فضای خونه و خونواده اگه گرم و امن باشه، شبیه یه چایِ لبسوز و تازه دم کرده میمونه. وقت میذاری و دوقاشق چای خشک میریزی تو قوری، حوصله به خرج میدی و با علاقه گل محمدی و هِل و دارچین هم بهش اضافه میکنی و میذاری آروم چند دقیقهای رو دم بکشه. بعد که دم کشید و چای رو ریختی تو فنجون، میبینی الله و اکبر، عطر و طعمش هوش از سر آدم میبره. تو دلت یه آخیش گنده میگی. روزمرهها و غم اندوهت رو میشوره میبره. میخوری و خستگی از تنت کنده میشه. ولی امون ازینکه جایی که زندگی میکنی گرمایی نداشته باشه و هرکس پی کارِ خودش باشه. شبیه چایِ مونده تو فلاکسه. از دهن افتاده، طعمش مصنوعی، میای میریزی میبینی سرد شده، تازه بهت نمیچسبه، خستگیتوهم از بین نمیبره.
یه موقعه هایی زیر هجوم یه سری افکار و حالات درونی حس له شدن پیدا میکنم، چشمامو میبندم و پشت سرهم این جملات رو تکرار میکنم؛ میدونم حواست بهم هست، میدونم دوسم داری، میدونم نگرانمی، میدونم به فکر منی، میدونم واست عزیزم، میدونم پشت و پناه منی، همهی این هارو میدونم و بهت خیلی خیلی اعتماد دارم و بعد...
انگار یه راه فراری واسم از زیر اون آوار غم باز میکنه و دستامو میگیره و میکشه بیرون و هل میده سمت یه فضای پر از آرامش
همونجور که خودش میگه «و لقد خلقنا الانسان فی کبد، ما انسان را در رنج آفریدیم»، همونجورم خودش از زیر آورههای رنج و غم دو دستی بیرونت میاره.
تو دنیای هری پاترها، نگهابانان قلعهی آزکابان موجودات خبیثی به اسم دیوانهساز ها بودن که شیرهی روح آدمارو که تلفیقی از شادی و احساسات خوبِ اون آدم بود رو میمکیدن و اونو به یه موجود زنده ولی افسرده و بی روح تبدیل میکردن.
بیکاری برای آدم هم دقیقا شبیه دیوانهسازها عمل میکنه. دوسه روزِ اولش میتونی خودتو سرگرم کنی و چارتا فیلم ببینی و تخمه بشکونی. بعد از اون شیرهی وجودت رو برای زندگی کردن و زنده بودن میمکه و از تو یه آدم مخمور و کرخت و افسرده میسازه.
🎤 شکیبایی.شاملو .شجریان2_5188481181179469960.mp3
زمان:
حجم:
6.9M
#شنیدنی [ترین صداها]
-قسمتِ سوم- برای نوازش گوشهات، چون میدونم دوستش خواهی داشت.
هدایت شده از شبهایروشن-
خوشبهحال آدمایی که میخوان برن مشهد، یا قصدِ رفتنش رو دارن، یا تو قطار و هواپیما و ماشین درراهِ مشهدن، یا شهرشون نزدیکِ مشهده، یا خودِ مشهدن، یا خونشون تو یکی از کوچههای منتهی به حرمه. عمیقا بهتون غبطه میخورم لعنتیا.
زندگی درحالت عادی سخته و من با آدمایی که زندگی رو به خودشون سختتر میگیرن و فقط جنبههای منفی و تاریکش رو میبینن، نمیتونم کنار بیام. کلیات رو ول کن، از دل تاریکی بیا بیرون، اجازه بده نور بخوره بهت. تو حق این رو داری زندگی کنی و از جزئیاتش لذت ببری. هنوز خیلی حسهارو تجربه نکردی، فقط به اندوه چنگ نزن.