eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
2.5هزار دنبال‌کننده
52هزار عکس
34هزار ویدیو
212 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها : @Yacin7 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺 بارانـے و دلگیر هواے بـےتو😢 محزون و غم انگیز نواے بـےتو☹️ ڪه بیـقرارم و بیـتابـم😔 بیزارم از این بـےتو😓 🌼 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخصی که خود را امام زمام(عج) معرفی کرد! علی محمد شیرازی که به «باب» معروف است در محرم سال ۱۲۳۵ قمری در شهر شیراز به دنیا آمد. وی که از خانواده تجار بود، پدر خود را هنگام طفولیت از دست داد و تحت تکفل دایی اش قرار گرفت. برای تحصیل علم به مکتب خانه ملایی به نام «شیخ عابد» رفت که از پیروان و شاگردان مکتب شیخیه بود. علی محمد از همان دوران نوجوانی دارای شخصیتی غیرعادی بود. در سال ۱۲۵۷ قمری برای تکمیل معلومات خود به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی، شاگرد و جانشین شیخ احمد احسایی - رهبر فرقه شیخیه - حضور یافت و برای مدتی شاگرد وی شد. مدتی پس از فوت شیخ احمد خسایی او خود را جانشین معرفی کرد. محمد شیرازی که خود را باب امام زمان معرفی کرده بود با کمال تعجب مدعی مهدویت شد و خود را امام زمان مهدی موعود (عج) خواند. او چنین اعلام کرد: من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید. نام مرا در اذان و اقامه داخل کنید و بگویید اشهد ان علی محمداً بقیه الله ! پس از این ماجرا گروهی به او پیوستند و از آن جا که تعدادشان به همراه باب به نوزده نفر می رسید بر اساس حروف ابجد به «حروف حی» معروف شدند. علی محمد باب برای گسترش اهدافش یاران خود را بر ای ابلاغ ادعای باب یا موعود بودن، به مناطق مختلفی از کشور (خراسان و شرق کشور) فرستاد. البته انتخاب این نقاط بر اساس احادیثی بود که مضمونشان بر افراشته شدن پرچم یاران امام زمان (عج) در این مناطق است. در آن زمان مشکلات معیشتی و فقر اقتصادی و فرهنگی گریبان گیر مردم بود. آنان جریان ظلم و جور حاکمان و جنگ های ایران و روسیه و شکست ایران از روسیه را از علائم ظهور امام زمان می دانستند. از این رو ادعای باب را که توسط فرستاده اش ملاحسین بشرویه ای به آنها رسیده بود، باور کردند. البته بیشتر افراد این طبقه، بی سواد و از روستاییان ساده دل بودند. پس از این جریانات باب که در بوشهر سکنی گزیده بود به دستور حسین خان والی شیراز ، باب را از بوشهر به شیراز آوردند و در آنجا مورد محاکمه قرار دادند. بعد از این جریان، مدتی در خانه خود در شیراز حبس بود تا اینکه در فارس مرض وبا منتشر شد. «منوچهر خان» والی اصفهان وی را به آن جا دعوت کرد و باب مدتی در آن جا و تحت حمایت والی اصفهان بود. او مدتی را گوشه گیر بود و فعالیتی نداشت ولی بعد از مدتی که ظاهرا دست استعمار انگلستان هم در آن نقش داشت شروع به فعالیت کرد ، فعالیت های او ناآرامی های زیادی را ایجاد کرد و اینبار دولت او را به قلعه چهریق تبعید کرد. این نا آرامی ها بسیار ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۲۶۶_۱۲۶۴ قمری او را به جوخه اعدام در تبریز سپردند ! 🌼@bshmk33
‏از یک گورکن پرسیدند: تو که با قبر و مرده و جنازه سرو کار داشتی عجیب ترین چیزی که دیدی چی بود؟ گورکن گفت: پنجاه ساله گور میکنم، مرده غسل میدم، اجساد زیادی را کفن کردم و زیر خاک دفن کردم، ولی عجیب ترین چیزی که دیدم خودم هستم. پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم. 🌼@bshmk33
در خاطرات ناصرالدین شاه آمده: امروز صبح مشغول رصد كردن از بالای ايوان با تلسكوپ تازه ای كه از سفرفرنگ به سوغات آورده ايم بوديم. در پشت بام خانه ای مردی را ديديم كه با خود گلاويز است و انگشت سبابه به مقعد خود فرو می برد!! امر كرديم بگيريد اين مردک را بياوريد ببينيم چه غلطی می كند!؟ وقتی آوردند پرسيدم پدر سوخته چه غلطی می كردی؟ زبانش بند آمد و با تته پته گفت: سلطان به سلامت باد؛ اعليحضرت! انگشت ما برای همه شانس می آورد و بخت همه راباز می كند گفتيم بلكه بشود بخت ما هم قدری باز گردد، اين انگشت به هر جایی وارد شد صاحبش دارای مكنت و شوكت شد!! پدر سوخته كاری كرد كه نتوانستيم جلوی خنده خود بگيريم و امر كرديم پنج تومان به او بدهند و راهی اش كنند. پول را كه گرفت باز گشت و گفت: اعليحضرتا وقتی پی ما فرستاديد هنوز كاری به انجام نرسيده بود با اين وجود پنج تومان به ما رسيد خودتان قضاوت كنيد اگر قدری بيشتر فرو می كرديم همينک جای شما بر تخت پادشاهی بوديم! با خنده فرياد زدم ببريد اين پدر سوخته را تا تخت و تاج ما را صاحب نشده 🌼@bshmk33
«ابوالقاسم بختیار»اولین پزشک ایرانی است که دکترای خود را از دانشگاه «سیراکیوس» (برترین دانشگاه پژوهشی جهان) اخذ نموده است ! وی در سال ۱۲۵۰در «بروجن»به دنیا آمد. گرایش وی به تحصیل از سن ۳۹سالگی و به اهتمام دکتر «ساموئل مارتین جردن» بانی دبیرستان «البرز» تهران انجام شد ! دکتر جردن پس از کشف استعداد و نبوغ بختیار وی را در سن ۳۹سالگی در دبیرستان البرز ثبت نام نمود و شخصاً مسئولیت آموزش وی را خارج از کلاس درس برعهده گرفت ، دکتر بختیار که سواد چندانی نداشت در عرض ۳سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ! وی پس از تحصیل در دانشگاه های «کلمبیا، آیووا و داکوتای جنوبی» سرانجام در ۵۳سالگی از دانشگاه سیراکیوس طب را به پایان رساند ! وی در سال ۱۳۰۹به دعوت «رضا شاه»به ایران برگشت و مأمور ساخت دانشکده پزشکی و دانشگاه تهران شد ! وی استاد دانشگاه تهران بود و ریاست بخش جراحی بیمارستان «شرکت نفت» را نیز برعهده داشت ! دکتر بختیار سرانجام در ۱۹دی ماه ۱۳۴۹در ۹۹سالگی در «توس» پس از سال ها خدمت رسانی و تلاش جهت ارتقای دانش کشور از دنیا رفت. 🌼@bshmk33
بسیار جالب 👇 ﻣﻈﻔﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ده سال بر ایران حکومت کرد و ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺳﻔﺮﮐﺮﺩ. ﺳﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۷خورشیدی ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ و ﻫﻔﺖ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻧﯿﻢ به طول انجامید! وی ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ «ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ» ﻓﺎﺗﺤﻪ خواند ﻭ ﭼﻮﻥ ناخوش احوال و ﺗﺮﺳﻮ ﺑﻮﺩ حاضر نشد به بالای «ﺑﺮﺝ ﺍﯾﻔﻞ» رود ﻭ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﺁن را ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩ! وی ﻣﺒﺎﻟﻎ ﮔﺰﺍﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎﯼ تنومند، ﻟﻮﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻫﻨﯽ، ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ … ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ هنوز ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﺳﺎﯾﻞ نیز ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺎﺥ ﺑﻼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪ! در فرانسه از وی دعوت به عمل آمد که از ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ «ﻣﺎری ﮐﻮﺭﯼ» ﺩﯾﺪﻥ نماید بنابراین او را به ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ تکه ای از ﺭﺍﺩﯾﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ! مظفرالدین شاه به سبب بیماری و کسالت ذاتی که داشت ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ زد ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ! از اینجا برویم! پس از روشن شدن چراغ ها از ترس شاه کاسته شد و او برای دلجویی قطعه جواهری ارزشمند را به ماری کوری پیش کش کرد اما او هدیه شاه را نپذیرفت!!! 🌼@bshmk33
شورش_نان در تهران تورم پول ناشي از چاپ بي رويه اسكناس، ارسال غله محصول ايران به شوروي جنگزده و سودجويي چند معامله گر با احتكار خواربار مورد نياز مردم و افزودن موادي ديگر به آرد و نامرغوب شدن نان مصرفي، ۱۷ آذر ۱۳۲۱ و ۱۵ ماه پس از اشغال نظامي ايران به دست متفقين، تهران گرفتار يك شورش بزرگ شد. از بامداد اين روز گروهي از مردم و عمدتا جوانان و دانشجویان در ميدان بهارستان جمع شده بودند تا با نماينگان مجلس ملاقات و درد جامعه را با آنان در ميان بگذارند. اين گروه که هر لحظه هم بر شمار آنان افزوده مي شد پس از ورود به ساختمان مجلس، ضمن گفتگو با نمايندگان چون به حرفهاي آنان قانع نشدند به مشاجره پرداختند و تني چند از نماينگان را كتك زدند و سرگرم خراب کردن وسائل مجلس شدند و .... همزنان با این وضعیت، گروهي ديگر به خانه احمد قوام نخست وزير وقت واقع در خيابان قوام السلطنه حمله بردند و آنجا را غارت و تخريب كردند و ديگران هم به غارت مغازه ها پرداختند و به بازار حمله بردند و .... پليس تهران نخواست و يا نتوانست از ادامه عصيان جلوگيري كند. قوام كه چنين ديد اميراحمدي (سپهبد) را كه به سختگيري شهرت داشت فرماندار نظامي تهران كرد و همه روزنامه هاي پايتخت را بست تا از انتشار اين واقعه كه باعث تحريك ديگران مخصوصا در ساير شهرهاي کشور مي شد جلوگيري کرده باشد. اميراحمدي ظرف دو روز با خشونت تمام عصيان تهراني ها را سركوب كرد كه ضمن آن شماري هم كشته، زخمي و دستگير شدند .  قوام پس از پايان يافتن آشوب نيز روزنامه ها را به بهانه دردست تنظيم بودن لايحه تازه قانون مطبوعات باز نكرد و به جاي آنها يك روزنامه دولتي به نام «اخبار روز» را منتشر ساخت. لايحه مطبوعات كه توسط احمد قوام به مجلس داده شد پايه قوانين مطبوعات بعدي در ايران شده است كه تا به همين امروز ايرادات فراوان به آنها وارد آمده است. بسياري از مسائل ايران از همين قوانين مطبوعات ناشي شده است كه در كشورهاي ديگر نظير اين قوانين وجود ندارد. 🌼@bshmk33
ماندلا و قذافی هر دو آفریقایی بودند ، هر دو آزادی خواه بودند ، هر دو مبارز بودند ، هر دو در مبارزه پیروز شدند ، هر دو به محبوبیتِ فراوان رسیدند و هر دو موفق شدند که رهبری کشورهایشان را به دست بگیرند ، ماندلا امّا بدون خون ریزی به پیروزی رسید و بدون خون ریزی ادامه داد و قدافی با خون بر مسند نشست و با خون ادامه داد ، ماندلا گوشش را برای شنیدن صدای مردم باز کرد و قذافی دهانش را به نعره گشود تا گوش مردم از صدایش پر باشد ، ماندلا کتابِ مردم را خواند و قذافی کتابی نوشت و مردم را وادار به خواندن آن کرد ، ماندلا خودش را کشت تا مردمش زنده باشند و قذافی مردم را کشت تا خودش زنده باشد ، ماندلا گفت : « ما » و قذافی گفت : « من » ، ماندلا مردم را فرزندان خود خواند و قذافی مردم را سوسک و موش خطاب کرد ، ماندلا پیش از این که از زندگی کناره بگیرد از قدرت کناره گرفت و قذافی تا آخرین لحظات به تخت و خیمه اش می اندیشید. و حالا نلسون ماندلا و معمّر قذافی - هر دو نفر - در پیشگاهِ ابدیّت تاریخ ایستاده اند و ما تنها به احترام ماندلا می ایستیم...  🌼@bshmk33
حکایتی جالب از ریچارد فرای شرق شناس و ایران شناس برجسته ریچارد فرای بیش از ۷۰ سال از زندگی‌اش را صرف مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد. در دهه ۱۹۷۰ در هنگامی که در دانشگاه شیراز به تدریس اشتغال داشت به ناگاه تدریس را رها کرد و به شغلی آزاد (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت دانشگاه هاروارد بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت. دکتر پیرویان استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که زمانی در آمریکا در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام پرسش و پاسخ اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از علت ترک درس و دانشگاه در آن سالها سوال کردم. ایشان پاسخ داد: روزی در یکی از خیابانهای شیراز قدم می زدم. به در مغازه گوشت فروشی رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین صاحب گوشت فروشی و جوان مشتری آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. قصاب از آن جوان می خواست که موتورش را از مقابل سلمانی بردارد چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت بگذار کار من با سلمانی تمام شود بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت ساطور برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد. من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم. بسیار متاثر شدم. از آنجا رفتم . کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم دیدم هنوز ازدحام مردم وجود دارد. از یکی از حاضران سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد جوانی به همسر این قصاب نظر سوء داشته و قصاب او را کشته است. من که حادثه را از ابتدا تا انتها دیده بودم می دانستم که اینگونه نبود. ناگهان شوکی به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتراز وقوع آن نمی گذشت چنین تحریف شده بود. من چگونه می خواستم حوادث سه هزار سال قبل را بشناسم. تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد. باعث شد تدریس را رها کنم و به مغازه داری روی آورم. 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ آخرین باری که سلبریتی‌ها با هم یکی شدن نتیجش شد روحانی ایندفعه هم واکسن فایزر یدفعه بیایید بگید هدفمون کشتن شماهاست. این شامورتی بازی‌ها چیه؟:)) 👤 وفا دوران 🌼@bshmk33
⭕️ فیلم سینمایی یکی از آثار است که به روایت آسیب‌های اجتماعی و پیامدهای ناشی از بی‌عملی کسانی چون جناب وزیر سابق مسکن پرداخته که با بیان اینکه «افتخار می‌کنم در ۶۲ ماه خدمت یک واحد افتتاح نکردم»، باعث نابودی زندگی بسیاری از مردم شد. 👤 علی خضریان 🇮🇷 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی رفیق دهه هفتادیم منِ دهه شصتی رو دعوت می‌کنه عروسی رفیق دهه هشتادی‌مون 🔺 محمدحسین صادقی 🔺 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بدون تعارف عالی با خسرو معتضد تو ۱۴دقیقه پهلوی رو شست پهن کرد رو بند👏 براندازا و شاه‌عنشاه پرستا ببینن سکته میکنن😁 👤 Ali.B 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تو جمع همه دارن صحبت می‌کنن و هیچ کس حواسش به تو نیست. 🔺 رامین زارعی 🔺 🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز گرم تابستان، شهید مهندس(مهدی باکری )–فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده . مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! بخشی از خاطرات شهید سردار شهید "مهدی باکری" 🌼@bshmk33
آیت اللّه مرعشى نجفى، از مراجع بزرگ تقلید است از جمله تألیفات ارزشمند نزدیك به 150 اثر در موضوعات مختلف، كرامات معنوى، دریافت بیش از 400 اجازه اجتهادى و روایتى از علماى بزرگ اسلامى، تدریس و... می‏گوید: زمانى كه در نجف بودیم، یك روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن، تا براى صرف ناهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است. مانده بودم چه كنم: از طرفى میخواستم امر مادرم را اطاعت كنم و از سوئى دیگر میترسیدم با بیدار كردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم، خم شدم و لبهایم را كف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا این كه در اثر قلقلك پا، پدرم از خواب بیدار شد و وقتى این علاقه و ادب و كمال احترام را از من دید فرمود: شهاب الدین تو هستى؟ عرض كردم: بله آقا؛ دو دستش را به سوى آسمان بالا برد و فرمود: پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهد. حضرت آیة اللّه مرعشى نجفى مى‏فرمود: من هرچه دارم از بركت آن دعاى پدرم میباشد. 🌼@bshmk33
⭕️ سلیمانی: 🌼 این انقلاب ، آنقدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی شهدا آرزو می‌کنند زندہ شوند و برای دفاع از انقلاب دوبارہ شهید شوند .... 🌷 در بهار آزادی جای شهدا خالی 🌼@bshmk33