eitaa logo
شب‌های‌روشن-
144 دنبال‌کننده
138 عکس
3 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اون حس خوبِ زیرپوستی که بعد از هیئت امام حسین تو دل آدم می‌شینه پتانسیلِ این رو داره که هرچقدر سیاهی و غم و حسرتی که درطول سال تو دلت رسوب بسته رو بکنه، تکه‌های شکسته‌ی وجودت رو بهم وصله و پینه بزنه و خیلی نرم پیچیده بشه دور قلب خسته و لاجونت.
یه مطلب خوندم چندوقت پیش راجع به اعتماد به نفس، که نویسنده‌اش تحقیقات جالبی رو انجام داده بود در این خصوص. توضیح داده بود برای اینکه آدم تاثیرگذاری باشی و با اعتماد بنفس رفتار کنی، هیچوقت نباید نگاهت از خود به درون خودت باشه، گاها انسانهای بی‌اعتماد به نفس دلیل مشکلاتشون اینه که یه تصویر بیرونی از خودشون تو ذهنشون دارن و دائم به این فکر میکنن که «الان چطور بنظر میام؟» درحالیکه باید تمام اینهارو کنار بذاری و بدون در نظر گرفتن این‌که چطور بنظر میای، به این فکر کنی که آدم روبروت به چه چیزی نیاز داره؟! و دقیقا همونو بهش بدی!
مثال زده بود که یکی نیاز داره جوون بنظر بیاد، یکی نیاز داره احساس قدرت کنه، یکی نیاز داره بهش بگن زیباست، یکی دوست داره حس کنه حمایتگر خوبیه و... اینو پیدا کن و اگه میخوای تاثیری روی کسی بذاری اونو بهش بده! وگرنه اگر معیار اعتماد بنفس رو زیبایی قرار بدی حتما از تو زیباترش هست و قراره بیوفتی، یا بدن خوب یا صدای خوب یا پولداری از تو بهتراش هستن، معیار اینا قرار بدی، ذهنت درگیر اونها میشن و کم میاری و اعتماد به نفست روز به روز افول می‌کنه. اعتماد بنفس یعنی اون تاثیر، یعنی مازاد توجه‌ات رو از خودت برداری خرج بیرونت کنی. نمیدونم تاچه حد به لحاظ علمی درسته، شاید اصلا این مدل رفتاری مخرب باشه، شایدم نه، ولی بنظرم جالب و قابل تامل بنظر اومد.
شب‌های‌روشن-
و بالاخره 'هنر مرا بوسید '. [شروعِ روزِ اول شمع‌سازی]
این‌بار به نسبت شمع های قبلی بهتر شد، خامه‌اش نشکست، ترک نخورد، طبیعی‌تر شد و البته خوردنی، اما هنوز جای کار داره...[دلم نمیاد روشنش کنم ببینم سوختش چجوریه *قلبِ‌شکسته]
قدیمی‌ها یه حرفی دارن که می‌گه اگه کسی تو زندگیش تا حالا خون دماغ نشده یا شکستگی جسمی واسش پیش نیومده، همزادی داره که مراقبشه. این سالم موندنم همیشه واسم یه علامت سوال بود که امروز جوابشو گرفتم، فقط کاش یه همزادِ مراقب، از نوع روحی هم داشتیم.
ما جان به‌در از داغ تو بردیم و نمردیم؛ ببخشید.
یا فاطمة الزّهرا به حق الحُسین اللّهم احفظ قائدنا الخامنه‌ای.
من بهش میگم اسارت زا، غم حسینو میگم. هزارو چهارصد سال دیگه‌م که بگذره، جراحت غمش هر سال از سال قبل عمیق تره، بهوونت برای جوشش اشک از گوشه‌ی چشمات بیشتره، نبضی که با شنیدنِ اسمش زیر پوستت میزنه تندتره، هم جراحت ناشی از برشِ تیغه، هم نخ‌ و سوزن برای بخیه‌‌‌ی شکاف‌های وجود. در یک کلام هم دردِ، هم درمون.
حتی اگه درد و جراحت تمومم که باشه، به قول آقای ابتهاج: "به غمت که هرگز این غم، ندهم به هیچ شادی"
گاهی اوقات یه‌سری چیزها هیچ نتیجه‌ای نداره. تلاش کردن واسه‌شم صرفا انرژی رو مفت فروختنه. کسی که شنارو حرفه‌ای بلد نیست و بخواد تو یه استخر عمیق شنا کنه، درحالی که میدونه ممکنه اون آب کار دستش بده، تو تا یجایی می‌تونی دربرابرش مقاومت کنی و از کاری که می‌خواد انجام بده سعی کنی منصرفش کنی. از یجایی به بعد باید بکشی کنار و اجازه بدی کارشو بکنه. خیلی بخوای پاپیچ بشی و از خودت مایه بذاری، یهو می‌بینی تو اون کشمکش ها خودتم پات لیز خورد افتادی تو استخر.