسی نمی رسه».
کمی نگاهم کرد و گفت:
« عجب گفتی!. گوشهای امن و امان. تو هم که آدم آروم و بیشرّ و شوری هستی»
و بعد پتوهاشو آورد، انداخت آخرِ سنگر. خوابید و چفیهاش رو کشید رو سرش. منم خوابیدم و خوابم برد.
خواب دیدم با یه عراقی دعوام شده. عراقی زد تو صورتم. منم عصبانی شدم. دستمو بردم بالا و داد زدم: یا ابوالفضلِ علی! و بعد با مشت، محکم کوبیدم تو شکمش.
همین که مشتو زدم، کسی داد زد: یا حسین! از صداش پریدم بالا. محمدرضا بود.
هاج و واج وگیج و منگ، دورِ سنگر رو نگاه میکرد و میگفت:
«کی بود؟! چی شد؟!»
مجید و صالح که از خنده ریسه رفته بودند، گفتند:
«نترس؛ کسی نبود؛ فقط این آقای آروم و بی شر و شور، با مشت کوبید تو شکمت».
آدم بی شرّ و شور
مجموعه اکبرکاراته موسسه مطاف عشق
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده #خلاقیت
یه ایده خلاقانه و زیبا برای هنرمندای عزیز کانال🤩😉
درست کردن چتر های خوشگل رنگی😍👌
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🖋مجموعه خاطرات
محسن جوانی مؤمن و مقید بود، به هیچ عنوان پدر و مادر خود را آزار نمیداد؛
محسن همواره حرف و عملش یکی بود و هرگز در کارهایش ریا وجود نداشت و همه کارهای او قربتالله بود؛
یکی از بهترین خصوصیات محسن هم این بود که هرگز دروغ نمیگفت.
#شهید_محسن_حججی 🥀
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
💠 #خیابان_شهدا 💠
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
🌸اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌸دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
🌸به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🌸به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌸به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🌸ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..
🌸هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌸هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
🌸پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
🌸دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
💠از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا گاهی نگاهی🌹🕊
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat