eitaa logo
🔶🔸بوی گل نرگس
90 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
167 فایل
ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶پسر بندری و افسر عراقی. 🔴در یکی از عملیات ها که گردان رزمندگان هرمزگانی شرکت داشت موفق به شکستن خط پدافندی دشمن شدیم و با عجله همه سنگرها را پاکسازی و بعثی ها را اسیر می کردیم. 🔴وقتی به سنگر فرماندهی رسیدیم با صحنه جالبی روبرو شدیم .نوجوان پانزده ساله بسیجی فرمانده عراقی را که درجه سرتیپی داشت اسیر کرده و مدام با لهجه بندری از افسر عراقی می خواست از پشت میزش بلند شود.اما افسر عراقی که بشدت شوکه شده بود از جایش تکان نمی خورد ،دست آخر و به زحمت او را وادار کردیم که از جایش بلند شود. 🔴یکهو بسیجی نوجوان خنده بلندی کرده و گفت، ای خاک تو سرت... اینکه خودش را خیس کرده...خلاصه تا شب این ماجرا را یادمان می افتاد می خندیدیم.
🔴روح 🔶معمولا یک هفته قبل از شروع عملیات تمامی تیپ ها و لشگرها در محدوده منطقه عملیاتی اردو بر پا می کردند.و آموزش ها در زمینه عملیات و نحو نبرد توسط فرماندهان به نیروها آموزش داده می شد. 🔶شب ها بیشتر بچه ها سرگرم ذکر و دعا می شدند. عده ای هم به بگو و بخند مشغول بودند و برای افزایش روحیه بساط شوخی راه می انداختند. 🔶از قضا هر روز صبح هم پیرمردی که به حاجی صلواتی 😇 شهرت داشت با سر و صدای بلند به داخل سنگرها می رفت و بچه ها را بیدار می کرد. یک شب بچه های یکی از گردان ها ،همه را دور هم جمع کرد و نقشه اش را برای اذیت کردن حاجی صلواتی پیاده کرد. 🔶القصه چند نفر ملاحفه های سفیدی مهیا کردند و لباس سفیدی که فقط جای دو چشم داشت را تهیه کردند.صبح روز بعد حاجی بنده خدا طبق معمول ابتدا با بلندگو همه را دعوت به بیداری کرد ،سپس راهی سنگرها شد. بنده خدا حاجی صلواتی هنوز به داخل سنگر نیامده بود که ناگهان روح 👻 بلند قامتی زوزه کشان جلویش ظاهر شد.فقط تصور کنید این پیرمرد بنده خدا چه حالی پیدا کرد و چقدر ترسید. روح هم ول کن نبود و دست از سر حاجی برنمیداشت و مدام تعقیبش می کرد.پشت سر روح، یک گردان بسیجی می دوید می خندیدند. ••✾•🍃🌺🍃•✾••