eitaa logo
شب‌های‌روشن-
145 دنبال‌کننده
139 عکس
3 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کلیت روابط آدمها بده بستونه. وقتی می‌خوای با آدمای درست و موفقی که وجهه‌ی اجتماعی خوبی رو دارن معاشرت داشته باشی، باید اول از خودت یه شخصیتِ درجه‌ یک بسازی و آدمایی که دوزار نمی‌ارزن رو پشت سرت جا بذاری، بعد خود به خود آدمای لول بالا میان تو زندگیت. اینو یادت باشه که تا تپه‌هارو رها نکنی، به قله نمیرسی.
خوش‌به‌حال آدمایی که می‌خوان برن مشهد، یا قصدِ رفتنش رو دارن، یا تو قطار و هواپیما و ماشین درراهِ مشهدن، یا شهرشون نزدیکِ مشهده، یا خودِ مشهدن، یا خونشون تو یکی از کوچه‌های منتهی به حرمه. عمیقا بهتون غبطه می‌خورم لعنتیا.
من یه چی می‌گم و چراغ‌ها رو خاموش می‌کنم و میرم. «بسپرش به‌خدا، اون خودش بهتر می‌دونه که چیکارش کنه، زورِ خدا از همه بیشتره، شک‌نکن..»
شب‌های‌روشن-
عکس هایی که حس خوبی رو میدن.
تا یادم نرفته اینو اینجا بنویسم. بنظرم میزانِ اعتماد به نفس‌ آدمارو تو نحوه‌ی ری‌اکشن دادن و برخوردشون با مشکلات و سختی های زندگی رو می‌شه واضحا دید. یه گروه هستن که زود وا میدن و تو عمق اون چالشی که واسشون اتفاق افتاده خودشون رو گم می‌کنن و منتظر می‌مونن یکی بیاد نجاتشون بدهو همراه با باد زدن جرعه جرعه آب‌قند به خوردشون بده، یه گروه‌ام هستن که با اعتماد به نفس بالایی که دارن می‌دونن میزان اضطراب، استرس و حالِ بدشون، هیچ تغییری در چیزی که قراره اتفاق بیفته ایجاد نمی‌کنه، پس منتظر کسی نمی‌مونن و محکم خودشونو سرِپا می‌کنن و کنترل اوضاعو به دست می‌گیرن. برخلافِ برخی از تنیجرها و متاسفانه جوونامون که فکرمی‌کنن فاز دپ برداشتن و گیر کردن تو عمق یک غم از اونها آدمای جذابی می‌سازه و همه در پی‌ کشف کردنشونن، نمی‌دونن چقدر این گروه دومی که گفتم جذابیت درونیشون زیاده، چقدر دوست داشتنی‌ان، چقدر دلخواه‌ان، چقدر به قول این خارجَیکا کاریزماتیک‌ و خیره‌ کننده‌ان. اصلا یاخدا.
کاش می‌شد آدم مثل لباسایی که درطول هفته عوض می‌کنه، چندتا روح می‌داشت و هرکدوم که چرک می‌شد رو از کالبد جدا می‌کرد و یه روح جدید و ترو تمیزو می‌پوشید. اونی‌ام که چرک شده بود رو می‌نداخت تو یه تشت پُر از آب و کَف، می‌شست، چنگش می‌زد، یجوری که هرچی غبار و تیره‌گی و خستگی هست بزنه بیرون و بعد پهنش می‌کرد زیرِ نورِ ملایم خورشید تا خشک شه و دو روز دیگه بازم تنش کنه.
بیوشون رو
فضای خونه و خونواده اگه گرم و امن باشه، شبیه یه چایِ لب‌سوز و تازه‌ دم‌ کرده می‌مونه. وقت میذاری و دوقاشق چای خشک می‌ریزی تو قوری، حوصله به خرج میدی و با علاقه گل‌ محمدی و هِل و دارچین هم بهش اضافه می‌کنی و میذاری آروم چند دقیقه‌ای رو دم بکشه. بعد که دم کشید و چای رو ریختی تو فنجون، می‌بینی الله و اکبر، عطر و طعمش هوش از سر آدم می‌بره. تو دلت یه آخیش گنده میگی. روزمره‌ها و غم اندوهت رو می‌شوره میبره. می‌خوری و خستگی از تنت کنده می‌شه. ولی امون ازینکه جایی که زندگی می‌کنی گرمایی نداشته باشه و هرکس پی کارِ خودش باشه. شبیه چایِ مونده تو فلاکسه. از دهن افتاده، طعمش مصنوعی، میای میریزی می‌بینی سرد شده، تازه بهت نمی‌چسبه، خستگیتوهم از بین نمیبره.
یه موقعه هایی زیر هجوم یه سری افکار و حالات درونی حس له شدن پیدا می‌کنم، چشمامو می‌بندم و پشت سرهم این جملات رو تکرار میکنم؛ میدونم حواست بهم هست، میدونم دوسم داری، میدونم نگرانمی، میدونم به فکر منی، میدونم واست عزیزم، میدونم پشت و پناه منی، همه‌ی این هارو میدونم و بهت خیلی خیلی اعتماد دارم و بعد... انگار یه راه فراری واسم از زیر اون آوار غم باز می‌کنه و دستامو می‌گیره و میکشه بیرون و هل میده سمت یه فضای پر از آرامش