🔹#شرح_خطبه(۳۲) بخش اول_پارت_دوم🔹
🔺دگرگون شدن ارزشها
🔹قابل توجه اين که امام (عليه السلام) جمله هاى اخير را به صورت متکلّم مع الغير مى فرمايد و به خود و همه جمعيت نسبت مى دهد، با اين که به يقين وجود پاک و آگاه و باتقوايى مانند او از اين امور بر کنار است. اين تعبير ممکن است به خاطر آن باشد که حسّ لجاجت آنها تحريک نشود و خود را در اين امور سهيم بدانند.
*
نکته ها:
1 ـ فاسد شدن زمان چه مفهومى دارد؟
همان گونه که در بالا اشاره شد، زمان به معناى «اندازه گيرى گردش خورشيد و ماه» (يا حرکت کره زمين به دور خود و به دور خورشيد، چيزى نيست که به خودى خود صلاح و فسادى داشته باشد. همه زمان ها ذاتاً شبيه هم هستند، بلکه اين اشخاص هستند که به زمان ها رنگ مى دهند و اين حوادث گوناگون است که زمان را زشت و زيبا و زندگى در آن را تلخ يا شيرين مى کند. بنابراين، هر کجا گفته شود که «زمان ما، فاسد شده» به معناى اين است که مردم زمان ما فاسد شده اند.
اين مطلب، در مورد مکان هم صادق است. مثلا گفته مى شود که «فلان شهر، يا فلان کشور، فاسد شده است» به اهل آنجا اشاره دارد.
بسيارى از مردم، از تعبيرات بالا سوء استفاده مى کنند و فساد زمان يا مکان را عذر و بهانه اى براى آلودگى خود قرار مى دهند. وقتى گفته شود که چرا چنين آلودگى هايى در تو و خانواده ات پيدا شده؟ مى گويد: «چه کنم؟ زمانه فاسد شده; شهر و ديار ما فاسد شده»! در حالى که فسادش از ناحيه خود او و افرادى همانند او است.
اين مطلب، در اشعارى که به عبدالمطلب جدّ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت داده شده است، به طرز جالبى منعکس است مى فرمايد:
وَ يُعيبُ النّاسُ کُلّهُم زَماناً * وَ ما لِزَمانِنا عيَبٌ سِوانا
نُعيبُ زَمانَنا وَ الْعِيبُ فينا * وَلَو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا
وَ إنَّ الذَّئبَ يَتْرُکُ لَحْمَ ذِئب * وَ يَأکُلُ بَعْضُنا بَعْضاً عَياناً(3)
هر يک از مردم بر زمانى عيب مى گيرند، در حالى که زمان ما عيبى جز ما ندارد. ما بر زمان خود عيب مى گيريم، در حالى که عيب در خود ما است و اگر زمان زبان بگشايد، ما را مسخره خواهد کرد. (شاهد اين سخن اين که) گرگ گوشت همنوع خود را نمى خورد، ولى ما آشکارا گوشت يکديگر را مى خوريم.
بديهى است که فساد زمان هرگز برطرف نمى شود، مگر مردم زمان عوض شوند. و لطف الهى نيز شامل حال آنها نمى شود، مگر آنها دگرگون گردند: (اِنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقُوم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).(4)
و به اين ترتيب، مقصّر اصلى در هر حال انسانها هستند.
2 ـ تأثير دگرگون شدن نظام ارزشى جامعه:
مسأله مهمّى که در سرنوشت جامعه هاى بشرى تأثير قطعى دارد و بسيارى از آن غافلند، مسأله نظام ارزش گذارى در جامعه است.
توضيح اين که مسير حرکت هر جامعه، به سوى ارزشهايى است که در آن جامعه به عنوان ارزش والا شناخته شده است، حال اگر ضدّ ارزش ها به دلايلى جاى ارزشها را بگيرند، حرکت عمومى جامعه به سوى ضدّ ارزشها طبيعى خواهد بود.
اين که مى گوييم «حرکت عمومى»، منظور حرکت غالب افراد جامعه است که مانند برگهايى بر صفحه اين رودخانه عظيم همسو و همراه آن در حرکتند، وگرنه هميشه در هر جامعه اى افراد مؤمن و قدرتمند از نظر روح و تفکّر بوده و هستند که در برابر جريانهاى فاسد مقاومت کرده و گاه حتّى مسير آن را تغيير مى دهند.
بنابر آنچه گفته شد، اگر ارزش والا در جامعه اى پول و ثروت باشد، طبيعى است که بسيارى از افراد به آن سو حرکت کنند و بدون محاسبه حلال و حرام آن را به چنگ آورند.
اصولا انسان طالب شخصيت است و براى تحصيل آن تلاش و کوشش مى کند، حال هرگاه نظام ارزشى جامعه شخصيتِ کاذب و دروغينى را به او تحميل کرد به دنبال همان مى رود.
غالب جوانان، جوياى نامند و قهرمانان را دوست دارند. اگر قهرمانان جامعه فى المثل، هنرپيشه ها و ورزشکاران باشند، جاى تعجب نيست که جوانان در همه چيز، حتّى لباس و قيافه و طرز راه رفتن، از آنها تقليد کنند و اگر عالمان و دانشمندان از همه محترمتر باشند، سيل جمعيّت به سوى علم و دانش حرکت مى کنند.
داستان مشهورى از عالم بزرگوار، شيخ بهايى، نقل شده که بنا بود در برابر خدمات بزرگ علمى و عمرانى، از طرف شاه عباس صفوی، جوايزى در خور شأن او داده شود و او جايزه خود را به اين مصالحه کرد که بر مَرکَبِ مخصوص شاه بنشيند و شاه در رکاب او پياده حرکت کند و چند کوچه و خيابان را در مقابل چشمان مردم طى کنند. در حقيقت او مى خواست به مردم ثابت کند که نظام ارزشى بر محور علم و دانش مى گردد. مى گويند که با اين حرکت، رجوع جوانان و دانش طلبان به مدارس، بسيار بيش از قبل شد.
نظام ارزشى جامعه جاهلىِ قبل از اسلام ـ که به مصداق «بِأَرض عالِمُها مُلْجَمٌ وَ جاهِلُها مُکْرَمٌ»; در سرزمينى مى زيستند که دانشمندش، به اجبار لب فروبسته بود و جاهلش گرامى و حاکم بر جامعه بود⬇️
#پارت_دوم