🌷 آشنایی با پیشگامان انقلاب اسلامی
( قسمت دهم و آخر )
🌷 رهبر معظم انقلاب ، #امام_سید_علی_خامنه_ای ( حفظ الله )
👇👇👇
مروری بر خاطرات آیتالله خامنهای از زندانهای ستمشاهی
«من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
یاران انقلاب
نسل یاران انقلاب، که حالا بقیةالسلف آنها، آیتالله سیدعلی خامنهای، رهبریِ انقلاب را برعهده دارند، نسلی "مبارز" بود. مبارزه برای نسلهای بعد، تصویری است ذهنی و برای این قوم نوعی از "زندگی" به شمار میآمد. نوعی از زیست اجتماعی و نه ژست سیاسی، که باید برای آن از همه آرزوهای خود میگذشتند[۱] و در راه آیندهای متعالی همه چیز را فدا میکردند. سالهای قبل از انقلاب مشحون از واژگانی بود مثل ساواک، تعقیب، شکنجه و بازداشت.
زندانِ سیاسی سالهای قبل از انقلاب، نه محلی برای اجتماع و تنبه مشتی مخالف سیاسی که محل اقامت میزبانانی بود، درسآموختهی تخصصهای آمریکایی و اسرائیلی[۲]- که در یک «دستگاه جهنمی»، "مبارزه را سخت کنند" که گاهی هم سخت میشد واقعا: «آنقدر از این داعیهداران و خیلی از کسانی که تحلیلهای مارکسیستی و روشنفکری و ادّعا و حرف داشتند، وقتی آن زندانها را دیدند و شکنجههایش را حتّی بسیاری ندیدند، بلکه فقط شنیدند، از وسط راه برگشتند و خودشان را تسلیم کردند!»[۳] زندگی مبارزاتی آیتالله خامنهای اما، نمودار یکی از پرماجراترین زندگینامههای آن عصر است. مردان مبارزی که زندان، ممنوعالسفری[۴]، دوری از خانواده، ترسِ اعضای خانواده، شکنجه کشیدن، شکنجهی دیگران را دیدن، تبعید و حتی هراس از گام برداشتن بر سنگفرش خیابانها[۵] را بازیچهی همتهای بلندشان قرار داده بودند.
مأموریت از جانب خدا
نخستین دستگیری آیتالله خامنهای به زمانی باز میگردد که در محرم سال ۱۳۴۲، یاران امام ماموریت یافتند که منابر را سیاسی کنند و علیه سیاستهای دولت وابسته و جنایات مدرسه فیضیه[۶] اطلاعرسانی کنند. آیتالله خامنهای عازم بیرجند، پایگاه خاندانیِ اسدالله علم شد. مسئولان امنیتی بیرجند در شب تاسوعا، آیتالله خامنهای را بازداشت و پس از یک شب بازداشت، به شرط ترک منبر آزاد کردند. سه روز بعد، واقعه پانزدهم خرداد در شهر قم به وقوع پیوست که ایشان به دلیل فعالیتهای اعتراضی پس از این واقعه دوباره دستگیر و ده روز هم در زندان نظامی محبوس شد. گفتگوی آیتالله خامنهای با ماموران امنتیتی رژیم در ماجرای این دستگیری نشان از روحیه بالای ایشان میدهد: «پرسید: از طرف چه کسی مأمورید؟ گفتم: از جانب خدا... سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت : این کار خطر دارد؛ مشکلات دارد؛ شما جوانید. گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از اعدام کاری باشد؛ شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام. همه کارهای شما زیر اعدام است. واقعاً مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید، من به شما چه بگویم.»[۷]
رمضان (بهمن) همان سال، فرصت تبلیغ مجددی پیش آمد که آیتالله خامنهای شهرهای کرمان و زاهدان را انتخاب کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و دیدار با علمای شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانىهای متعرضانه و کنایهدار ایشان در این شهرها، بهویژه در روز ششم بهمن (سالگرد همهپرسی انقلاب سفید) بهسرعت توجه مراقبان امنیتی رژیم را جلب کرد تا اینکه در روز پانزدهم رمضان، روز میلاد امام حسن (ع)، ساواک شبانه ایشان را دستگیر کرد و با هواپیما به تهران فرستاد. دو ماه زندان انفرادى در قزلقلعه، مجازات این سخنرانیها بود؛ مجازاتی که پس از مراحلی از بازجویی و شکنجههای روانی تعیین شد: «اذیت زبانی و تضییع و اهانتهای خیلی بد [کردند]، حرفهای خیلی زشت آنجا زدند که من یادم نمیرود. [جزئیات آن را] نمیخواهم... بگویم. برخورد خیلی تندی کردند... نه اینکه وحشت کنم بترسم، اما احساس تنهایی کردم؛ واقعا احساس کردم هیچ کس نیست که به من کمک کند و پناه بردم به خدا.»[۸]
۵۲ روز بازداشت انفرادی
بهانه بازداشت سوم در ۱۴ فروردین ۱۳۴۶، فعالیتهای سیاسی آیتالله خامنهای در اعتراض به تبعید آیتالله سید حسن قمی (از علمای مبارز مشهد) به خاش بود.[۹] اما آنچه بیشتر در بازجوییها و دادگاه، اتهام اصلی ایشان عنوان میشد، ترجمه یک کتاب بود؛ کتاب «آینده در قلمرو اسلام». این کتاب، نوشته سیدِقطب، اندیشمند انقلابی مصری بود که وجوه ضداستعماری و سیاسی اسلام را برجسته و با لحنی پرشور و پرمدعا، آرزوی برتری اسلام بر دیگر مرامها را تصویر میکرد. آنچه از مروری گذرا بر متن بازجوییهای این دوره دیده میشود زیرکی و تمرکز آیتالله خامنهای است که با تقیه و دادن پاسخهای هوشمندانه، کوشش بازجویان و قاضیان برای تطبیق اعمال ایشان بر موارد خرابکارانه را بیاثر گذاشت. با این حال، آیتالله خامنهای پس از تحمل ۵۲ روز بازداشت انفرادی و بدون امکان ملا
قات در زندان لشکر مشهد، به سه ماه زندان محکوم شد که با تبدیل قرار به وجهالکفاله در تاریخ ۲۶ تیر ۴۶ آزاد شد. فضای بازجوییها و دستگیریها بهگونهای تلخ و وحشتناک بود که بر فرزندان ایشان هم اثر میگذاشت. آیتالله خامنهای، حالات فرزند بزرگ خود مصطفی را که در آن هنگام کودک خردسالی بوده است را به یاد میآورند که هنگام دیدار در زندان، «بچه را گرفتم و بوسیدم، اما او مبهوت و حیرتزده و زبانبندآمده به من نگاه میکرد. سپس گریه بلندی سر داد که نتوانستم او را آرام کنم. دوباره او را به آن افسر دادم که به خانوادهام که حق ملاقات با من را نداشتند برگرداند.»[۱۰]
اتهام: تبلیغ برای امام خمینی (رحمهالله)
تبلیغ برای امام خمینی (رحمهالله) و اشاعهی خبر شهادت آیتالله سعیدی در زندان اتهام چهارمی بود که دستمایه دستگیری آیتالله خامنهای بوسیله ساواک شد. اتهامی که به یک اتهام دیگر تقویت شد: گوش دادن به رادیو عراق! مدت زندانی این دوره، بیش از سه ماه بود و ایشان در۲۱ دیماه آزاد شدند: «این، یکی از دفعات سهگانه دستگیری من بود که در مهرماه اتفاق افتاد، به طوری که من این ماه را به جای ماه مهر، ماه کین نامیده بودم.»[۱۱]از این بازداشت، بازجوییها خشنتر شد. در یک مورد عدهای ماموران ساواک ایشان را دوره کردند و بدون هیچ محدودیتی، به ناسزاگویی پرداختند.[۱۲]وضعیت کلی شکنجه در زندانهای رژیم بهگونهای بود که مورد اعتراض آیتالله خامنهای قرار گرفت. ایشان در یکی از بازجوییها که ظاهرا بازجو با لحن صمیمانهتری برخورد میکرد قدری صریحتر صحبت کردند که یک مورد آن اعتراض به شکنجهها بود: «برای شکنجه هرگز نظر به احضار این دفعه خود نداشتم ولی برای اینکه خاطر سرکار مستحضر باشد در همین مشهد آقای شیخعلی فصیحی را مثال میزنم که در یکی از کلانتریهای مشهد (فکر میکنم کلانتری۲) آقایان پاسبانها یکی دو ساعت به وسیله شلاق و باتوم از ایشان پذیرایی کرده بودند. آیا این هم بر طبق مقررات بوده است؟»[۱۳]
شکنجه، قرائت قرآن و روزهداری
در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰سال شاهنشاهی، ساواک مامور بود که انتقادها را سرکوب و سازهای ناکوک را خاموش کند. برای همین و به قصد پیشگیری، ساواکْ افراد سابقهدار در اقدام علیه حکومت را تحت مراقبت قرار داد که نام آیتالله خامنهای هم در فهرست مظنونین وجود داشت. چهارم مهرماه ۱۳۵۰، شانزده روز مانده به افتتاح جشنها، ایشان را بازداشت کردند و به انفرادی بردند: «تا آن روز اتاقی به آن کوچکی ندیده بودم. به شکل مربع و هر ضلع آن یک متر و نیم طول داشت. هیچ منفذ و روزنهای نداست. تاریکی مطلق بر همه جای آن سایه افکنده بود. ساکن آن از دیدن نور محروم بود، مگر در سلول باز میشد و یا نگهبان یا یکی از مسئولان زندان میخواست از پنجره کوچک روی در با زندانی صحبت کند.»[۱۴] همان شب، محل زندان را تغییر دادند اما در محل جدید هم فضای زندان به حدی تاریک بود که آیتالله خامنهای نمیتوانست تسبیح خود را هم ببیند.[۱۵] در این دور از بازداشت، بازجوییها با استفاده از تازیانه و شکنجههای عذابآور، سعی در تحقیر و اعترافگیری از ایشان داشتند: «ناگهان سیلی محکمی بر چهرهی آقای خامنهای زد. تعادلش به هم خورد، اما خیلی زود خودش را جابهجا کرد تا به حالت اول بازگردد که ضربهی دوم از راه رسید و او را روی تخت کنار دستش انداخت. میخواست برخیزد که یکی از آنها تشر زد: بمان. خوب جایی افتادی! پاهایش را به تخت بستند. آن روبهرو، تازیانهها از سینهی دیوار آویزان بودند... یکی از آنان تازیانهای برداشت و کف پایش را نشانه گرفت. شروع کرد به زدن... دیگری آمد و شلاق را از او گرفت. آنقدر زد تا از نا افتاد. نفر سوم شلاق را گرفت. او هم از زدن خسته شد و نفر چهارم. همهی افراد آن اتاق امکان استراحت و نفس تازه کردن داشتند، جز آقای خامنهای. برخی از اینان تازیانه را خیس میکردند و آن را بر بدن زندانی فرومیآوردند.»[۱۶] به روایت آیتالله خامنهای، گاهی هم «در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آنقدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم.»[۱۷] در این شرایط بود که «همزمانی شکنجه، قرائت قرآن و روزهداری» چشمان ضعیف ایشان را ضعیفتر کرد.[۱۸] آنچه در این دوره از بازداشت تازگی داشت، مشاهده شکنجه دیگران بود. یک نمونه، آقای سیدعباس موسوی قوچانی[۱۹] بود که بهشدت به آیتالله خامنهای علاقه داشت.
آیتالله خامنهای سرانجام در تاریخ ۲۲ آبان، با تعهد به خارج نشدن از محدوده حوزهی قضایی و تبدیل قرار بازداشت به پنجاه هزار ریال جزای نقدی، از زندان رهایی یافتند.
روزهای سختِ کمیته مشترک
آخرین بازداشت و زندانی آیتالله خامنهای در دیماه سال ۵۳ اتفاق افتاد. ایشان در ایام آزادی هم کاملا تحت نظر ساواک قرار داشتند. بهو
یژه جلسات تفسیر ایشان در مسجد کرامت و امام حسن که پوششی بود برای بیان معارف انقلابی، ضبط و صورتجلسه میشد. سرانجام در دىماه ۱۳۵۳، ساواک پس از ورود به منزل آیتالله خامنهاى در مشهد و تفتیش خانه، ایشان را دستگیر و بخشی از کتابها و دستنوشتههای ایشان را ضبط کرد. این دوره که سختترین دوره زندانی آیتالله خامنهای بود در در زندان کمیتهی مشترک ضدخرابکاری در تهران سپری شد: «روزهای سختی را در سلول سپری کردم که گرانی آنها را جز کسانی که طعم آن را چشیدهاند درک نمیکنند... شکنجهی روحی و جسمی، غذای روزان و شبان ما بود. فریاد زندانیان در زیر شکنجه گوش را میخراشید و در بعضی از شبها تا صبح ادامه داشت. شیوهی شکنجهگران نیز بسیار حسابشده و ماهرانه بود. همهچیز در این زندان، خرد کردن روحیه و شخصیت زندانی را هدف گرفته بود.»[۲۰] به تعبیر آیتالله خامنهای، «گذران یک ماه در سلول انفرادی مساوی با یک سال در زندان عمومی است؛ اما در اینجا میگویم، یک روز بازجویی مساوی با گذران یک سال در سلول انفرادی است.»[۲۱]
خمینیِ مشهد
آیتالله خامنهای، یکی از بازجوهای خود را به خاطر شباهت با حاکم وقت مصر، «انورسادات» نام گذاشته بود: «مرا به داخل اناق برد و روی صندلی نشاند و گفت: سرت را بردار. یعنی پیراهن را بردار. دیدیم بازجوی پرونده من است. نام او را انورسادات گذاشته بودم. شباهتهایی به هم داشتند. روبرویم ایستاد و شروع کرد به سوال: سوالهای معمولی. من هم جواب میدادم. در همین بین در اتاق باز شد، مردی سرش را داد تو و از [انورالسادات] پرسید: چای داری دکتر؟ دکتر و مهندس، عنوان بازجوها بود که با آنها یکدیگر را صدا میکردند؛ و این از عقده حقارت و پسماندگی آنها ناشی میشد. با سوال «چای دارید؟» میخواست تظاهر کند که ورودش طبیعی است، [اما اینطور نبود.] داخل شد. در حالی که وانمود میکرد از دیدن من تعجب کرده، پرسید: این چیه؟ «این چیه» سوال معروف زندان بود. هرگز ندیدم بازجویی بپرسد: این کیه؟ [انورالسادات] گفت: خامنهای از مشهد. او گفت: عجب! این همان کسی است که میخواهد خمینی مشهد باشد؟! مرد خطرناکی است! سپس سرش را تکان داد و گفت: خامنهای! از اینجا خلاصی نداری. بعد پرسید: تقیه و توریه چیه؟ و رو به بازجو ادامه داد: اینها تظاهر به کاری میکنند که کار واقعیشان نیست و اسمش را تقیه میگذارند. مطالب غیرواقعی میگویند و نام آن را توریه میگذارند. حق داشت. ما از دستگاه حاکم تقیه میکردیم و از این موضوع خیلی ناراحت بود. تقیه، خندقی بود کشیده شده میان ما و دستگاه حاکم. حکومت از مقابله با آن عاجز بود. من ساکت بودم، اما وقتی اصرار او را به شنیدن تعریفی از این اصطلاح دیدم پاسخ ساده و مناسب شرایط دادم. گفت: نه؛ این طور نیست. و شروع کرد به تهدید. از همان زمان که وارد اتاق شده بود ترسیده بودم. احساس میکردم میخواهد اذیتم کند. تهدیدش ترسم را زیاد کرد. سرم را بلند کردم و در چهرهاش خیره شدم. دیدم چهره سگی که به خوابم آمده بود، روبرویم ایستاده است. [این قدر شباهت؟] به سرعت تصاویر خوابی که دیده بودم در ذهنم نقش بست. حمله سگ.... پارس شدید... ایستادنش... اذیت نکردنش. آرامش عجیبی بر من حاکم شد و به کلی آسوده شدم. یقین کردم این مرد نمیتواند مرا اذیت کند؛ و چنین هم شد. بازجویی ساعتها به درازا کشید. تعداد آنها به هفت رسید. از همه طرف دورهام کردند، ولی آسیبی به من نزدند.» این بازجویی در جلسههای بعدی ادامه یافت؛ با ضرب و شتم، کتک و انواع شکنجه.[۲۲]
پس از آزادی از ششمین زندان در شهریور ۱۳۵۴، آیتالله خامنهای با مجازات تازهای روبرو شد: تبعید. ایشان را از آن سال تا پیروزی انقلاب دوبار تبعید کردند.
«حاکمیّت اسلام» آرزوی ما بود
حالا با گذشت بیش از پنجاه سال از نخستین دستگیری و زندان آیتالله خامنهای، و سی و اندی سال از بهار آزادی در بهمن ۵۷، آنچه پیش روی ماست سرمایهای فراهمآمده و عمارتی بالارفته بر خونهایِ شالودهافکن شهدا در شکنجهگاهها و زندانهای زور پهلوی. راوی آن روزهای رنج و آرزو، اگرچه هیچگاه خاطرات تلخ فریادها و نالهها را فراموش نمیکند، اما از این آرزوی برآوردهشده به خود میبالد: «ما مىخواهیم در راه دین خدا سیلى بخوریم. ما شکنجه شدن در راه دین خدا را افتخار مىدانیم؛ مایهى اعتلا مىدانیم؛ آن را جواب خدا در شب اول قبر مىدانیم؛ آن را جواب خدا در قیامت مىدانیم. شوخىمان که نمىآید! مبارزه براى دین خداست؛ براى اعتلاى کلمهى حق است.»[۲۳] اعتلای کلام حق در جمهوری اسلامی، و پاسداشت آن نسل مجاهد و این یادگار حکومت انصار خدا در زمین، جز با به یاد داشتن مختصات آن آرزو محقق نمیشود: «حاکمیّت اسلام آرزوی همه کسانی بود که در دوران محرومیّت از حاکمیّت الهی، در غربت مردند و در شکنجهگاهها رنج کشیدند و آرزو کردند که خدای متعال به آنها فَرَج دهد. باید با همه توان از این محافظت
کرد.»[۲۴]
[۱] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۲۴۹
[۲] . ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
[۳] . ۱۳۸۲/۰۳/۰۷
[۴] . ۱۳۷۰/۰۲/۰۶
[۵] . ۱۳۷۷/۰۲/۲۲
[۶] . حادثه حمله عمال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۱۳۴۲ اتفاق افتاد که خشم انقلابی امام را برانگیخت و حوزهها نسبت به دستگاه، انتقامجوتر و متحدتر کرد.
[۷] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۱۳۶
[۸] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۱۷۶
[۹] . آیتالله خامنهای در رأس جمعی از طلاب به منزل آیتالله میلانی رفت و از ایشان برای حمایت از آقای قمی و محکوم کردن تبعید وی، درخواست اقدام (همچون تعطیل کردن نماز جماعت و صدور اطلاعیه) نمود.
[۱۰] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۲۶۳
[۱۱] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۳۵۵
[۱۲] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۳۵۶
[۱۳] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۳۷۳
[۱۴] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۴۳۸
[۱۵] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۴۴۰
[۱۶] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۴۹۵
[۱۷] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۴۹۵
[۱۸] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۴۴۴
[۱۹] . این روحانی بزرگوار، بعداً در سال ۱۳۶۱ و در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید.
[۲۰] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۵۲
[۲۱] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۵۲۹
[۲۲] . هدایتالله بهبودی، شرح اسم، ص۵۳۳و ۵۳۴
[۲۳] . ۱۳۷۱/۰۵/۱۹، بیانات در جمع مسؤولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهورى اسلامى ایران
[۲۴] . ۱۳۷۴/۰۳/۲۵، بیانات در دیدار یگانهای حاضر در مانور عاشورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شعر بسیار زیبا بر روی آهنگ #ای_ایران
🌸 تقدیم به همه شما دوستان و عزیزان همراه...!
#دهه_فجر
#22_بهمن
#پیروزی_انقلاب_اسلامی_مبارک
✅ لطفا نشر حداکثری
http://Eitaa.com/bshmk33
http://t.me/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️تفریح هزار یورویی برای کشتار ۴۵۰ گوزن و گراز زندانی در اسپانیا
🔹نزدیک به ۴۵۰ آهو و گراز وحشی در شکار یک روزه در اسپانیا ذبح شدهاند، طرفداران حقوق حیوانات این رویداد را عیاشی از خون و مرگ عنوان و آنرا محکوم کردند..
🔹به گزارش فرارو، این کشتار جمعی در یک شکار تجاری در املاک خصوصی و در نزدیکی تپههای اندلس رخ داد.
🔹 حیوانات توسط حصارها محبوس شده بودند تا نتوانند از تیراندازی ۷۰ شکارچی که شرکت میکردند بگریزند.
🔹از هر یک از شرکت کنندگان در این کشتار ۱۰۰۰ یورو دریافت شده است.
https://Eitaa.com/bshmk33
▪️سردار حاجیزاده یه طوری داره روی قدرت تخریب و نقطهزنی موشکها کار میکنه که هر اسرائیلی تنها گزینهش برای فرار فقط دریا باشه:)
💬 "سیدعلی عابدی"
https://Eitaa.com/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشتگ بیناموسی رو علیه دین و برای توجیه آزادیهای جنسیشون میزنن چون هرگز نفهمیدن نگاه واقعی اسلام به غیرت چقدر خردمندانهست:
🔹افراط و تفریط در غیرت (بیعفتی یا شکاکیت) چیزی جز مریضی نیست.
#منبر
https://Eitaa.com/bshmk33
⭕️ مجلس طرب ، اوقاف و دیگر هیچ
🔹چند روز پیش ،فیلمی از بزن و بکوب تعدادی دانش آموز دختر در یک امامزاده در فضای مجازی منتشر شد.
▪️یکی دو روز بعد اداره اوقاف بیانیه داد که ما نبودیم و دانش آموزان یک مدرسه بودند و به اصرار یکی از هیات امنا و به خاطر سرما به امامزاده آمدند و جشنی داشتند و مدیر هم عذرخواهی کرده و .....تمام!
🔹 انصافا اگر این اتفاق در زمان پهلوی رخ می داد واکنش روحانیت ، خطبا و علما ....چه بود؟
🔹ظاهرا این امور آن چنان در وزارت آموزش و پرورش عادی است که هیچ کسی از مسئولان آموزش و پرورش اصفهان نپرسید مگر در جشنهای مدارس زدن و خواندن و دست افشانی ( آن هم با ترانه های غیر مجاز کثیف ترین خوانندگان آن ور مرز ) جایز و قانونی است؟
▪️آموزش و پرورش هم در این قضیه خودش را پشت سر اوقاف مخفی کرد و اصلا به روی خود نیاورد که در مدارس تحت نظارتش چه می گذرد!!
🔹هیچ دستگاه نظارتی یا مقام دولتی یا نماینده ای از قوه مقننه در این ماجرا ورود نکرد چرا که در نظر این عزیزان اتفاق مهمی رخ نداده ! چهارتا بچه گوشه ای نشسته و آوازی خوانده اند! زمین که به آسمان نیامده!!
اولویت امروز حل مشکلات اقتصادی است و .....( و می بینیم که چطور در این چند دهه مشکلات اقتصادی به دست مسئولان دولتها و نمایندگان مجلس و دستگاههای نظارتی ، یکی پس از دیگری حل و فصل شده است!!)
❇️ آنها که اهل فکر و فرهنگ دینی اند می دانند که چنین رخدادهایی، نشانه وجود یک عفونت جدی فرهنگی در روح و جان بخشی از نسل جوان و نوجوان جامعه ماست. نسلی که باید گام دوم انقلاب را بردارد و سربازان ظهور در میان آن پرورش پیدا کنند....
🔹و ترسناک تر از وقوع چنین رویدادهایی ، بی اعتنایی مسئولان مملکت به چنین فجایعی است! تصور کنید در میان مربیان و مسئولان مدرسه مذکور حتی یک نفر هم پیدا نشده که به بچه ها یادآوری کند مکانی مانند امامزاده جای بزن و بکوب نیست! و بچه های مردم زیر دست چنین مربیانی تربیت می شوند.........
✍ دکتر #کوشکی
https://Eitaa.com/bshmk33
🔴 میدان فضای مجازیِ 🇮🇷ایران در اختیار دشمن‼️
🔺چگونه 🇬🇧انگلیس استعمارگر تونست دویست سال بر 🇮🇳هند تسلط و استعمار داشته باشه⁉️
🔺نقل شده وقتی که 🇬🇧انگلیسیها وارد شبه قاره 🇮🇳هند شدند یک میدان بزرگ در شهر (حالا چندتا شهر نمیدونم) ایجاد کردند و به مردم دستور دادند تمام شغلها و کارها باید در این میدان باشد و مردم برای خرید و فروش و داد و ستد و کارهای اداری به این میدان مراجعه کنند❗️ مردم فریب خورده هم تصور کردند که 🇬🇧انگلیسیها برای آنها نظم آوردهاند، و هر روز افرادی در وسط میدان از طرف 🇬🇧انگلیسیها قرار داده میشدند تا برای بقای حکومت استعماری 🇬🇧انگلیس تبلیغ کنند و مردم را از شورش و قیام بترسانند و ناامیدی ایجاد کنند و فرهنگ و غیرت آنها را آنطور که میخواهند تغییر دهند.
🔺امروز این میدان بزرگ همان فضای مجازی است که اختیار آن در دستان دشمن است. حمایت از پیامرسانهای خارجی و بیتوجهی و حمایت نکردن از پیامرسانهای داخلی باعث شده تا افکار و عقاید جامعه ما در اختیار شبکههای خارجی باشد و جامعه هر روز در تلاطم ناشی از شایعات باشد.
@gharbshenasi1 ✍
https://Eitaa.com/bshmk33
✨ دولت سیزدهم و خسارات خلاء گفتمانی
معمولا دولت ها به گفتمانشان شناخته میشوند. اما رواج عبارت «دولت سیزدهم» در ارجاعات به دولت در رسانهها، نشان میدهد دولت نتوانسته خود را پرچمدار یک گفتمان به جامعه معرفی کند.
یکی از دلایل اینکه این دولت از همین آغاز کار زیر ضرب رفته، همین خلا گفتمانی است.
گفتمان، قدرت نرم ایجاد میکند. دولت فاقد گفتمان، از قدرت نرم محروم است و لذا در عرصه جنگ نرم، اولا توان حمله ندارد، ثانیا در برابر حملات نرم بی سلاح و سپر است.
گفتمان است که در قول و فعل کارگزاران، در رویکرد و عملکرد آنان، انسجام ایجاد میکند. گفتمان، عینک آسیبشناسانهای است که دولت به چشم میزند، مشکلات را از زاویه این گفتمان میبیند و از همین زاویه راهکارش را ارائه میدهد و اجرا میکند.
دولت فاقد گفتمان به شهرداری تقلیل پیدا می کند و این یکی از جدی ترین خطراتی است که دولت سیزدهم را تهدید میکند.
دولتی که ناکارآمدی گفتمانش عیان شود، گرفتار رکود می شود، اما دولت فاقد گفتمان، گرفتار روزمرگی میشود و خسارت این روزمرگی از رکود بیشتر است؛ چه، رکود با یک موفقیت گفتمانی -ولو کوچک- شکسته میشود، اما بدون گفتمان از روزمرگی نمیتوان خلاص شد.
گفتمان یک شاخص برای انتخاب و ارزیابی مدیران نیز هست. در خلاء گفتمان، تیم دولت با بازیکنان قرضی از تیمهای دیگر شکل میگیرد و روشن نیست این تیم، به کدام اصول باید متعهد باشد و بر اساس کدام معیارها ارزیابی میشود.
دولت حتی وقتی پیامی به کشور خارجی میدهید باید محور آن، گفتمانش باشد.
باید این خلا گفتمانی برطرف شود. اگر تلقی این است که «مردمی بودن» گفتمان دولت است، این سوال مطرح است که آیا اساسا مردمی بودن میتواند گفتمان باشد؟ گفتمان، یک دال مرکزی دارد که در حوزه ها و عرصه های مختلف تجلی و امتداد پیدا می کند. بر مبنای گفتمان می شود یک کلان پروژه تعریف کرد و پیش برد و پیشرفتش را سنجید. بر مبنای این کلان پروژه است که در سطوح میانی، پروژههای خردتر تعریف میشود. آیا «مردمی بودن» این ظرفیت را دارد که برای مثال در حوزه مالیات، در سیاست خارجی، در آموزش و پرورش، در بهداشت و درمان، در کشاورزی و... تجلی و امتداد پیدا کند؟ آیا میتوان مسائل این حوزهها را از زاویه «مردمی نبودن» آسیبشناسی کرد و از زاویه «مردمی شدن» برایشان راهکار ارائه داد؟ پاسخ بلاتردید خیر است، چون این مفهوم اساسا چنان عمقی ندارد؛ هرچند میتواند یکی از اجزاء و امتدادهای یک گفتمان باشد.
اما راهکار، تمرکز و تکیه بر روی عدالت به عنوان گفتمان دولت سیزدهم است که هم واجد مشخصات فوق است و هم با شخصیت آیتالله رئیسی تناسب و همخوانی دارد.
گفتمان عدالت نباید به لفظ عدالت محدود شده و تقلیل یابد. با صرف تکرار کلمه عدالت، گفتمان ایجاد نمی شود. مراکز فکری و دانشگاهی کشور و مشخصا مراکز فکری در دولت باید بسیج شوند و درباره عدالت ادبیات تولید کنند. رئیس جمهور درباره هر موضوعی و در هر زمان و مکانی صحبت و سخنرانی دارد، باید بتواند اولا بیعدالتیهای منجر به وضع موجود را بیان کند، ثانیا وضع مطلوب را از منظر عدالت توصیف کند، ثالثا اقدامات عادلانهای که دولت میخواهد برای گذار از وضع موجود به وضع مطلوب انجام دهد را شرح دهد. این اقدامات، همان پروژههای خُرد هستند که ذیل کلان پروژه عدالت، تعریف میشوند و باید نظام رصد و پایش و ارزیابی و گزارشدهی برایشان ایجاد شود.
هرچقدر ادبیات رئیس جمهور در این سه مرحله، اختصاصی و بدیع و دارای کلیدواژههای منحصر بفرد باشد، موفقتر خواهد بود؛ و البته بزرگترین تهدید برای گفتمان، این است که به ادبیاتهای وام گرفته شده از منابع دیگر، یا به اقدامات معمول و رایج، بخواهیم رنگ گفتمان خودمان را بزنیم.
دولت زمانی توانسته پرچم گفتمان عدالت را بلند کند که مخالفان اقدامات دولت را بتوان مخالفان عدالت توصیف کرد. باید در پایان چهار سال اول دولت، کتاب عدالت آیتالله رئیسی برگرفته از مجموعه سخنرانیهای این چهار سال منتشر شود. همچنین دولت در پایان چهار سال باید بتواند گزارش دهد که چگونه با برقراری عدالت مشکلات را برطرف کرده است.
#سید_یاسر_جبرائیلی
https://Eitaa.com/bshmk33
⭕️ سنگ قبر نیمایوشیج شده حکایت سنگی که یک دیوانه به چاه انداخته!
یک مدیری در یک جایی برای خودشیرینی، اسم شهردار را روی سنگ حک کرده، شهردار به محض اطلاع، دستور به اصلاح و برخورد میدهد، اما چیزی که روایتش غالب شده آن است که شهردار خودش گفته اسم من را روی سنگ حک کنید!
#جنگ_روایتها
👤 •محمد/پاداش•
https://Eitaa.com/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بلدُزر سواری امیر احمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در امریکا از روی رضا پهلوی😂👌
👤استاد دانشگاه راتگرز ایالات متحده:
🔻رضا پهلوی حتی عرضه رهبری صد نفر را هم ندارد!
کسی که چهل سال از جیب خانواده و رفقایش خورده و هرگز حتی به خودش زحمت تحصیل هم نداده!
اونوقت این آویزون جیب مامان و رفقا میخواد یکی از چهارمین انقلابهای بزرگ جهان رو براندازی کنه؟😂🤦🏻♂
https://Eitaa.com/bshmk33
🔻انتقام از غیرت!
🔷"غیرت" واژۀ مقدسی است که قابلیت تعمیم به حرکات جنون آمیز را ندارد و هر صاحب عقلی تفاوت غیرت ورزی با تعصب ساختگی و دیوانگی را میفهمد!
♨️اما حمله های دنباله دار و مغرضانه به واژه پُر مفهومِ "غیرت" با هدف رواج فحشا و بی بند و باری همان
خواستۀ نابجایی است که جماعتی به هر بهانه ای، آن را نُشخوار می کنند!
🔴در خصومت سازی های این روزها علیه واژۀ "غیرت" رعایت احترام به فهم و شعور مخاطب از جانب فِمنیست ها که نگاه کالایی به جنس زن دارند، مورد انتظار نیست اما از جماعتی که در سوابق حزبی شان سابقۀ همسرکشی دیده می شود، این سطح حمله به واژۀ غیرت، بعید است!
✴️با هوچی گری های رسانه ای و تحریف در معنای واژۀ غبرت نمی شود از هرزگی قُبح شکنی کرد اما قطعاً این گستاخی ها محکوم به شکست است!
#محمد_سرافراز
https://Eitaa.com/bshmk33