eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
109 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۴۶)🔹 🤲دعای هنگام سفر ↩️امّا متأسفانه در دنياى ما کسانى که نيايش را در چهره حقيقيش بشناسند بسيار کمند»! به هر حال دعا و نيايش در هر زمان خوب و سازنده است، ولى به هنگام انجام کارهاى مهم که انسان نياز به نيرو و توان بيشترى دارد از اهميت ويژه اى برخودار است. به همين دليل اولياءالله همواره در کارهاى مهم دست به درگاه پروردگار برمى داشتند، و با دعا و ياد او توان و نيرو مى گرفتند، و با توکل بر ذات پاکش آرام مى يافتند، و بدون ترس و واهمه از عظمت مشکلات به جنگ آنها مى رفتند، چرا که مى دانستند هر مشکلى در برابر اراده حق سهل و آسان است. مخصوصاً به هنگام مسافرتها به ويژه سفرهاى خوفناک، دعاى خود و دوستانشان بدرقه راهشان بود، و اگر مى بينيم امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز به هنگام حرکت به صفّين طبق گفتار بالا به خدا پناه مى برد، و دعا مى کند در واقع به سنت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و انبياء پيشين عمل فرموده است. هنگامى که نوح در آن طوفان هولناک سوار بر کشتى شد، مأموريت پيدا کرد که رو به درگاه خدا آورد و براى نجات خود از او کمک بگيرد: «(فَاِذَا اسْتَوَيْتَ اَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُللهِِ الَّذِي نَجّانا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمْينَ، وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلا مُبارَکاً وَ اَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ); هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند سوار کشتى شديد بگو ستايش براى خدايى است که ما را از قوم ستمگر رهايى بخشيد، و بگو: پروردگارا! ما را در منزلگاهى پر برکت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى». و هنگامى که موسى (عليه السلام) از ترس مأموران خونخوار فرعون از مصر بيرون آمد و به سوى مدين حرکت کرد گفت: اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند» (وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي اَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبيلِ). و هنگامى که بر دروازه مدين به يارى دختران شعيب برخاست و گوسفندان آنها را آب داد، در سايه اى قرار گرفت و عرض کرد: «پروردگارا! هر خير و نيکى بر من فرستى به آن نيازمندم» (رَبِّ اِنّي لِما أَنْزَلْتَ اَلَّيَ مِنْ خَيْر فَقيرٌ). پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز به هنگام ترک مکه در سفر تاريخى هجرت به مدينه، سفرى که بسيار مخاطره آميز و هولناک بود، در حالى که از مفارقت مکه و خانه خدا سخت ناراحت بود، و در دل آرزو مى کرد که به آن بازگردد بشارت بازگشت به آن سرزمين را از وحى آسمانى دريافت داشت و آيه زير بر تو نازل شد: (اِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرآنَ لَرَآدُّکَ اِلى مَعاد); همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرده، تو را به جايگاه و زادگاهت بازمى گرداند. اين تعبير نشان مى دهد که او در اين حال دست به دعا برداشته بود، و يا حالت دعا داشت که اجابت آن از سوى حق رسيد. در روايات اسلامى نيز دستور به دعاهايى به هنگام سفر داده شده است. اين سخن را با جمله اى از دعاى على (عليه السلام) به هنگام حرکت از کوفه به شام پايان مى دهيم: در بعضى از روايات آمده است هنگامى که پاى مبارکش را در رکاب نهاد «بسم الله» گفت، و هنگامى که بر پشت مرکب سوار شد فرمود: (سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هَذَا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنْينَ وَ اِنّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ); پاک و منزّه است خداوندى که اين مرکب را مسخّر ما فرمود وگرنه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم و ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم، سپس دعايى را که در خطبه مورد بحث آمده تلاوت فرمود.»
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۶)🔹 ✅با مردم مدارا کن! همان گونه که در ذکر سند نامه اشاره شد، مخاطب در اين نامه ظاهرا مالک اشتر است و تعبيرات امام(عليه السلام) در مقام ستودن او نيز تناسب با شخصيتى همچون مالک دارد، هرچند بسيارى از شارحان نهج البلاغه ذکرى از مخاطب اين نامه نکرده و به اجمال از آن گذشته اند. امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه اوصاف برجسته اى براى اين کارگزار ذکر مى کند تا او را به اعتماد به نفس و قوت و قدرت در برابر مشکلات تشويق نمايد. مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به يقين تو از کسانى هستى که من براى برپا داشتن دين از آنها کمک مى گيرم و سرکشى و تکبر گنهکاران را به وسيله آنان درهم مى شکنم و گلوگاه هاى خطرناک را به کمک آنها حفظ مى کنم»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ، وَأَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاَْثِيمِ، وَأَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ). اين تعبيرات نشان مى دهد که امام(عليه السلام) گروهى از افراد شجاع و دلير و صاحب معرفت را انتخاب کرده بود که در اين امور سه گانه يعنى اقامه ارکان دين، درهم کوبيدن سرکشان تبه کار و حفظ مرزهاى خطرناک از آنان کمک مى گرفته و مخاطب اين نامه يعنى مالک اشتر يکى از آنها بوده است. گويا امام(عليه السلام) مى خواهد بفرمايد: اگر مأموريتى را که به تو براى تدبير امور مصر و اقامه احکام دينى در آنجا و جلوگيرى از ظالمان و سرکشان و حفظ ثغور آنجا در برابر تهديدهاى لشکر شام و طرفداران معاويه سپرده ام به موجب شايستگى هايى است که در اين امور از تو سراغ دارم و به راستى مالک اشتر همين گونه بود که امام(عليه السلام) او را در اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا ستوده است. حوادثى که در زندگى مالک اشتر واقع شد و در تواريخ آمده است گواه زنده اين معناست. از جمله زمانى که على(عليه السلام) مى خواست با شورشيان جمل بجنگد عمار ياسر را به کوفه فرستاد تا مردم را براى پيوستن به لشکر على(عليه السلام) بسيج کند. راوى مى گويد: من در مسجد کوفه بودم. عمار مردم را بسيج مى کرد و مى گفت برويد ولى ابوموسى اشعرى روى منبر ايستاده بود و مى گفت نرويد (و مردم سرگردان بودند). ناگهان غلامان ابو موسى دوان دوان به سراغ او آمدند و گفتند: مالک اشتر وارد قصر شد و ما را زد و بيرون کرد. ابو موسى که نام اشتر را شنيد از منبر فرود آمد و به سرعت به سوى قصر دارالاماره رفت و وارد قصر شد. اشتر به سراغ او آمد و گفت: بيرون آى خدا جانت را بيرون آورد. تو از کسانى هستى که از قديم جزو منافقان بودى. ابوموسى تقاضا کرد و گفت: امشب را به من مهلت بده. مالک گفت: تا اوّل شب مهلت دارى; ولى شب در آنجا نمان. مردم ريختند و مى خواستند اموال ابوموسى را غارت کنند اشتر آنها را نهى کرد. نيز در تاريخ آمده است: هنگامى که على(عليه السلام) در مسير خود به سوى ميدان صفين به سرزمين رقّه رسيد و مى بايست آن حضرت و اصحابش از روى نهر عبور کنند. مردم آنجا (که گويا علاقه خاصّى به معاويه داشتند) حاضر نشدند که پلى براى حضرت و لشکريانش بسازند. حضرت تصميم گرفت از روى پل مَنبِج (که نسبتاً دوردست بود) عبور کند. اشتر به مردم آنجا گفت: به خدا سوگند اگر اميرمؤمنان از روى اين پل بگذرد و شما پل خوبى در اينجا براى او نسازيد شمشير را در ميان شما مى کشم مردانتان را مى کشم و زمينتان را ويران مى سازم و اموالتان را مى گيرم. آنها به يکديگر نگاه کردند و گفتند: اين اشتر است به اين قسم وفا خواهد کرد. برخيزيد و پلى بسازيد. پل ساخته شد. تمام لشکر عبور کردند و اشتر آخرين کسى بود که از آنجا عبور کرد. به هر حال امام(عليه السلام) به دنبال اين سخن، دستورات مهمى را به مالک در زمينه رفتار با مردم مى دهد نخست مى فرمايد: «بنابراين از خداوند در امورى که براى تو مهم است يارى بجوى»; (فَاسْتَعِنْ بِاللهِ عَلَى مَا أَهَمَّکَ). اشاره به اينکه خميرمايه همه موفقيّت ها تکيه بر ذات پاک خدا و يارى جستن از اوست. در دستور دوم مى فرمايد: «سخت گيرى و شدت عمل را با نرمش در آميز»; (وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْث مِنَ اللِّينِ). اشاره به اينکه کشوردارى و اصولا هيچ برنامه اجتماعى و شخصى را نمى توان با شدت عمل و عُنف به سامان رسانيد، بلکه بايد نرمش و شدت با هم آميخته شود که اگر تنها برنامه هاى شديد و سخت گيرانه باشد موجب تنفر و گاه کينه و عداوت مى گردد و کار به جايى نمى رسد و اگر تمام، نرمش و ملايمت باشد بسيارى از افراد کار خود را جدّى نمى گيرند و موجب سستى و فشَل مى شود. اين همان چيزى است که در برنامه انبيا تحت عنوان «مُبَشِّراً وَ نَذيراً» آمده است و خداوند عالم در عين اينکه در جاى عفو و رحمت ارحم الراحمين است، به هنگام مجازات اشد المعاقبين است.
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح 🔹ارزشهای والای اخلاقی(تواضع) 🔰 در ادامهٔ حکمت ۱۱۳ امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند : « لَا حَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ » ؛ " هیچ پیشینهٔ خانوادگی ارزشمندتر از تواضع نیست. " 🔻ابتدا باید اهمیت حسَب و پیشینهٔ خانوادگی را دانست. خانواده و طایفهٔ نیک و صالح آنقدر ارزشمند است که حضرت در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر می نویسند: " بچسب به صاحبان مروّت و صاحبان حَسَب ها و پیشینهٔ فامیلیِ پاک از اهل خانه های صالح ." 🔻 اما از طرفی در نامهٔ ۳۲ می نویسند : " مردم به حسَب هایشان تکیه می کنند ، مگر کسی که اهل بصیرت باشد. " 🔻و در حکمت ۳۸۹ هم می فرمایند : " کسی که ارزش خود را از دست بدهد ، حَسَب و ارزش خانوادگی به دردش نمی خورد. " 🔻و بلکه گاهی بالاتر ، در خطبه ۱۹۲ مولا علی (علیه السلام) می فرمایند : " ابلیس در حَسَب انسان های متکبر شراکت می کند . " 🔻بر این اساس مولا علی (علیه السلام) در حکمت ۳۸ معتقدند : « أَكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ » ؛ " با ارزش ترین حَسَب حسن خلق است . " 🔰 از طرفی تواضع هم مطلب بسیار مهمی است در نهج البلاغه. در نهج‌البلاغه تواضع به دو نوع مثبت و منفی، تقسیم شده است؛ 🔵 تواضع منفی در حکمت ۲۲۸ اینگونه آمده است: " کسی که نزد ثروتمندی برود و به خاطر ثروتش به او تواضع کند، دو سوم دینش از دست رفته است. " 🔵 اما در مورد تواضع خوب، مولا علی (علیه‌السلام) سه مصداق در نهج‌البلاغه بیان کرده اند: 1⃣ مصداق اول، تواضع حاکم و مسؤولین نسبت به حاجتمندان از مردم است؛ در نامه ۵۳ می‌نویسند: " با حاجتمندان در مجلس عمومی بنشین و به خاطر خدایی که تو را آفریده است، نسبت به آنان تواضع داشته باش." 2⃣ دوم تواضع ثروتمندان نسبت به فقرا؛ در حکمت ۴۰۶ می‌فرماید: " چه زیباست تواضع ثروتمندان برای فقرا به امید طلب آنچه در نزد خداست. " 3⃣ مصداق سوم، روش متواضعانه اهل تقواست؛ در خطبه ۱۹۳ می‌فرماید: « مَشْیُهُمُ التَّواضُع »؛" اصلاً مشی و روش و راه رفتن و زندگی اهل تقوا بر اساس تواضع است. " 🔰 مطلب پایانی، ارزش و آثار تواضع است؛ دو نکته در این باره در نهج البلاغه وجود دارد: 🔸 ۱. نکته اول اینکه با تواضع نعمتهای الهی تمام می‌شود؛ (حکمت ۲۲۴). 🔸 ۲. نکته دوم اینکه تواضع، اسلحه خوبی است بین انسان و شیطان و سربازانش ؛ (خطبه ۱۹۲). 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش دوم🔹 وصاياى مهم امام(عليه السلام) در بستر شهادت: امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه، ده توصيه مهم درباره مسائل اجتماعى و عبادى و اخلاقى مى فرمايد و در شش مورد، آن را با جمله «الله الله» که دليل بر نهايت تأکيد است آغاز مى کند: نخست از يتيمان شروع کرده مى فرمايد: «خدا را خدا را، که يتيمان رعايت کنيد، نکند آنها گاهى سير و گاهى گرسنه بمانند و در حضور شما ضايع شوند»; (اللهَ اللهَ فِي الاَْيْتَامِ، فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَلاَ يَضِيعُوا بِحَضْرَتِکُمْ). درباره اهتمام به امر يتيمان در قرآن مجيد و روايات، تأکيدهاى فراوانى شده است که حکايت از سيطره روح انسان دوستى و حمايت از ضعيفان در احکام اسلامى مى کند. در آيه 9 سوره نساء مى خوانيم: «(وَلْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدًا); کسانى که اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند (از ستم ديگران) به آنان مى ترسند بايد (از ستم درباره يتيمان مردم) بترسند و از (مخالفتِ فرمان) خدا بپرهيزند و سخن استوار بگويند (و با يتيمان مردم آن گونه که لازمه محبّت است سخن بگويند)». در آيه بعد مى فرمايد: «(إِنَّ الَّذينَ يَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْکُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ ناراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعيراً); کسانى که اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند (در حقيقت) تنها آتش مى خورند و به زودى در شعله هاى آتش (دوزخ) مى سوزند». در حديث معروفى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «مَنْ مَسَحَ عَلى رَأْسِ يَتيم کانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَة تَمُرّ عَلى يَدِهِ نُورٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ; هرکس براى نوازش، دست بر سر يتيمى کشد به تعداد موهايى که دست او از آن مى گذرد در روز قيامت نور (و حسنه اى) خواهد داشت». آرى! روح يتيمان تشنه محبّت است و کارى که محبّت و نوازش با آنها مى کند هيچ اکرام و احترامى نمى کند. در حديث مشهور ديگرى از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «إنّ الْيَتيمَ إذا بَکى اهْتَزَّ لِبُکائِهِ عَرْشُ الرَّحْمنِ; هنگامى که يتيم گريه مى کند عرش خدا به سبب آن به لرزه درمى آيد». در ذيل اين حديث آمده است که خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: «اى فرشتگان من چه کسى اين يتيم را به گريه درآورد؟ فرشتگان عرض مى کنند: خدايا تو آگاه ترى. خداوند مى فرمايد: اى ملائکه من شما را گواه مى گيرم هرکس گريه او را خاموش و قلبش را خشنود کند من در قيامت او را خشنود خواهم کرد». در کتاب کافى آمده است که روزى مقدار فراوانى عسل و انجير از سرزمين هَمدان و حُلوان خدمت اميرمؤمنان على(عليه السلام) آورده اند. امام(عليه السلام) به کسانى که از وضع مردم باخبر بودند دستور داد جمعى از يتيمان را حاضر کنند و دستور داد مشک هاى عسل بياورند و از آن تناول کنند. سپس امام(عليه السلام) آن عسل ها را در ميان مردم تقسيم کرد (و خود امام(عليه السلام) با انگشت مبارکش عسل در دهان يتيمان مى گذاشت) به حضرت عرض کردند: چرا اجازه نمى دهيد خودشان عسل را بخورند؟ امام(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ الاِْمَامَ أَبُو الْيَتَامَى وَإِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هَذَا بِرِعَايَةِ الآْبَاءِ; امام پدر يتيمان است. من عسل در دهان آنها گذاردم تا همچون پدران با آنها رفتار شود». جالب اينکه ابوالطفيل (صحابى معروف که از ياران خوب على(عليه السلام) بود) مى گويد: على(عليه السلام) را ديدم که يتيمان را دعوت مى کرد و با دست خود به يتيمان عسل مى خورانيد. يکى از ياران آن حضرت گفت: اى کاش من هم يتيم بودم. سپس امام(عليه السلام) در دومين توصيه مؤکّد خود از حق همسايگان سخن مى گويد و مى فرمايد: «خدا را خدا را، که در مورد همسايگان خود خوش رفتارى کنيد، چرا که آنان مورد توصيه پيامبر شما هستند و او همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آنجا که ما گمان برديم به زودى آنها را در ارث شريک خواهد کرد»; (وَاللهَ اللهَ فِي جِيرَانِکُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّکُمْ. مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ). تعبير به «إِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّکُمْ; آنها وصيت پيامبر شما هستند» يا از باب حذف مضاف است و در اصل اين گونه بوده است «فَإِنَّها مَحَلُّ وصِيَّةِ نَبِيِّکُمْ; آنها مورد وصيت پيامبر شما هستند» و يا از باب تأکيد است که آنها عين وصيتند; مانند «زيد عدل» که مى گوييم فلان کس عين عدالت است. تعبير به «ظنّ» در جمله «حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ; تا آنجا که ما گمان برديم آنها را به زودى در ارث شريک مى کند» يا براى تأکيد بر تکرار سفارش پيامبر به همسايگان است و يا به معناى حقيقى آن است که به راستى ما گمان برديم آن قدر مقام همسايه والاست که ممکن است شبيه خويشاوندان در ارث سهيم باشد.«
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۴۸/به معاويه 🍃 همانا ستمگري و دروغ پردازي، انسان را در دين و دنيا رسوا مي كند، و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مي سازد، و تو مي داني آنچه كه از دست رفت باز نمي گردد، گروهي باطل طلبيدند، و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند، معاويه، از روزي بترس كه صاحبان كارهاي پسنديده خوشحالند، و تاسف مي خورند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كساني كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند. تو ما را به داوري قرآن خواندي، در حالي كه خود اهل قرآن نيستي، و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم، بلكه داوري قرآن را گردن نهاديم. با درود. ⚘
↩️سپس امام(عليه السلام) در چهارمين توصيف از خداوند به موضوع مهم ديگرى اشاره کرده، مى فرمايد: «در علوّ مقام بر همه پيشى گرفته و چيزى از او برتر نيست، با اين حال چنان نزديک است که چيزى از او نزديکتر نمى باشد». (سَبَقَ فِى الْعُلُوِّ فَلا شَىءَ أَعْلى مِنْهُ وَ قَرُبَ في الدُّنُوِّ فَلا شَىءَ أَقْرَبُ مِنْهُ). و در يک نتيجه گيرى از اين بيان، چنين مى افزايد: «نه مرتبه بلندش او را از مخلوقاتش دور کرده است و نه نزديکيش با خلق، او را با آنها همسان قرار داده»; (فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَيْء مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَقُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِي الْمَکَانِ بِهِ). ممکن است در ابتدا تصوّر شود که اين گونه توصيفها با يکديگر متناقض است. چگونه مى تواند چيزى از همه چيز دورتر و بالاتر و از همه چيز نزديکتر و پايين تر باشد؟! چگونه در عين نزديکى دور و در عين دورى نزديک، بلکه نزديکترين است؟! آرى اگر با مقياس مخلوقات که دائماً با آنها سر و کار داريم و همه آنها وجودهايى محدود و متناهى هستند محاسبه کنيم اين تضادها و ضدّ و نقيض ها به نظر مى رسد، ولى توجه به يک نکته راه را براى شناخت صفات خداوند به طور کامل هموار مى سازد و آن اين که او وجودى است بى نهايت از هر نظر و بى نياز و غنىّ مطلق، چنين وجودى هيچگونه محدوديتى از نظر زمان و مکان و علم و قدرت ندارد، بلکه بى نياز از زمان و مکان و برتراز آن است، در همه جا هست و در هر زمان وجود دارد و در عين حال بى مکان و بى زمان است. چنين وجودى به همه اشيا نزديک است وچون شباهتى با آنها ندارد از همه دور است، از همه چيز آشکارتر است چون همه چيز نشانه وجود اوست، و از همه چيز پنهانتر است چون شباهتى به مخلوقات، که ما با آنها آشنا هستيم، ندارد. بنابراين منظور از علو در جمله بالا برترى وجود و هستى است نه برترى در مکان، و منظور از قرب و نزديکى، نزديکى در احاطه وجودى است نه نزديکى در مکان. تصديق بايد کرد که فهم و درک اين صفات براى ما که هميشه با صفات ممکنات سر و کار داريم آسان نيست; ولى با کمى انديشه و استفاده از مثال ـ هر چند مثالهايى ناقص باشد ـ مى توان آنها را به ذهن نزديک کرد، مثلا در برابر اين سؤال که چگونه مى تواند وجودى همه و در هر زمان باشد و در عين حال زمان و مکان نداشته باشد؟ مى توانيم از مثالهاى ناقص مانند بعضى از فرمولهاى رياضى بهره بگيريم همه مى دانيم: «دو بعلاوه دو مساوى با چهار مى شود» اين رابطه نه تنها در زمان که در آسمان و در هر جا برويم برقرار است نه تنها در عصر و زمان ما که در هر عصر و زمانى حاکم است، در عين حال نه مکانى دارد و نه زمانى. و اين که مى فرمايد: بلندى مقام و هستى اش او را از اشيا دور نمى کند و نزديکى اش آنها را همسان با مخلوقات نمى سازد نتيجه روشنى از همان حقيقتى است که در بالا گفته شد بعضى از شارحان نهج البلاغه در تشبيه ناقص اما مناسبى چنين گفته اند که امواج نور به شيشه ها مى تابد و در درون آنها نفوذ مى کند و آنها را روشن مى سازد و در عين حال که به آنها از همه چيز نزديکتر است همسان با آنها نيست وجودى است بسيار لطيف و برتر و بالاتر، و شايد تعبير قرآن مجيد از ذات خداوند به نور نيز اشاره به همين معنى باشد، (اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ...) در پنجمين توصيف به حقيقت مهمّ ديگرى اشاره کرده، مى فرمايد: «عقلها را از کُنه صفات خويش آگاه نکرده، و با اين حال آنها را از معرفت و شناخت لازم باز نداشته است»; (لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ و لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ). نه کُنه ذات او بر کسى روشن است و نه حقيقت صفات او، چرا که هم ذاتش نامتناهى است و هم صفاتش، چگونه عقلى و خرد انسانها که همه متناهى و محدود است مى تواند به آن نامحدود احاطه پيدا کند، ولى با اين حال آن قدر آثار وجودش در جبين تمامى موجودات نمايان است که هر کس مى تواند به طور اجمال از هستى ذات و صفات او آگاه باشد. در يک مثال ناقص اما گويا: همه ما مى دانيم که روح وجود دارد و زمان يک واقعيت است اما پى بردن به حقيقت روح و زمان کار آسانى نيست، همه مى دانيم موجود زنده با مرده متفاوت است اما کنه و حقيقت حيات چيست؟ فهم آن بسيار مشکل است. به تعبير ديگر: ما به اين امور علم اجمالى داريم نه تفصيلى. سپس در يک نتيجه گيرى دقيق مى فرمايد: «پس او کسى است که نشانه هاى  آشکار جهان هستى بر وجود پاکش، گواهى مى دهد که دلهاى منکران به وجودش اقرار دارند»! (فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلاَمُ الْوُجُودِ عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِي الْجُحُودِ«
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
شرح_صوتی_حکمت_۱۲۰_و_۱۲۱.mp3
8.11M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های (۱۲۰ و۱۲۱) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه