#زبیده_خریدار_خانه_بهلول
آورده اند که روزی زبیده زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دیــد که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین #خط میکشید
پرسیــد چه میکنی؟ بهلول گفــت خانــه میسازم
پــرسیــد ایــن خانــه را میفــروشـی؟ گفــت آری پرسید قیمــت آن چقدر است؟ بهلول مبلغی ذکر کرد . #زبیده فرمـان داد که آن مبلغ را به بهلـول بدهند و خود دور شد
بهلول زَر را گرفت وبین فقیران قسمت کرد. شب هارون الرشیــد در خــواب دیــد که وارد بهشــت شده ، به خانه ای رسید و چــون خـواست داخل شود او را مانع شدنـد و گفتند این خانه از زبیده #زوجه ی توست
روز بعد، هارون ماجرا را از زبیده بپرسید. زبیده قصه بهلول را باز گفت. هارون نزد #بهلول رفـت و او را دیــد که با اطفــال بـازی میکنــد و خانــه می سازد
گفــت این خانه را میفـروشــی؟ بهلول گفـت آری
#هارون پرسیــد بهایش چه مقـدار است؟ بهلول قیمتــی گفت که در جهان نبود . هارون گفـت به زبیده به اندک چیزی فروخته ای.
بهلـول خندیــد و گفــت زبیــده ندیــده خانــه را خریـده و تو دیده میخری . میان این دو ، #فرق بسیار است
════════════
#حکایت
#زبیده_خریدار_خانه_بهلول
آورده اند که روزی زبیده زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دیــد که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین #خط میکشید
پرسیــد چه میکنی؟ بهلول گفــت خانــه میسازم
پــرسیــد ایــن خانــه را میفــروشـی؟ گفــت آری پرسید قیمــت آن چقدر است؟ بهلول مبلغی ذکر کرد . #زبیده فرمـان داد که آن مبلغ را به بهلـول بدهند و خود دور شد
بهلول زَر را گرفت وبین فقیران قسمت کرد. شب هارون الرشیــد در خــواب دیــد که وارد بهشــت شده ، به خانه ای رسید و چــون خـواست داخل شود او را مانع شدنـد و گفتند این خانه از زبیده #زوجه ی توست
روز بعد، هارون ماجرا را از زبیده بپرسید. زبیده قصه بهلول را باز گفت. هارون نزد #بهلول رفـت و او را دیــد که با اطفــال بـازی میکنــد و خانــه می سازد
گفــت این خانه را میفـروشــی؟ بهلول گفـت آری
#هارون پرسیــد بهایش چه مقـدار است؟ بهلول قیمتــی گفت که در جهان نبود . هارون گفـت به زبیده به اندک چیزی فروخته ای.
بهلـول خندیــد و گفــت زبیــده ندیــده خانــه را خریـده و تو دیده میخری . میان این دو ، #فرق بسیار است
════════════
کــــانــــال سُـــــخَـــــنْ بُــــــزُرْگـــــٰان
@bozorghan