یه موقعه هایی زیر هجوم یه سری افکار و حالات درونی حس له شدن پیدا میکنم، چشمامو میبندم و پشت سرهم این جملات رو تکرار میکنم؛ میدونم حواست بهم هست، میدونم دوسم داری، میدونم نگرانمی، میدونم به فکر منی، میدونم واست عزیزم، میدونم پشت و پناه منی، همهی این هارو میدونم و بهت خیلی خیلی اعتماد دارم و بعد...
انگار یه راه فراری واسم از زیر اون آوار غم باز میکنه و دستامو میگیره و میکشه بیرون و هل میده سمت یه فضای پر از آرامش
همونجور که خودش میگه «و لقد خلقنا الانسان فی کبد، ما انسان را در رنج آفریدیم»، همونجورم خودش از زیر آورههای رنج و غم دو دستی بیرونت میاره.
تو دنیای هری پاترها، نگهابانان قلعهی آزکابان موجودات خبیثی به اسم دیوانهساز ها بودن که شیرهی روح آدمارو که تلفیقی از شادی و احساسات خوبِ اون آدم بود رو میمکیدن و اونو به یه موجود زنده ولی افسرده و بی روح تبدیل میکردن.
بیکاری برای آدم هم دقیقا شبیه دیوانهسازها عمل میکنه. دوسه روزِ اولش میتونی خودتو سرگرم کنی و چارتا فیلم ببینی و تخمه بشکونی. بعد از اون شیرهی وجودت رو برای زندگی کردن و زنده بودن میمکه و از تو یه آدم مخمور و کرخت و افسرده میسازه.
🎤 شکیبایی.شاملو .شجریان2_5188481181179469960.mp3
زمان:
حجم:
6.9M
#شنیدنی [ترین صداها]
-قسمتِ سوم- برای نوازش گوشهات، چون میدونم دوستش خواهی داشت.
هدایت شده از شبهایروشن-
خوشبهحال آدمایی که میخوان برن مشهد، یا قصدِ رفتنش رو دارن، یا تو قطار و هواپیما و ماشین درراهِ مشهدن، یا شهرشون نزدیکِ مشهده، یا خودِ مشهدن، یا خونشون تو یکی از کوچههای منتهی به حرمه. عمیقا بهتون غبطه میخورم لعنتیا.
زندگی درحالت عادی سخته و من با آدمایی که زندگی رو به خودشون سختتر میگیرن و فقط جنبههای منفی و تاریکش رو میبینن، نمیتونم کنار بیام. کلیات رو ول کن، از دل تاریکی بیا بیرون، اجازه بده نور بخوره بهت. تو حق این رو داری زندگی کنی و از جزئیاتش لذت ببری. هنوز خیلی حسهارو تجربه نکردی، فقط به اندوه چنگ نزن.