فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنان مهم حضرت امام (ره) درباره تسخیر لانه جاسوسی
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حجتالاسلام نبویان خطاب به پزشکیان: از آقای روحانی عبرت بگیرید؛ برای یکبار هم که شده متن برجام و FATF را بخوانید و صرفاً به وسوسههای کسانی که خانواده و بچههایشان در خارج از کشور هستند اعتماد نکنید!
➯@Bshmk33
كاريكاتير للرسام الفلسطيني محمود عباس
🗣 شبكة رصد
➯@Bshmk33
❌ دلار را هم رسما وارد کانال ۷۰ هزار تومان کرده اند...
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سرود اینجا ایرانه و اهتزاز پرچم ایران در برنامه محفل جزیره ایرانی بوموسی
🔹حضور داوران برنامه محفل و مردم بوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک در محفل قرآنی جزیره ایرانی بوموسی
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌لحظه نجات دختر بچه لبنانی از زیرآوار
ارتش رژیم صهیونیستی ساعتی قبل منطقه «الغازیه» را در جنوب لبنان هدف حمله قرار داد که منابع لبنانی گزارش دادند نیروهای امدادی به این منطقه اعزام شدهاند و در تلاش برای بیرون کشیدن شهدا و مجروحان هستند.
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر موشکی عماد 5
پس از دو ماه از نمایش شهر موشکی عماد 4 (بدون اینکه کسی از ابعاد شهرهای موشکی عماد 1 تا 3 چیزی بداند) حالا فرماندهی مقاومت تصمیم گرفته تا نمایی کلی از این شهر موشکی را هم به همه نشان دهد. هدف از نشان دادن این شهر موشکی، ابتکارات مقاومت در شلیک موشکها و راکتهای سنگین است. آسانسورهایی که موشکها را از اعماق زمین به سطح میآورد، شلیک میکند و دوباره به لانچر را به اعماق زمینهای سخت و کوههای ایمن لبنان میبرد.
یکی از دوستان یک بار جایی گفته بود که 80 درصد از توانمندیهای موشکی و پهپادی حزبالله را صهیونیستها نابود کردهاند و امروز مشخص شده که از قدرت و توانمندی راهبردی مقاومت چیزی از بین نرفته، چرا که قابل انهدام نیست و دست دشمن به آن نمیرسد. نمایش این شهر موشکی پیامی واضح به صهیونیستها است که امروز از اهالی بعلبک خواسته بودند که آنجا را تخلیه کنند. به زودی شلیکهای جاندار و دقیقتر یگان موشکی حزبالله دشمن صهیونیستی را دستپاچه خواهد کرد...
آنچه فرماندهان شهید برای مقاومت، لبنان و مردمش به یادگار گذاشتند بسیار بیشتر از آن چیزی است که دشمن توانسته با ذهن بیمار خودش در این سالها تجزبه تحلیل کند.
@SyrianKhabar
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
500 هزار دلار حاضر شدن بدن که ترامپ قبول کنه شازده رضا پهلوی باهاش شام بخوره ولی این کله زرد گوش بریده قمار باز هم قبول نکرده باهات شام بخوره😂
کینگ رضا پهلوی✊
کینگ رضا پهلوی✊
💬 #pavaraghii_tv2
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 لحظهای درنگ...
🔸در هیاهوی زندگی، گاه در گذر روزمرگیها غرق میشویم و از یاد میبریم که چه گوهرهای گرانبهایی در آغوشمان داریم. یادمان می رود که چه نعمت های داریم و از آنها غافلیم. گاه آنقدر خسته و عصبی هستیم که حوصلهی لبخند به فرزند سالم خودمان را هم نداریم،
اما کافیست کمی درنگ کنیم و به اطرافمان نگاه کنیم. تصویری از پدری را میبینیم که با تمام وجود، از جان و دل، پرستاری فرزند بیمار خود را میکند.
در چشمانش غم و اندوه موج میزند، اما عشقی عمیق و صبر و بردباری مثالزدنی در وجودش نهفته است. گویی تمام سختیها و ناملایمات دنیا در برابر عشق او ذوب میشوند.
این صحنه، تلنگری تکاندهنده است. تلنگری که ما را از غفلت بیرون میآورد و یادآور میشود که چه نعمتهای بزرگی در زندگی داریم، اما به هر دلیلی آنها را نمی بینم!
ای کاش ما هم در برابر فرزندانمان، ذرهای از صبر و بردباری این پدر را داشته باشیم. ای کاش قدر لحظات با هم بودن را بیشتر بدانیم و با عشق و مهربانی، گرمای وجودمان را به آنها هدیه دهیم.
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 در گذار عمر، لحظات دل انگیز و پر نشاط زندگی، مملو از خاطره و یاد هستند....
زندگی همین اکنون است. زیباییهای آن
در همین لحظه نهفته هستند. نه چیزی در گذشته مانده و نه چیزی در آینده اهمیت
دارد...
خزان زیبا ...
ماسال، گیلان
➯@Bshmk33
امروز وطن، پیش قدم می خواهد
در معرکهها، تیغ ِ دو دم می خواهد
بـرخـــیز بــرادر رشـــــیدم بـرخــیز
خـاکِ تو مـدافـع حــرم میخواهد
✨
#شهیدسیدروحاللهعجمیان...🌷🕊
➯@Bshmk33
.
.
بُوَد آیا که خرامان ز درم باز آیی؟
گره از کار فروبسته ما بگشایی؟💚
▫️ایهالعزیز
➯@Bshmk33
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
➯@Bshmk33
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتاد و هفتم
▫️انگار به همین چند قدم توانش تمام شده بود که همانجا کنار پنجره تکیه به دیوار زد و با لبخندی دلنشین پاسخ داد: «همون دیشب بچهها ما رو رسوندن بیمارستان بغداد.»
▪️سپس دریای نگاهش تا ساحل چشمانم موج زد و عاشقانه زمزمه کرد: «خبر داری چقدر دلم برات تنگ شده؟»
▫️با هر پلکی که میزدم، نعرههای رانا و شلیک گلولهها در سرم تیر میکشید و نمیتوانستم همراه احساسش شوم که باز پرسیدم: «نکنه باز بیان سراغمون؟»
▪️از تبی که به جان کلماتم افتاده بود، فهمید هنوز میترسم که دوباره بالای سرم برگشت، دستش را روی پیشانیام قرار داد تا با لمس انگشتانش آرامم کند و آهسته پاسخ داد: «چندتاشون کشته شدن، بقیه هم تو بازداشت هستن.»
▫️در آن اتاق کوچک و در محاصرۀ آنهمه نیروی مسلح، راهی برای نجات نبود اما جانی برای پرسیدن نمانده و پاسخ حیرت نگاهم را مهدی با مهربانی داد: «یادته بهت میگفتم فقط یکم دیگه صبر کن؟ تو راه فلوجه وسایلت رو نگاه کردم خبری از ردیاب نبود، نمیدونستم گوشیت دستشون بوده برای همین خیالم راحت بود تو فلوجه پیدامون نمیکنن اما حدس میزدم بغداد بیان سراغم که وقتی تو رو گذاشتم فلوجه، با همکارام هماهنگ کردم و تو کفشم ردیاب گذاشتم. وقتی ما رو بردن تو اون خونه، فقط دعا میکردم به کفشام کاری نداشته باشن و میدونستم باید صبر کنم تا بچهها برسن...»
▪️اما حساب صبرش در لحظات آخر از دستش رفته بود که لبخندش لبریز درد شد و لحنش آتش گرفت: «وقتی اومدن سراغ تو دیگه نمیتونستم صبر کنم... میترسیدم قبل از اینکه برسن تو از دستم بری...»
▫️یکبار داغ از دست دادن همسرش را چشیده و انگار دیگر حتی توان تصور چنین لحظهای را نداشت که اشک در چشمانش غلطید و حرف را به جایی دیگر کشید: «خدا رو شکر قبل از حمله ایران به اسرائیل، تیم جاسوسیشون تو عراق متلاشی شد!»
▪️نجاتمان شبیه یک معجزه بود و من هنوز نگران تصویر خودم و مهدی بودم که تمام توانم را جمع کردم و یک جمله پرسیدم: «اون عکس چی؟»
▫️روی صندلی کنارم نشست و با لحنی مطمئن خاطرم را تخت کرد: «به بچهها سپردم، لپ تاپ و موبایلهاشون چک شده، هیچ عکسی نبود. اتفاقاً من شک داشتم شاید کشتن عامر به خاطر ماجرای گرفتن همون عکس بوده اما ظاهراً عامر به رانا شک کرده بوده و اونم خلاصش میکنه.»
▪️سپس چشمانش به یاد حضرت عباس (علیه السلام) درخشید و به عشق حضرت خندید: «مگه میشه حضرت ابالفضل (علیه السلام) بد امانتداری کنه؟»
▫️از آنچه میشنیدم دلم طوری قرار گرفت که شاید سالها بود طعم چنین آرامشی را نچشیده بودم و همزمان کسی به در اتاق زد.
▪️روسری سرم بود اما مهدی نمیخواست غریبهای وارد شود که از جا بلند شد، در را باز کرد و به گمانم رفیقش بود که با لحن گرمی مشغول صحبت شد.
▫️اما رفیقش بهقدری هیجان داشت که من هم خندههایش را میشنیدم؛ با صدایی بلند به فارسی چند کلمه گفت که نفهیمدم و فقط دیدم مهدی به سرعت داخل اتاق برگشت.
▪️مثل اینکه درد سرشانه فراموشش شده باشد به سمت پنجره اتاق دوید و با همان کتف زخمی، تا قفسه سینه از پنجره بیرون رفت.
▫️متحیر مانده بودم چه خبر شده است؛ میترسیدم باز اتفاقی افتاده باشد و همان لحظه شنیدم مهدی با لحنی که از شادی میلرزید، امام زمان (علیهالسلام) را صدا میزند.
▪️هر دو دستم آتل بندی شده و نمیتوانستم تکانی بخورم که متحیر پرسیدم: «چی شده مهدی؟»
▫️هیجان زده به سمتم چرخید و انگار آنچه میدید قابل گفتن نبود که پرده را بیشتر کنار زد تا ببینم آسمان بغداد شهابباران شده است.
▪️گویی دستهای از پرندههای نورانی در تاریکی شب پرواز میکردند و مهدی با صدایی رسا سینه سپر کرد: «ایران حمله به اسرائیل رو شروع کرده! اینا پهپادهای ایرانی هستن! موشکها هم تو راهن!»
▫️و همین صحنه شوری در دلش به راه انداخته بود که جسمش پیش من ماند اما جانش در هوای حمله به اسرائیل به هیجان آمده و کلماتش از اشتیاقِ آغاز این مبارزه میتپید: «این تازه شروع انتقامه! ما حالا حالاها کار داریم!»
▪️در حملات شیمیایی آمریکا به فلوجه نفس کشیده بودم، جنایات وحشیانۀ داعش را با تمام وجودم حس کرده بودم، آشوبهای عراق، غریبکُشی ابوزینب و صحنۀ ترور شهید سلیمانی و شهید ابومهدی در جاده فرودگاه بغداد را به چشم خودم دیده بودم، مصیبت پیکرهای پارهپاره انفجار تروریستی کرمان و طعم تلخ اشکهای مهدی و تنهایی زینب را چشیده بودم، این مدت از وحشت جاسوسان اسرائیلی هر لحظه ترسیده و درد گلوله را در جانم حس کرده بودم اما انگار این حمله، آغاز انتقام از اینهمه ظلم بود که نگاهم تا آسمان و به دنبال پهپادها پر کشید و مهدی همچنان رجز میخواند: «والله به کمتر از آزادی قدس و نابودی اسرائیل رضایت نمیدیم!»
🌹 پایان
➯@Bshmk33