آدم، موجودی که عیار آدمیتش درد و غمهاشه، شرط نپوسیدنش زیر بار سنگین این دنیا، داشتن چیزی برای عشق ورزیدن و فراموش کردن غمهاشه. یکی با نوشتن، یکی با کتاب، یکی با موسیقی، یکی با آشپزی و دیگری با درس. باید سعی کنی چیزی رو دوست داشته باشی. به قول رضا قاسمی :
فرقی نمیکند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتا مشروب یا تریاک. ولی یک چیز را دوست بدار! -همنوایی شبانهی ارکستر چوبها
شبهایروشن-
خوندن و ارتباط گرفتن با آدمایی که یادم میارن زندهام رو دوست دارم.
میگفت "عزیزجان ، ما ساقههای سبزی هارو دور نمیندازیم. بعضی هاشون خوراک مرغها میشن ، بعضیها مثل نعنا رو میشه دوباره در آب ریشه دار کرد.
ساقه های ریشهدار نعنا رو با این امید تو گلدونها میکارم،
تا اونهارو هدیه بدم. یک شاخه نعنا تا ریشهدار شه،
آدم رو برای دو تا سه هفته امیدوار نگه میداره.
یکماهی هم بعد از اون میشه امیدوار بود تا بوته تو گلدون پُرپشت شه. وقتی هم جون گرفت ، امیدِ بعدی اینه که به عزیزی سپرده شه و اون رو خوشحال کنه.
همین کارها مارو سرپا نگه میداره عزیز."
پذیرشِ این که صبوریای که داری به خرج میدی -برای رسیدن به هر چیزی- اجبار نیست بلکه یک انتخابه، دنیارو کمتر پیشه روی چشمات شبیه میدون جنگ میکنه.
اون زندگیِ واقعی رو شمالیها میکنن، ما صرفا داریم "زندگی" میکنیم، زندگیه خالی. تصورکن از درِ خونهی هرکسی رد میشی بوی شالی های بارون خورده بینیتو نوازش بده، خونهات یا محل کارت کنار دریا یا جنگل محاصره شده باشه، هرروز یه نمِ ریز بارون بزنه و هوارو پر از اکسیژن و طراوت کنه، آسمون همیشه آبی و ابر داشته باشه، باوجود طبیعتش تا آخر بهار دستت تو تولید محتوا واسه پیج و چنلت باز باشه و..اوَه کلی چیزای دیگه که بنظر به آدم القا میکنه که تو جهان هیچ چیزی که قرار باشه تورو ناراحت کنه وجود نداره و تو صراحتا محکوم و مغلوب به یه زندگیه جالبانگیز و قشنگی.
کسی که متد خاصی برای زندگیش نداشته باشه و برنامههای شخصیشم روال نباشه، با تاثیراتِ هرچه تمامتر زندگی و برنامههای شخصی شمارو هم بهم میریزه. آدم باهوش این وسط اونیه که اون رابطه رو کمرنگ کنه، حالا به هرطریقی.
راستش تو نوشتن، خیلی بهتر و موفق تر از تو مکالمه با آدمها عمل میکنم. وقتی آدم میخواد چیزیو بنویسه، ذهنش باز تره، وقت بیشتری برای فکر کردن و پاسخ دادن داره، بهتر میتونه استدلال کنه، قشنگ تر میتونه حرفاشو بالا پایین کنه و بعد درکنار همدیگه به معقول ترین شکل ممکن بچینهاَتشون. اگه نگاه آدمها عوض نمیشد، حاضر بودم سر یک میز با یه آدم مکالمه کنم ولی با این اختلاف که اون باصدای بلند حرف بزنه و من باخودکار روی کاغذ واسش بنویسم و بعد کاغذو هل بدم سمتش.
4_6028316586568321687.m4a
زمان:
حجم:
437K
- درو دیوار خونه به تو تکیه کردن، اگه بدونِ تو خم بشن چی؟