1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
ان شاءالله شرح نامه ۳۴و خطبه ۳۴نهج البلاغه مولای متقیان را خواهیم داشت
عزیزان یکمقدار شرح خطبه ۳۴ طولانیست
بخاطر طولانی بود مطالب خطبه۳۴ بخش هایی امشب و بخش هایی فردا تقدیم محضر عزیزان میشود
حتما با دقت مطالعه کنند
پیشاپیش از لطف و حسن توجه و صبوری همه عزیزان کمال تشکر را دارم
#با_ما_همراه_باشید_با_نسخه_سعادت_بشریت
✨﴾﷽﴿✨
🔹شرح نامه (۳۴ نهج البلاغه)🔹
🌱دلجویی از فرماندار معزول
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به محمد بن ابى بکر هنگامى که به سبب عزلش از فرماندارى مصر و قرار دادن مالک اشتر به جاى او ناراحت شده بود، براى او نگاشت هرچند سرانجام اشتر در بين راه پيش از رسيدن به حکومت مصر (بر اثر سم معاويه) ديده از جهان فرو بست.
✅نامه در یک نگاه:
مى دانیم معاویه بعد از داستان حکمین اصرار داشت مناطقى که زیر سیطره حکومت امیرمؤمنان على(علیه السلام) است را نا امن کند و پیوسته به مرزهاى عراق حمله مى کرد و از سویى دیگر به عمرو بن عاص به سبب خوش خدمتى هایش قول داده بود که اگر زمام تمام حکومت اسلامى به دست او افتد مصر را در اختیار عمرو بگذارد و براى رسیدن به این هدف آن دو هر کارى را که مى توانستند انجام مى دادند.
امام(علیه السلام) احساس کرد محمد بن ابى بکر که والى آن حضرت بر مصر بود گر چه مرد امینى است ولى فردى از او قوى تر و با تجربه تر لازم است تا در برابر توطئه هاى معاویه بایستد، لذا مالک اشتر را براى این امر برگزید و عهدنامه معروف خود را براى او نوشت.
هنگامى که معاویه باخبر شد مالک به سوى مصر مى رود نگران گشت و توطئه اى چید تا مالک را قبل از رسیدن به مصر از میان بردارد. به یکى از جاسوسان خود که از علاقه مندان به آل عمرو بود مأموریت داد، به هر صورتى که ممکن است مالک را مسموم سازد. او نزد مالک آمد و خود را از علاقه مندان و دوستان صمیمى اهل بیت و شیعیان على(علیه السلام) قلمداد کرد و از فضایل آن حضرت و بنى هاشم مطالب زیادى گفت تا آنجا که مالک باور کرد او واقعاً از دوستان اهل بیت است در این هنگام غذاى مسمومى را به عنوان هدیه براى مالک برد (و معروف این است که عسلى را با سم مهلکى آغشته کرد) هنگامى که مالک از آن تناول نمود شدیدا مسموم شد و پیش از رسیدن به مصر در همان جا که منطقه قُلزُم بود به شهادت رسید.
هنگامى که داستان نصب مالک به عنوان والى مصر به جاى محمد بن ابى بکر به گوش محمد رسید ناراحت شد. امام(علیه السلام) نامه فوق را به او نوشت و از او رفع نگرانى کرد و او را در پست خود ابقا فرمود.
بنابراین محتواى نامه رفع نگرانى محمد بن ابى بکر از جانشین کردن مالک اشتر و اطمینان دادن به اوست که هرگز امام(علیه السلام) از فعالیت هاى او ناراضى نبوده، بلکه هدفى داشته است که بر او هم پوشیده نیست و نیز در این نامه اراده او را تقویت مى کند و بر ایستادگى در مقابل دشمن و نگهدارى حکومت مصر او را تشجیع مى نماید و توصیه مى کند که بر خدا توکل کن و محکم در برابر دشمنان بایست.
دلدارى به محمد بن ابى بکر:
امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه به چند نکته مهم اشاره مى کند نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به من خبر رسيده که از فرستادن اشتر به سوى منطقه اى که تحت ولايت توست ناراحت شده اى; ولى (بدان) من اين کار را نه به اين جهت انجام دادم که تو در تلاش و کوشش خود کندى کرده اى و نه براى اينکه جديت بيشترى به خرج دهى (بلکه اين کار مصالح ديگرى داشته است)»; (أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِيحِ الاَْشْتَرِ إِلَى عَمَلِکَ، وَإِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِي الْجَهْدَ، وَلاَ ازْدِيَاداً لَکَ فِي الْجِدِّ).
به اين ترتيب امام(عليه السلام) به محمد بن ابى بکر آرامش خاطر مى دهد که از کارنامه او راضى است و اين تغيير و تحول هرگز به سبب نارضايتى از او نبوده است.
سپس براى آرامش بيشتر خاطر او و رفع هرگونه نگرانى مى افزايد: «و اگر من آنچه را در اختيار تو قرار داده بودم مى گرفتم تو را والى و حاکم جاى ديگرى قرار مى دادم که هزينه (و نگهدارى) آن براى تو آسان تر و حکومت آن برايت مطلوب تر و جالب تر باشد»; (وَلَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ، لَوَلَّيْتُکَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْکَ مَئُونَةً، وَأَعْجَبُ إِلَيْکَ وِلاَيَةً).
در واقع امام(عليه السلام) با گفتن اين دو نکته که از يک سو از فعاليت هاى او راضى است و از سوى ديگر اگر اين پست را از او مى گرفت پست مناسب ترى در اختيار او قرار مى داد به طور کامل نگرانى هاى او را برطرف ساخت.
بعضى از شارحان نهج البلاغه نوشته اند منظور امام(عليه السلام) از اين جمله که محل راحت تر و بهترى را در اختيار تو مى گذاردم، حکومت خراسان يا فارس يا يمن بوده، زيرا در آن زمان همه مناطق اسلامى جز شام تحت فرمان امام(عليه السلام) بود.(6)
#شرح_نامه۳۴_بخش_اول
🔹شرح نامه(۳۴) نهج البلاغه بخش_دوم🔹
...آن گاه امام(عليه السلام) دليل انتخاب اشتر را به عنوان والى مصر ذکر مى کند تا هم رفع شبهه از محمد بن ابى بکر شود و هم به او توجّه دهد که پاره اى از نقاط ضعف خويش را اصلاح کند و به نقاط قوت مبدل سازد مى فرمايد: «آن مردى که من او را والى مصر کرده بودم مردى بود که نسبت به ما خيرخواه و در برابر دشمنان ما سرسخت و انتقام گير بود، خدايش رحمت کند عمر خود را به پايان برد و مرگ را ملاقات کرد در حالى که ما از او راضى و خشنود بوديم خداوند نيز نعمت رضايت و بهشت خويش را بر او ببخشد و پاداشش را مضاعف کند»; (إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي کُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ کَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً(7)، فَرَحِمَهُ اللهُ! فَلَقَدِ اسْتَکْمَلَ أَيَّامَهُ، وَلاَقَى حِمَامَهُ(8)، وَنَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ; أَوْلاَهُ(9) اللهُ رِضْوَانَهُ، وَضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ).
به راستى مالک اشتر چنين بود. رشادت هاى او در صفين و دفاع هاى جانانه اش در مواقف مختلف و وفاداريش نسبت به امام(عليه السلام) در تمام حوادث تلخى که در عصر آن حضرت واقع شد گواه زنده اى بر اين گفتار مولاست. او همان کسى بود که لشکر معاويه را در صفين تا سرحد شکست کامل پيش برد; ولى نقشه شوم بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه از رسيدن به پايان کار در لحظات آخرين مانع شد.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود هنگامى که به جمله «فَرَحِمَهُ اللهُ» مى رسد مى گويد: «من شک ندارم که اشتر با اين دعاى امام(عليه السلام) مشمول رحمت و غفران الهى است و خدا او را به بهشت برين وارد مى کند و به عقيده من فرقى ميان اين دعاى امير مؤمنان(عليه السلام) و دعاى رسول الله(صلى الله عليه وآله) نيست. خوشا به حال کسى که از على(عليه السلام) چنين لطف و رحمت و يا حتى بخشى از آن را به دست آورد». (وَ يا طُوبى لِمَنْ حَصَلَ لَهُ مِنْ عَليٍّ(عليه السلام) بَعْضُ هذا).(10)
اى کاش ما هم مشمول عنايت و گوشه چشمى از محبتش مى شديم.
امام(عليه السلام) در نامه هاى متعدّدى از نهج البلاغه مالک اشتر را به عنوان شخصيّتى ممتاز و والا مقام ستوده است که نشان مى دهد او نزد امام(عليه السلام) بسيار والا مقام و مورد علاقه و احترام بود و ما در شرح نامه سيزدهم بخشى از فضايل کم نظير يا بى نظير مالک را آورديم و در ذيل همين نامه و نامه هاى آينده نيز به تناسب، به مطالب ديگرى اشاره خواهيم کرد.
آن گاه امام(عليه السلام) به نکته سومى پرداخته مى فرمايد: «(اما اکنون که مالک به شهادت رسيده و تو را از همه بهتر براى اين منصب مى شناسم محکم در جايگاه خود بايست و) براى پيکار با دشمنت بيرون آى و با بصيرت و فهم خود (در مبارزه با او) حرکت کن و براى جنگ با کسى که مى خواهد با تو بجنگد دامن همت به کمر زن (و شجاعانه با او بجنگ)»; (فَأَصْحِرْ(11) لِعَدُوِّکَ، وَامْضِ عَلَى بَصِيرَتِکَ، وَ شَمِّرْ(12) لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ).
تعبير به «أَصْحِرْ; به صحرا بيرون آى» اشاره به نکته اى است که امام(عليه السلام) در خطبه جهاد بر آن تأکيد فرموده آنجا که مى فرمايد: «وَقُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوکُمْ فَوَاللهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّو; من به شما (بارها) گفتم با آنها بجنگيد پيش از آنکه آنها به سراغ شما بيايند به خدا سوگند هر گروهى در خانه خود مورد تهاجم واقع شود و با دشمن بجنگد ذليل مى شود».
جمله «وَامْضِ عَلَى بَصِيرَتِکَ» دستور به هشيارى کامل در برابر توطئه ها و نقشه هاى دشمن است که با دقت آنها را پيگيرى کرده و خنثى کند.
جمله «وَشَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ» از يک رو اشاره به اين دارد که تو آغاز گر جنگ نباش و از سوى ديگر هرگاه دشمن جنگ را بخواهد آغاز کند تو کاملاً براى در هم کوبيدن او آماده باشد و اين آمادگى را دائماً حفظ کن.
اين سه دستور امام(عليه السلام) نه تنها براى محمد بن ابى بکر بلکه براى همه مسلمانان در هر زمان و هر مکان است و اگر به آن عمل کنند به يقين پيروز خواهند شد.
سپس در پايان نامه او را به خداوندى توجّه مى دهد که کليد همه مشکلات در دست قدرت اوست و جز به يارى او کارى نمى توان انجام داد مى فرمايد: «به سوى راه پروردگارت همگان را دعوت کن و از او بسيار يارى طلب که مشکلات تو را حل خواهد کرد و در شدايدى که بر تو نازل مى شود ياريت خواهد نمود، ان شاء الله»; (وَادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّکَ، وَأَکْثِرِ الاِسْتِعَانَةَ بِاللهِ يَکْفِکَ مَا أَهَمَّکَ وَ يُعِنْکَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ).ادامه↩️
✨﴾﷽﴿✨
...↪️به يقين اين اعتقاد و اين توجّه به ذات پاک پروردگار نه تنها اثر معنوى فوق العاده اى خواهد داشت، بلکه از نظر ظاهر نيز روحيه را تقويت مى کند و سبب پايمردى و استقامت بيشتر مى شود و اين همان چيزى است که سبب پيروزى لشکر مسلمانان در مقابل دشمنان در عصر پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شد در حالى که از نظر عِدّه و عُدّه کمتر از دشمنان بودند.
*
نکته:
محمد بن ابى بکر کيست؟
محمد بن ابى بکر همان گونه که از نامش پيداست فرزند خليفه اوّل بود و از کسانى است که با داشتن چنين پدرى سخت به على بن ابى طالب(عليه السلام) عشق مى ورزيد و آماده هرگونه فداکارى بود. امير مؤمنان على(عليه السلام) نيز نسبت به او اعتماد کامل داشت و به همين دليل سرانجام او را براى حکومت مصر انتخاب فرمود و در همان جا به دست عمال معاويه به شهادت رسيد و شهادتش سخت بر امام(عليه السلام) گران آمد.
🔹پایان
#جلسه_چهل_و_چهارم_سه_شنبه_۷شهریور۱۴۰۲_۱۲_ماه_صفر
✅شأن ورود خطبه(۳۴)
همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين خطبه را امام عليه السّلام بعد از پايان جنگ نهروان ايراد فرموده است. از ظاهر كلام ابن ابى الحديد استفاده مى شود كه امام خطبه را در همان سرزمين نهروان بيان فرمود، در حالى كه از نصر بن مزاحم، نقل مى كند كه امام عليه السّلام خطبه مذكور را پس از بازگشت از نهروان و مشاهده سستى سپاهيان در آمادگى براى جنگ با شاميان، در كوفه، ايراد كرد.
بعضى ديگر از شارحان نهج البلاغه نيز تصريح كرده اند كه امام در نهروان اصرار فرمود كه لشكر بدون فوت وقت، آماده حركت به سوى شام شود تا بقيه مردم نيز به آنها ملحق شوند، زيرا مى دانست اگر به كوفه بازگردند و لباس جنگ از تن در آورند، آماده كردن آنان، به اين آسانى امكان پذير نيست، ولى آنها به بهانه هاى مختلفى، مانند سردى هوا و وجود مجروحان و كافى نبودن سلاح هاى، جنگى از اطاعت فرمان امام سر باز زدند. امام ناچار به كوفه آمد و به آنها تأكيد كرد كه خود را آماده جهاد با دشمن اصلى كنند، ولى (همان گونه كه پيش بينى مى شد) آنان تعلّل ورزيدند. اينجا بود كه امام عليه السّلام با نهايت ناراحتى، اين خطبه را ايراد كرد⬇️
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۴)بخش اول🔹
✅خطبه در يك نگاه:
اين خطبه سه موضوع مهم را تعقيب مى كند:
1- بخش زيادى از اين خطبه بر محور تأكيد بر جهاد با دشمن و عواقب شوم ترك جهاد، دور مى زند. امام عليه السّلام در اين بخش از خطبه -كه قسمت عمده آن را تشكيل مى دهد- كوفيان را زير رگبار ملامت هاى خود مى گيرد و با تعبيرات تند و تكان دهنده، آنها را مورد سرزنش قرار مى دهد. اين بعد از آن است كه بارها از طريق ملايم و محبت آميز و مستدل و منطقى، آنها را براى جهاد با دشمن بسيج كرده، ولى اثر نبخشيده است. لذا بناچار از آخرين دارو -كه دارويى است بسيار تلخ و گزنده- كمك مى گيرد. گاه آنها را به افراد ديوانه اى تشبيه مى كند كه درك و شعور خود را از دست داده و سود و زيان خويش را تشخيص نمى دهند. و گاه آنها را به شتران سرگردانى تشبيه مى كند كه در بيابان از ساربان خود فاصله گرفته اند و انضباط معمولى را به كلّى از دست داده و سپس با هشدارهاى شديد نسبت به دشمن بى رحم و خونخوارى كه در انتظار آنها است سعى در بسيج آنان مى فرمايد.
2- در بخش ديگرى از اين خطبه امام از عزم راسخ و اراده خود در پيكار با دشمن، سخن مى گويد خواه گروه بسيارى با او حركت كنند يا گروه كمترى.
3- در آخرين بخش خطبه از حقوق متقابل امام و امّت سخن مى گويد. نخست به بيان حقوق امّت بر امام مى پردازد و در چهار جمله كوتاه اصول آن را بيان مى فرمايد و سپس در چهار جمله پر معناى ديگر از حقّ امام بر امّت سخن مى گويد. گويى امام مى خواهد تلخى سرزنش هاى نخستين اين خطبه را با شيرينى سخنان پايانى بياميزد و معجونى مناسب براى درمان درد سستى و تنبلى آنان فراهم آورد.
نفرين بر شما! چرا از شهادت مى ترسيد؟
در نخستين بخش اين خطبه امام (عليه السلام) در برابر خيره سرى لشکر کوفه و بى توجّهى به خطراتى که تمام کشور اسلام را تهديد مى کرد و آنها بى اعتنا از کنار آن مى گذشتند، رگبار سرزنش ها و سخنان عتاب آلود خود را متوجه آنها مى سازد، باشد که روحِ بى دردِ آنها تکان بخورد و بيدار شود و گامى مؤثّر در پيشگيرى از خطر بردارد.
اين در حالى بود که غارتگران شام پيوسته به مناطق مختلف کشور اسلام حمله مى کردند و دست به خونريزى و غارتگرى و جنايات ديگر مى زدند تا از اين طريق روحيه لشکر على(عليه السلام) را تضعيف کنند، سپس بر آنها ضرر وارد سازند.
لذا امام (عليه السلام) مى فرمايد: «نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش کردم، خسته شدم! (أُفٍّ لَکُمْ! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ).»
دليل اين خستگى روشن است، چرا که عتاب آن هم از شخص بزرگى مانند على(عليه السلام) بايد تأثير واضحى در تحريک عتاب شدگان و وادار ساختن آنها به تجديد نظر و بازنگرى در اعمال نادرستشان داشته باشد، امّا هنگامى که به خاطر شدّت غفلت و بى خبرى مخاطبان اثر نگذارد و تکرار شود، بسيار خسته کننده است.
سپس مى افزايد: آيا شما زندگى پست دنيا را به جاى حيات (سعادت بخش و جاويدان) آخرت پذيرفته ايد؟ و در برابر عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را برگزيده ايد؟
(أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الاْخِرَةِ عِوَضاً؟ وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً؟)
اين سکوت مرگبار و فرار شما از جهاد، نشان مى دهد که از يک سو آخرت خود را تباه کرده ايد که آن را با زندگى چند روزه دنيا معاوضه کرديد. و از سوى ديگر دنياى خود را ويران ساخته ايد، چرا که عزّت و سربلندى را با ذلّت مبادله کرده ايد؟ در حالى که مرگِ با عزّت بر زندگىِ توأم با ذلّت به مراتب شرف دارد.
اين پيامى است که هميشه بزرگمردان تاريخ بشريت و اولياءالله به پيروان خود در تمام قرون و اعصار، ابلاغ کرده اند. على(عليه السلام) در جايى ديگر از همين نهج البلاغه مى فرمايد: «فَالْمَوْتُ فِى حَياتِکُمْ مَقْهورِيْنَ وَ الْحَياةُ فِىمَوْتِکُمْ قاهِرينَ; مرگ در زندگى توأم با شکست شما است و زندگى در مرگِ همراه با پيروزى.«
#ادامه_بخش_اول